meek

/ˈmiːk//miːk/

معنی: مهربان، رام، بی روح، فروتن، خاضع، ملایم، نجیب، حلیم، افتاده، بردبار، با حوصله
معانی دیگر: آرام، زود تسلیم، کم اراده، بی عرضه، کم جربزه، بی دست و پا، بی حال، مطیع، سر به زیر، (مهجور) مهربان، خونسرد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: meekly (adv.), meekness (n.)
(1) تعریف: unable or unwilling to assert oneself; lacking spirit; submissive; retiring.
مترادف: humble, submissive
متضاد: aggressive, arrogant, assertive, brash, daring, dictatorial
مشابه: complaisant, deferential, docile, faint, fainthearted, obedient, retiring, servile, spineless, spiritless, tame, tractable, unassertive, weak-kneed, yielding

- He was a meek boy, and it was easy for his sisters to take advantage of him.
[ترجمه گوگل] او پسری حلیم بود و برای خواهرانش آسان بود که از او سوء استفاده کنند
[ترجمه ترگمان] او پسر آرامی بود و برای خواهرهایش هم آسان بود که از او سو استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His wife had learned to stand up to him and was no longer the meek woman he had married.
[ترجمه sara] همسرش یاد گرفته بود که در مقابلش ( شوهرش ) بایستد و دیگر آن زن مطیعی که باهاش ازدواج کرده بود نبود.
|
[ترجمه گوگل] همسرش یاد گرفته بود در مقابل او بایستد و دیگر آن زن حلیمی نبود که او با او ازدواج کرده بود
[ترجمه ترگمان] همسرش یاد گرفته بود که به او نزدیک شود و دیگر آن زن meek که ازدواج کرده بود نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: bearing difficulties or injuries with patience and humility.
مترادف: enduring, forbearing, long-suffering, patient
مشابه: clement, humble, mild, passive, submissive, tolerant

جمله های نمونه

1. meek as a lamb
آرام و بی آزار مثل بره

2. the meek shall inherit the earth
(انجیل) دنیا از آن افتادگان خواهد بود

3. sheep are naturally meek animals
گوسفند طبیعتا حیوانی بی آزار است.

4. the new bride was meek and quiet
تازه عروس آرام و ساکت بود.

5. Maidens should (or must) be mild and meek, swift to hear and slow to speak.
[ترجمه گوگل]دوشیزگان باید (یا باید) ملایم و حلیم باشند، در شنیدن سریع و در صحبت کردن آهسته باشند
[ترجمه ترگمان](یا باید)ملایم و متواضع باشد، تند و تند صحبت کند و صحبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Blessed are the meek:for they shall inherit the earth.
[ترجمه گوگل]خوشا به حال حلیمان زیرا آنها وارث زمین خواهند بود
[ترجمه ترگمان]خوشا به حال کسانی که زمین را به ارث می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was always so meek and mild .
[ترجمه گوگل]او همیشه بسیار نرم و ملایم بود
[ترجمه ترگمان]همیشه ملایم و ملایم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was a meek, mild-mannered fellow.
[ترجمه گوگل]او فردی متین و با اخلاق بود
[ترجمه ترگمان]او مردی بردبار و مودب و مودب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Blessed are the meek.
[ترجمه Arash Karami] فروتنان سعادتمند هستند
|
[ترجمه گوگل]خوشا به حال حلیمان
[ترجمه ترگمان]خوشا به حال the
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She played the role of a meek, innocent, shy girl. I don't know who she was trying to kid.
[ترجمه گوگل]او نقش یک دختر حلیم، بی گناه، خجالتی را بازی کرد من نمی دانم او قصد داشت با چه کسی شوخی کند
[ترجمه ترگمان]او نقش یک دختر آرام و معصوم و خجالتی را بازی می کرد من نمی دونم اون داره به کی فکر می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She seemed so very meek and mild.
[ترجمه گوگل]او به نظر بسیار ملایم و ملایم بود
[ترجمه ترگمان]خیلی آرام و ملایم به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. On the surface she seemed meek, rather insipid.
[ترجمه گوگل]در ظاهر او ملایم و نسبتاً بی مزه به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]روی سطح آب، نرم و نسبتا بی مزه به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They hung their heads in meek submission.
[ترجمه گوگل]سرهای خود را به تسلیم فروتنانه آویزان کردند
[ترجمه ترگمان]سرها را به نشانه تسلیم خم کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. "Blessed are the meek, for they shall inherit the earth" is one of the Beatitudes.
[ترجمه گوگل]«خوشا به حال حلیمان که زمین را به ارث می برند» از جمله سعادت هاست
[ترجمه ترگمان]\"مهربان و مهربان، چون آن ها زمین را به ارث خواهند برد\" یکی از the است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مهربان (صفت)
good, humane, compliant, tender, kind, friendly, affable, merciful, gentle, compassionate, complaisant, affectionate, mellow, meek, amiable, soft, benignant, big-hearted, charitable, benign, mild, gracious, placable, clement, condescending, couth, good-natured, kind-hearted, good-hearted, kindly, well-disposed, warm-hearted, obliging, open-armed, open-hearted, tender-hearted

رام (صفت)
domestic, tame, amenable, docile, meek, manageable, obedient, biddable, treatable, governable

بی روح (صفت)
tame, inconscient, arid, meek, apathetic, apathetical, dead, soulless, spiritless, prosaic, pedestrian, vapid, inert, exanimate

فروتن (صفت)
humble, simple, modest, discreet, meek, artless, blushing, submissive, bashful, coy, low, demure, homely, unpretentious, prostrate

خاضع (صفت)
humble, meek, obedient, blushing, submissive, bashful

ملایم (صفت)
good-tempered, easy, calm, quiet, moderate, gentle, meek, soft, peaceful, downy, smooth, benign, mild, bland, clement, sedate, lenient, good-natured, temperate, peaceable

نجیب (صفت)
nice, genteel, gentle, meek, noble, decent, bland, sobersided

حلیم (صفت)
meek, submissive, duteous

افتاده (صفت)
lowly, modest, meek, flagging, low, elliptic, fallen, unassuming

بردبار (صفت)
meek, hardy, tolerant, patient

با حوصله (صفت)
meek, self-contained

انگلیسی به انگلیسی

• timid; humble; lowly; overly patient or submissive
a meek person is quiet or timid and does what other people say.

پیشنهاد کاربران

پیش بعضی آذریها مصطلحه : فقیر . . . فقیر مظلوم . . . حالا همینو کی از چه نقطه نگاهی بگه به خودش مربوطه . . . چون تقریبا همین حالت دوگانه رو داره ولی بیشتر معنی نجیبو منظور می کنند تا بدبخت
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : meekness
✅️ صفت ( adjective ) : meek
✅️ قید ( adverb ) : meekly
حرف شنو
. e. g
On a hectic day at the World Cup the Iran players’ gesture contrasted sharply with ⭐meek end⭐ to OneLove protest
TheGuardian. co. uk@
بی دست و پا. بی عرضه. کم جربزه. زود تسلیم. سست. مطیع.
این واقعا کلمه عجیبیه باور کنین بگم ۲۰ تا معنی داره😂
حالا من پرکاربرد ترین شون رو میگم
سربه زیر ، ارام مظلوم ، مطیع ، فرمان بردار ، مهربان ، فروتن ، افتاده ، با حوصله ، صبور ، متواضع
فروتن، نجیب
دست و پا چلفتی، بی حوصله

بپرس