meeting

/ˈmiːtɪŋ//ˈmiːtɪŋ/

معنی: برخورد، اجتماع، تلاقی، انجمن، مجمع، جماعت، هم ایش، اجماع، ملاقات، جماعت همراهان، میتینگ، جلسه، نشست، متلاقی
معانی دیگر: دیدار، گردهمایی، مجلس، (محل) تلاقی، (محل) برخورد، برخوردگاه، هم دیدارگاه، (کلیسای مورمون و کوایکر و غیره) گردهمایی نیایشی، محل گردهمایی، یک سلسله مسابقات اسب دوانی یا سگ دوانی (که طی چند روز در محل واحدی برگزار می شود)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: an encounter.
مترادف: encounter
مشابه: appointment, assignation, brush, contact, date, engagement, rendezvous, tryst

(2) تعریف: an assembly of persons for a particular purpose.
مترادف: assembly, conference, convention, gathering
مشابه: caucus, conclave, congregation, congress, convocation, get-together, muster, rally, talk

(3) تعریف: a coming into contact or conjunction.
مترادف: conjunction, conjuncture, connection, intersection, junction
مشابه: concentration, confluence, congress, contact, convergence, union

جمله های نمونه

1. meeting of minds
توافق،همسازی

2. meeting of the minds
توافق،هم فکری

3. a meeting for psychology majors
گردهمایی دانشجویان رشته ی روان شناسی

4. a meeting of the heads of several governments
ملاقات سران چندین دولت

5. the meeting concluded amidst the audience's applause
جلسه در میان کف زدن حضار خاتمه یافت.

6. the meeting did not take place
جلسه تشکیل نشد.

7. the meeting had been arranged clumsily
گردهمایی به طور ناجوری ترتیب یافته بود.

8. the meeting had fallen on a friday
جلسه به جمعه افتاده بود.

9. the meeting jumped off to a good start
جلسه خوب آغاز شد.

10. the meeting lasted two hours
ملاقات دو ساعت طول کشید.

11. the meeting of the two leaders bodes well for the future of the country
ملاقات دو رهبر سیاسی برای کشور آینده ی خوبی را نوید می دهد.

12. the meeting of those two leaders
دیدار آن دو رهبر

13. the meeting of two great rivers
تلاقی دو رودخانه ی بزرگ

14. the meeting was a complete dud
گردهمایی کاملا ناموفق بود.

15. the meeting was brought forward to monday
گردهمایی را به دوشنبه جلو انداختند.

16. the meeting will be over in an hour
جلسه یک ساعت دیگر تمام خواهد شد.

17. the meeting will be tonight
جلسه امشب خواهد بود.

18. their meeting gave rise to many rumors
ملاقات آنها موجب شایعات فراوانی شد.

19. their meeting improved the chances for peace
ملاقات آنها احتمال صلح را بیشتر کرد.

20. their meeting was a harbinger of peace
ملاقات آنان مقدمه ی صلح بود.

21. prayer meeting
گردهمایی برای دعا،دعای جمعی

22. a cabinet meeting
گردهمایی اعضای کابینه

23. a chance meeting was the occasion of the renewal of their friendship
یک ملاقات تصادفی موجب تجدید دوستی آنها شد.

24. a faculty meeting
جلسه ی استادان (یا معلمان)

25. a formal meeting
(جلسه) ملاقات رسمی

26. a fortuitous meeting of two old friends
ملاقات تصادفی دو دوست دیرین

27. a political meeting where passions ran high
یک جلسه ی سیاسی که در آن شور و هیجان فراوانی حکمفرما بود.

28. a secret meeting
ملاقات سری

29. a short meeting
یک ملاقات مختصر

30. a summit meeting
ملاقات سران

31. a top-secret meeting or document
جلسه یا سند بسیار سری

32. an emergency meeting
گردهمایی (جلسه ی) فوق العاده

33. an extraordinary meeting of the parliament
جلسه ی فوق العاده ی مجلس شورا

34. an open meeting
جلسه ی علنی

35. desirous of meeting her
مشتاق دیدار او

36. i remember meeting him a good many years ago
بیاد دارم که چندین سال پیش او را ملاقات کردم.

37. professors' monthly meeting
جلسه ی ماهیانه استادان

38. the annual meeting of the board of directors
نشست سالیانه ی هیئت مدیره

39. the historic meeting of the two leaders
ملاقات تاریخی آن دو رهبر

40. the inaugural meeting of the committee
نشست آغازین کمیته

41. the semimonthly meeting of this group
گردهمایی دوبار در ماه این گروه

42. the workers' meeting had been organized by the socialists
گردهمایی کارگران توسط سوسیالیست ها ترتیب داده شده بود.

43. throughout the meeting he was either chewing his pencil or fidgetting with his fingers
در طول جلسه،او یا مداد خود را می جوید و یا با انگشتان خود بازی می کرد.

44. throughout the meeting she remained mute
از ابتدا تا انتهای جلسه سخنی به لب نیاورد.

45. when the meeting finished, i went over and shook his hand
وقتی که جلسه تمام شد رفتم و با او دست دادم.

46. take a meeting
(خودمانی) در کنفرانس حضور یافتن،به جلسه رفتن

47. attendance at the meeting is obligatory
حضور در گردهمایی اجباری است.

48. he opened the meeting
او جلسه را افتتاح کرد.

49. how did the meeting turn out?
جلسه ی ملاقات به کجا انجامید؟

50. i attended the meeting in the capacity of an advisor
در گردهمایی به عنوان رایزن حضور یافتم.

51. to summon a meeting
برای تشکیل جلسه فراخواندن

52. after his speech, the meeting became a bedlam
پس از نطق او در جلسه غوغا به پا شد.

53. after the shooting, the meeting was drowned in noise and confusion
پس از تیراندازی جلسه در شلوغی و در هم ریختگی غرق شد.

54. complete secrecy surrounded the meeting
جلسه در اختفای کامل برگزار شد.

55. he had a conciliatory meeting with his opponents
با مخالفان خود ملاقات آشتی جویانه ای کرد.

56. he is interested in meeting you
او علاقمند به ملاقات شماست.

57. he wound up the meeting with a short speech
جلسه را با یک نطق کوتاه به پایان رساند.

58. his exit from the meeting was unexpected
خروج او از جلسه غیرمنتظره بود.

59. let us antedate the meeting from the tenth to the fifth of khordad
بیایید تاریخ جلسه را از دهم به پنجم خرداد جلو بیاندازیم.

60. leyla has scheduled a meeting for next monday
لیلا برای دوشنبه ی دیگر جلسه تعیین کرده است.

61. the chairman called another meeting
رئیس جلسه گردهمایی دیگری را اعلام کرد.

62. the chairman opens the meeting and later closes it
رئیس جلسه را می گشاید و بعدا آنرا ختم می کند.

63. the date of the meeting is still undecided
تاریخ جلسه هنوز تعیین نشده است.

64. the organizer of this meeting
سازمان دهنده ی این فراخوان

65. the people at the meeting numbered in the thousands
هزاران نفر در گردهمایی شرکت کردند.

66. the windup of the meeting
خاتمه ی جلسه

67. this was their first meeting
این اولین دیدار آنها بود.

68. we trooped into the meeting
دسته جمعی به جلسه رفتیم.

69. a firm date for the meeting
تاریخ قطعی برای ملاقات

70. he ducked out of the meeting to go to the bathroom
او از جلسه بیرون پرید که به مستراح برود.

مترادف ها

برخورد (اسم)
smash, strike, reception, conflict, affection, meeting, collision, encounter, clash, incidence, confluence, conflux, greeting, tilt, osculation, contact, contiguity

اجتماع (اسم)
union, muster, collection, assemblage, meeting, aggregation, community, commonwealth, society, assembly, crowd, commonweal, milieu, turn-out

تلاقی (اسم)
meeting, anastomosis, confluence, conflux

انجمن (اسم)
order, union, association, assemblage, faction, meeting, community, society, assembly, convention, institute, moot, group, company, council, convocation, congress, club, guild, coterie

مجمع (اسم)
convent, meeting, society, convention, club

جماعت (اسم)
stream, meeting, crowd, congregation, posse

هم ایش (اسم)
meeting, convention, congress

اجماع (اسم)
meeting, consensus

ملاقات (اسم)
meeting, encounter, date

جماعت همراهان (اسم)
meeting, gathering

میتینگ (اسم)
meeting, linkup

جلسه (اسم)
meet, meeting, sitting, session, seance

نشست (اسم)
meet, meeting, subsidence, sitting, session, seance

متلاقی (صفت)
adjoining, conterminous, meeting

تخصصی

[عمران و معماری] برخورد
[فوتبال] ملاقات کردن
[ریاضیات] جلسه، نشست، ملاقات، مجمع، جلسه، انجمن

انگلیسی به انگلیسی

• date, rendezvous; gathering, assembly; get together; confluence; encounter
a meeting is an event in which people discuss things and make decisions.
you can refer to the people at a meeting as the meeting.
a meeting is also an occasion when you meet someone.
see also meet.

پیشنهاد کاربران

تلاقی، یکی شدن ، یکی بودن ( در ترجمه با موضاعات درام و عاشقانه کاربرد دارد )
تلاقی، یکی شدن ، یکی بودن ( ترجمه در متون و موضوعات درام و عاشقانه )
جلسه
مثال: The meeting will be held in the conference room.
جلسه در اتاق کنفرانس برگزار خواهد شد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
ملاقات، اجتماع، جلسه
جلسه ی کاری: meeting
جلسه :session
تحقق دستیابی
جلسه
دستیابی، تحقق
No, I'm an Indian, Came to Dubai for a meeting.
دیدار. ملاقات. جلسه . گرد همایی
تلاقی ( مثلا دو رود )
meeting = دیدار
merry meetings
دیدار های شاد
تامین
جلسه، ملاقات
meeting ( عمومی )
واژه مصوب: تجمع 2
تعریف: جمع شدن موقت گروهی از مردم که در طی چند ساعت به بحث و تبادل‏نظر و تصمیم‏گیری دربارۀ مسائل خاصی که ممکن است اجتماعی یا سیاسی باشد، می‏پردازند؛ این واژه در زبان فارسی بیشتر بار سیاسی به خود گرفته است و به آن دسته از اجتماعات سیاسی گفته می‏شود که در آنها افرادی، به دعوت حزب یا گروهی، سخنرانی می‏کنند و ممکن است این اجتماعات به تظاهرات بینجامد یا در طی قطعنامه‏ای خواسته های افراد شرکت‏کننده قرائت شود
...
[مشاهده متن کامل]

جلسه، آشنا شدن، ملاقات، ملاقات کردن،
براورده کردن
مواجه شدن با خطر
مواجع شدن رویارویی

برآورده سازی، ارضا، برطرف سازی، رفع، پاسخگویی
I look forward to meeting you
مشتاقانه چشم انتظار ملاقات باشما هستم
ملاقات . روبه رو
احوال پرسی
مواجه شدن

محقق شدن، براورده شدن
پارتی
جلسه، گردهمایی

Persistent visit
باز دید مداوم داشتن
جلسه
پارتی اسلامی


جمع شدن

تحقق. برآورده کردن
رسیدن به
رسیدن به یک موقعیت
رویارویی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)

بپرس