meditation

/ˌmedəˈteɪʃn̩//ˌmedɪˈteɪʃn̩/

معنی: اندیشه، خیال، مراقبت، تفکر، تعمق، عبادت
معانی دیگر: غور، موشکافی، ژرف اندیشی، ژرفایش، تفکر و عبادت، مکاشفه ی مذهبی، خلسه، ژرفایش روحی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: sustained thought or self-forgetful concentration, esp. for the purposes of religious devotion or relaxation.
مشابه: thought

- She finds it very calming to engage in meditation for several minutes each day.
[ترجمه سعید آریان] او چند دقیقه مراقبه در روز را بسیار آرامش بخش می داند.
|
[ترجمه گوگل] او دریافت که هر روز چند دقیقه مدیتیشن را بسیار آرام بخش می داند
[ترجمه ترگمان] او آن را بسیار آرام می کند و هر روز چند دقیقه به مراقبه مشغول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a piece of contemplative, philosophical writing or discourse.

جمله های نمونه

1. meditation on the causes of poverty
موشکافی درباره ی علل فقر

2. indian gurus devoted several days to meditation
مرتاضان هندی چندین روز را صرف مکاشفه می کردند.

3. Reading makes a full amn, meditation a profound man, discourse a clear man.
[ترجمه گوگل]خواندن یک آمن کامل، مدیتیشن یک انسان عمیق، گفتمان یک انسان روشن
[ترجمه ترگمان]خواندن یک امن کامل را ایجاد می کند و یک مرد عمیق را مدیتیشن می کند و یک مرد روشن را مخاطب قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Techniques of deep meditation help people under stress.
[ترجمه گوگل]تکنیک های مدیتیشن عمیق به افراد تحت استرس کمک می کند
[ترجمه ترگمان]روش های تفکر عمیق به افراد تحت استرس کمک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Meditation tends to lower or normalize blood pressure.
[ترجمه گوگل]مدیتیشن تمایل به کاهش یا عادی سازی فشار خون دارد
[ترجمه ترگمان]مدیتیشن به کاهش فشار خون کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was deeply interested in meditation, the East, and yoga.
[ترجمه گوگل]او عمیقاً به مدیتیشن، شرق و یوگا علاقه داشت
[ترجمه ترگمان]او عمیقا به مراقبه، شرق و یوگا علاقه مند بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Yoga involves breathing exercises, stretching, and meditation.
[ترجمه گوگل]یوگا شامل تمرینات تنفسی، کشش و مدیتیشن است
[ترجمه ترگمان]یوگا شامل تمرینات تنفسی، کش دادن و مدیتیشن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was deep in meditation and didn't see me come in.
[ترجمه گوگل]او عمیقاً در مراقبه بود و مرا ندید که وارد شدم
[ترجمه ترگمان]او غرق فکر بود و مرا ندید که وارد شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The novel is an extended meditation on art, love and loss.
[ترجمه گوگل]این رمان یک تعمق گسترده در مورد هنر، عشق و از دست دادن است
[ترجمه ترگمان]رمان یک تمرکز بزرگ بر روی هنر، عشق و از دست دادن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Some people think I'm weird doing meditation, but it works for me and that's all that matters.
[ترجمه گوگل]برخی از مردم فکر می کنند که انجام مدیتیشن عجیب و غریب هستم، اما برای من کار می کند و این تمام چیزی است که اهمیت دارد
[ترجمه ترگمان]بعضی از مردم فکر می کنند من دارم مدیتیشن می کنم، اما برای من کار می کنه و این تنها چیزیه که اهمیت داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I left him deep in meditation.
[ترجمه گوگل]من او را عمیقاً در مراقبه رها کردم
[ترجمه ترگمان]من او را عمیقا در اندیشه رها کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is deep in meditation.
[ترجمه گوگل]او عمیقاً در مراقبه است
[ترجمه ترگمان]او عمیقا به مراقبه مشغول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She swears by meditation as a way of relieving stress.
[ترجمه گوگل]او به مدیتیشن به عنوان راهی برای تسکین استرس سوگند یاد می کند
[ترجمه ترگمان]او با مدیتیشن به عنوان راهی برای تسکین استرس قسم می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The book is a meditation on the morality of art.
[ترجمه گوگل]کتاب تعمقی در اخلاق هنر است
[ترجمه ترگمان]کتاب تمرکز بر اخلاق هنر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He stared out of the window in silent meditation.
[ترجمه گوگل]در مراقبه ای بی صدا از پنجره به بیرون خیره شد
[ترجمه ترگمان]او با تفکر ساکت از پنجره بیرون را نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اندیشه (اسم)
deliberation, opinion, reflection, thought, anxiety, worry, idea, solicitude, notion, device, meditation, plan, reflexion, mentality

خیال (اسم)
illusion, fiction, impression, vision, apparition, deliberation, intention, guess, thought, design, fancy, idea, notion, imagination, phantom, ghost, mind, meditation, plan, whim, whim-wham, reverie, cogitation, hallucination, figment, dream, simulacrum, spectrum, fantom, speculation, phantasma, wraith

مراقبت (اسم)
attention, care, contemplation, tendance, vigilance, meditation, surveillance, watch, guarding, watchfulness, observation, concentration, look-out

تفکر (اسم)
reflection, contemplation, thought, meditation, thinking, cerebration, reflexion, considering, recollection, self-contemplation

تعمق (اسم)
contemplation, meditation

عبادت (اسم)
devoutness, service, worship, ministration, meditation, devotionalism, godliness, officiation

تخصصی

[روانپزشکی] مراقبه. از روش های درمانی شرق که در غرب نیز جایی برای خود باز کرده و گزارش شده است که در رفع تنش و اضطراب موثر است. در سالهای اخیر تعدادی از روش های مراقبه توجه عموم را جلب کرده و برخی از آنها برای درمان نوروزها به کار رفته اند.
[یوگا] مدیتیشن - مراقبه - عبادت - تفکر - تعمق - اندیشه

انگلیسی به انگلیسی

• musing; reflection, contemplation; act of meditating; act of deep thought or consideration

پیشنهاد کاربران

مراقبه یک تمرین است که در آن فرد از تکنیک هایی مانند تمرکز حواس، تمرکز ذهن بر یک شیء، فکر یا فعالیت خاص، برای رسیدن به حالت ذهنی روشن و آرامش عاطفی استفاده می کند.
رسیدن به حالتی از آگاهی بالاتر و آرامش درونی
...
[مشاهده متن کامل]

مراقبه می تواند به شکل های مختلفی انجام شود، از جمله مراقبه تمرکز حواس، مراقبه متعالی و تصویرسازی هدایت شده. این تمرین ها به افراد کمک می کنند تا بر لحظه حال تمرکز کنند، اضطراب را کاهش دهند و مهارت های مقابله ای را توسعه دهند. در بهبودی از اعتیاد، مراقبه از تنظیم عاطفی، کاهش استرس و سلامت کلی حمایت می کند.
مترادف: Contemplation, reflection, mindfulness.
متضاد: Distraction, agitation, unrest.
مثال؛
She practices meditation every morning to start her day with a clear mind.
Through meditation, he found a way to reduce his stress and anxiety.
The teacher introduced the students to meditation to help them focus better.

meditation از media یا همان رسانه آمده یعنی به چیزی یا کسی رسیدن پس باید دنبال ارتباط / پیوست یا رساندن و . . . . باشیم . از اینرو واژه های زیر پیشنهاد میشود
meditation =رِس اندیش = رس ( اندیش ) = ( اند ایش = بسیار خواستن = خیال ) => رسانایی به خواسته و اندیشه خود
...
[مشاهده متن کامل]

meditate = رِسِن
media = رِسانه
همه این واژه ها هم از دید مینویی درست است هم از دید بیان. . .
من با او در حال مدیتیشن ( رِسندیش ) هستم
جایی با او mediate ( رِسن ) کاری داشتم = ملاقات / دیدار / به هم رسیدن / القا )

برابر پارسی : روان پایی، روان پایش، روان پاییدن
ژرف اندیشی
مدیتیشن یا به اصطلاح فارسی مراقبه عملی تمرینی برای تمرکز، حضور ذهن و خودآگاهی است که اصولا به صورت روتین انجام میشود و میتواند آرامش روحی زیادی به شخص ببخشد
دقت به کار ببندید عزیزان که مراقبه و محاسبه و مکاشفه و ریاضه و این الفاظ از اصطلاحات عرفانی هستند و معانی روحانی و عالم والا به خود می گیرند، اما مدیتیشن که امروزه در غرب رواج پیدا کرده، با وجود ریشه شرقی و هندی آن، اما کارکردی کاملا فیزیکی و این جهانی با هدف تمدد اعصاب و آرامش یافتن پیدا کرده. بنابراین از ترجمه مدیتیشن با الفاظ عرفانی بپرهیزید، از طرفی مدیتیشن را هم وارد فارسی نکنید،
...
[مشاهده متن کامل]

از معانی کاربر ebi می توان اسم دستوری "روان پایی" با مصدر روان پایش و فعل روان پاییدن را به عنوان برابری خوب و مناسب در فارسی در نظر گرفت. با این شیوه هم از ظرفیت واژه شناسی فارسی بهره می بریم و هم کم کاری فرهنگستان را جبران می کنیم، هم مدیتیشن را مستقیماً وارد فارسی نمی کنیم و هم به الفاظ عرفانی اعصار گذشته معنای تازه نمی بخشیم. چه چیزی بهتر از این؟
اگر مفید بود لطفا لایک کنید 🙏🏼💙

زنخدان به جیب فرو بردن ؛ کنایه از تفکر کردن. مراقبه کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) . کنایه از مراقبه کردن و چیزی را چشم داشتن. ( آنندراج ) :
زنخدان فروبرد چندی به جیب
که بخشنده ، روزی فرستد ز غیب.
شیخ شیراز ( از آنندراج ) .
اعتکاف
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : meditate
✅️ اسم ( noun ) : meditation
✅️ صفت ( adjective ) : meditative
✅️ قید ( adverb ) : meditatively
نشئگی طبیعی فکر
meditation ( پزشکی )
واژه مصوب: مراقبه
تعریف: حالتی که در آن فرد با نادیده گرفتن محرک های محیطی، خودآگاهانه ذهن را متمرکز می کند و از تنش ها و فشارهای روحی رها می شود|||متـ . خودآرامی 1
تَرامِنِش. ترامِنیدَن.
تن آرامی
مراقبه یا روشی برای تمدد اعصاب
آرامش روحی
مراقبه
جان پردازی
روح افزایی
پایش روانی/درونی/فکری/ذهنی
روان پایش ، درون پایش
آرامش روانی/درونی/فکری/ذهنی
روان آرامش ، روان آرامی ، درون آرامش ، درون آرامی

تعادل فکری و روحی
اندیشه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس