• (1)تعریف: suffering or inclined to suffer from melancholy; sad, gloomy, or depressed. • مشابه: melancholy
• (2)تعریف: of, pertaining to, or suffering from melancholia.
جمله های نمونه
1. Intriguingly, when I say their music sounds melancholic, Glyn starts jumping up and down with approval.
[ترجمه ل. اسحاقی] وقتی عمدا ( به منظور تحریک ) میگویم موسیقی آنها مالیخولیایی است ، گلین با موافقت شروع به بالا و پایین پریدن میکند.
|
[ترجمه گوگل]به طرز جالبی، وقتی می گویم موسیقی آنها مالیخولیایی به نظر می رسد، گلین با تایید شروع به بالا و پایین پریدن می کند [ترجمه ترگمان](Intriguingly)، هنگامی که می گویم موسیقی آن ها سودا زده به نظر می رسد، (گلین)شروع به بالا زدن و پایین پریدن می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. I mean, would a melancholic woman order everyone to leave her?
[ترجمه ل اسحاقی] منظورم این است که آیا یک خانم افسرده به همه فرمان میدهد که ترکش کنند؟
|
[ترجمه گوگل]یعنی آیا یک زن مالیخولیایی به همه دستور می دهد که او را ترک کنند؟ [ترجمه ترگمان]منظورم اینه که، یه زن افسرده میخواد همه رو ول کنه که ترکش کنه؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He seemed burdened with melancholic thoughts and dark visions as he wrestled with his pursuing demons.
[ترجمه ل اسحاقی] بنظر میرسید که او هنگامیکه با اهریمن درونش در نبرد بود ، تحت فشار افکار مالیخولیایی و تصاویر تیره و تار ی قرار داشت
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او در حالی که با شیاطین تعقیب کننده اش دست و پنجه نرم می کرد، با افکار مالیخولیایی و بینش های تاریک بار می آمد [ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که در حالی که با شیاطینی که از تعقیب شیاطین در حال تعقیب شیاطین بودند، او را در آغوش گرفته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She was taciturn and almost melancholic; her parents had raised her on stories of hardship.
[ترجمه گوگل]او کم حرف و تقریبا مالیخولیایی بود پدر و مادرش او را با داستان های سخت بزرگ کرده بودند [ترجمه ترگمان]او مردی کم حرف و تقریبا افسرده بود؛ پدر و مادرش او را به سختی بزرگ کرده بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The melancholic king and his lustful comic consort are out of love, but not so Peter and Emilia.
[ترجمه گوگل]پادشاه مالیخولیایی و همسر کمیک هوسانگیزش از عشق دور هستند، اما پیتر و امیلیا اینطور نیستند [ترجمه ترگمان]افسرده و افسرده پادشاه و شوهر شهوانی او از عشق خارج می شوند، اما نه به این خاطر که پیتر و امیل یا [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. She's in a slightly melancholic and therefore honest mood Jeremy Which is why we have to round it up now.
[ترجمه گوگل]او در روحیه کمی مالیخولیایی و در نتیجه صادقانه جرمی است و به همین دلیل است که ما اکنون باید آن را جمع کنیم [ترجمه ترگمان]او در حال چرت زدن به جرمی است و به خاطر همین، ما باید همین الان آن را دور بزنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. What, then, is a melancholic with a sweet tooth to do?
[ترجمه گوگل]پس یک مالیخولیایی با شیرین دندان چه باید بکند؟ [ترجمه ترگمان]پس چه چیزی، یک سودا زده با یک دندان شیرین است؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. A absurd tragedy accompany a melancholic song by the Tiger Lillies.
[ترجمه گوگل]یک تراژدی پوچ همراه با آهنگ مالیخولیایی از Tiger Lillies [ترجمه ترگمان]یک تراژدی مضحک، یک تصنیف melancholic را با \"ببر Lillies\" همراه دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Some visual experiences were so hauntingly beautiful melancholic and a sense of nostalgia.
[ترجمه گوگل]برخی از تجربیات بصری بسیار زیبا و غم انگیز و حس نوستالژی بودند [ترجمه ترگمان]بعضی از تجربه های بصری آن قدر hauntingly سودا زده و حس وطن پرستی داشتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The night was as melancholic as his mood.
[ترجمه گوگل]شب هم مثل حال و هوای او غمگین بود [ترجمه ترگمان]شب به همان اندازه افسرده و افسرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The dark shadows on the canvas sings a melancholic tune that the aged, weighty eyes tell, and we find ourselves trapped in the spell of this theatricality.
[ترجمه گوگل]سایههای تاریک روی بوم آهنگی غمگین را میخواند که چشمهای کهنسال و سنگین میگویند و ما خود را در طلسم این تئاتری بودن گرفتار مییابیم [ترجمه ترگمان]سایه های تیره روی پرده، آهنگی دارند که با چشمان درشت و سنگین آن را به هم می زنند، و ما خود را در افسون این نمایش، به دام انداخته اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Don't be disturbed or melancholic over matters . Your tolerance will lead to future stability and happiness.
[ترجمه گوگل]در مورد مسائل مزاحم و ناراحت نباشید تحمل شما به ثبات و خوشبختی آینده منجر خواهد شد [ترجمه ترگمان]در مورد مسائل مضطرب و مضطرب نباشید تحمل شما به ثبات و خوشبختی آینده منتهی خواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Because melancholic people really listen to others.
[ترجمه گوگل]زیرا افراد مالیخولیایی واقعا به حرف های دیگران گوش می دهند [ترجمه ترگمان]چون سودا زده واقعا به دیگران گوش می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. They conceive melancholic and heroic music with German lyrics by the mystic and ancient themes.
[ترجمه گوگل]آنها موسیقی غم انگیز و قهرمانانه را با اشعار آلمانی با مضامین عرفانی و باستانی تصور می کنند [ترجمه ترگمان]آن ها این موسیقی حماسی و حماسی را با مضامین عرفانی و باستانی در نظر می گیرند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Nair, Supriya. "Melancholic Women: The Intellectual Hysteric(s) in Nervous Conditions. " Research in African Literatures. pp. 130-13
[ترجمه گوگل]نیر، سوپریا "زنان مالیخولیایی: هیستریک(های) فکری در شرایط عصبی " تحقیق در ادبیات آفریقا صص 130-13 [ترجمه ترگمان]nair، Supriya (melancholic): مرکز پرورش ذهنی (ها)در شرایط عصبی، تحقیقات در Literatures آفریقایی صفحات ۱۳۰ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید