اسم ( noun )
حالات: media, mediums
حالات: media, mediums
• (1) تعریف: an intervening substance or agency through which a force is effective.
• مترادف: vehicle
• مشابه: agency, instrumentality, intermediary, means, mode
• مترادف: vehicle
• مشابه: agency, instrumentality, intermediary, means, mode
- Copper wire is a medium for conducting electricity.
[ترجمه گوگل] سیم مسی وسیله ای برای هدایت الکتریسیته است
[ترجمه ترگمان] سیم مسی، وسیله ای برای پخش الکتریسیته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سیم مسی، وسیله ای برای پخش الکتریسیته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an instrument, means, or agency.
• مترادف: instrument, means
• مشابه: agency, mechanism, tool, vehicle
• مترادف: instrument, means
• مشابه: agency, mechanism, tool, vehicle
- We use money as a medium of exchange.
[ترجمه گوگل] ما از پول به عنوان وسیله مبادله استفاده می کنیم
[ترجمه ترگمان] ما از پول به عنوان یک وسیله مبادله استفاده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما از پول به عنوان یک وسیله مبادله استفاده می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: any one of the means of mass communication, such as television, radio, newspapers, or the like.
- Which medium do you most often go to for news?
[ترجمه گوگل] برای اخبار بیشتر سراغ کدام رسانه می روید؟
[ترجمه ترگمان] شما اغلب برای شنیدن خبرها به کدام رسانه می روید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شما اغلب برای شنیدن خبرها به کدام رسانه می روید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (pl.) newspapers, television, radio, and other means of mass communication collectively (used with a singular or plural verb).
• مترادف: communications, mass media, media
• مشابه: press
• مترادف: communications, mass media, media
• مشابه: press
- The media have a strong influence over our thinking.
[ترجمه گوگل] رسانه ها تاثیر زیادی بر تفکر ما دارند
[ترجمه ترگمان] رسانه ها تاثیر زیادی بر تفکر ما دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رسانه ها تاثیر زیادی بر تفکر ما دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The couple's engagement was immediately announced in the media.
[ترجمه گوگل] نامزدی این زوج بلافاصله در رسانه ها اعلام شد
[ترجمه ترگمان] نامزدی این زوج بلافاصله در رسانه ها اعلام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نامزدی این زوج بلافاصله در رسانه ها اعلام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a middle or intermediate thing or condition.
• مشابه: intermediary, mean, middle
• مشابه: intermediary, mean, middle
- There must be a happy medium between what you want to do and what she wants to do.
[ترجمه گوگل] باید میان کاری که شما می خواهید انجام دهید و کاری که او می خواهد انجام دهد، یک واسطه خوشحال کننده وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان] باید بین کاری که تو می خوای بکنی و کاری که می خواد انجام بده، وجود داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] باید بین کاری که تو می خوای بکنی و کاری که می خواد انجام بده، وجود داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: a means of personal communication or artistic expression.
• مشابه: method, mode
• مشابه: method, mode
- Ansel Adams is an artist whose medium is photography.
[ترجمه گوگل] انسل آدامز هنرمندی است که رسانه اش عکاسی است
[ترجمه ترگمان] انسل آدامز یک هنرمند است که رسانه آن عکاسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] انسل آدامز یک هنرمند است که رسانه آن عکاسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: the natural or social environment in which one lives.
• مترادف: element, environment, habitat
• مشابه: milieu
• مترادف: element, environment, habitat
• مشابه: milieu
• (8) تعریف: a person through whom spirits manifest themselves, as in a seance.
• مترادف: psychic
• مشابه: clairvoyant, necromancer
• مترادف: psychic
• مشابه: clairvoyant, necromancer
صفت ( adjective )
• : تعریف: middle or intermediate in size or degree.
• مترادف: intermediate, moderate
• مشابه: average, mean, middle, middling, modest
• مترادف: intermediate, moderate
• مشابه: average, mean, middle, middling, modest
- The suspect is a man of medium height.
[ترجمه Yasin] مظنون یک مرد با قد متوسط است|
[ترجمه گوگل] مظنون مردی با قد متوسط است[ترجمه ترگمان] مظنون مردی با قد متوسط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I ordered a medium soda.
[ترجمه زهرا] من یک نوشابه متوسط سفارش دادم.|
[ترجمه زهرا] من یک نوشابه گاز دار متوسط سفارش دادم.|
[ترجمه تیام] من یک سودا متوسط سفارش دادم|
[ترجمه گوگل] من یک نوشابه متوسط سفارش دادم[ترجمه ترگمان] من یه سودا سفارش دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید