medicine

/ˈmedəsn̩//ˈmedsn̩/

معنی: دارو، پزشکی، طب، دوا، علم طب، علم علاج
معانی دیگر: دارو دادن، با دارو درمان کردن، پزشکی در مقایسه با جراحی یا مامایی، (قدیمی) داروی عشق، زهر، پادزهر، داروی سحرآمیز، معجون

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a drug or other substance used to cure illness or injury or to alleviate symptoms.
مترادف: drug, medicament, medication, pharmaceutical, preparation
مشابه: antidote, physic, pill, prescription, tablet

(2) تعریف: the science of diagnosing and treating illness, disease, and injury.
مشابه: healing, pathology, therapy

(3) تعریف: the medical profession.

جمله های نمونه

1. medicine is not my field
پزشکی رشته ی من نیست.

2. medicine that smacks of alcohol
دارویی که مزه ی الکل را دارد

3. medicine was the prize david was striving for
پزشکی هدفی بود که داوید برای آن می کوشید.

4. a medicine cabinet
قفسه ی دارو

5. a medicine chest
قفسه ی دارو

6. a medicine that helps a cold
دارویی که سرماخوردگی را برطرف می کند

7. bland medicine
داروی ملایم

8. nasty medicine
داروی بدمزه

9. patent medicine
داروی انحصاری

10. that medicine made me feel really dopey
آن دارو مرا حسابی نشئه کرد.

11. the medicine did not allay my toothache
دارو درد دندانم را تسکین نداد.

12. the medicine did not work
دارو کارگر نبود.

13. the medicine had lost its potency by being exposed to light
این دارو بخاطر قرار گرفتن در معرض نور قدرت خود را از دست داده بود.

14. the medicine made me drowsy
دارو مرا خواب آلود کرد.

15. the medicine provided him temporary release from pain
دارو درد او را موقتا فرو نشاند.

16. the medicine was ineffective
دارو بی اثر بود.

17. this medicine can be bought over the counter
این دارو را می شود بدون نسخه خرید.

18. this medicine is for external use only
این دارو فقط جهت کاربرد خارجی است (نه برای خوردن یا وارد چشم و غیره کردن)

19. this medicine is lethal in exessive doses
این دارو به میزان زیاده از حد مهلک است.

20. this medicine is prescribed for the relief of sore throat
این دارو برای تسکین گلو درد تجویز می شود.

21. this medicine is to be kept at room temperature
این دارو باید در حرارت معمولی نگهداری شود.

22. preventive medicine
پزشکی پیشگیر (پیشگیرانه)

23. a potent medicine
داروی موثر

24. a proprietary medicine
دارویی که در انحصار شرکت بخصوصی است

25. a quack medicine
داروی قلابی

26. an improper medicine
داروی اشتباهی

27. an inefficacious medicine
داروی بی اثر

28. college of medicine
دانشکده ی پزشکی

29. doctor of medicine
دکتر پزشکی

30. jahangir studied medicine for seven years
جهانگیر هفت سال پزشکی خواند.

31. take this medicine every three hours
این دارو را هر سه ساعت بخورید.

32. take your medicine sweetheart!
عزیزم دارویت را بخور!

33. that new medicine did not prove to be effective
آن داروی جدید عملا موثر نبود.

34. take one's medicine
نتیجه ی اعمال خود را چشیدن،به سزای خود رسیدن

35. a doctor prescribes medicine
پزشک دارو تجویز می کند.

36. discipline is the medicine for our social ills
انضباط داروی دردهای اجتماعی ما است.

37. he is in medicine
او در کار پزشکی است.

38. he took the medicine with a glass of water
دارو را با یک لیوان آب خورد.

39. part of the medicine injected in me calcified and years later had to be removed surgically
بخشی از دارویی که به من ترزیق شده بود سخت و آهکی شد و سال ها بعد با عمل جراحی آن را در آوردند.

40. the frontiers of medicine
مرزهای (دانش) پزشکی

41. to prepare a medicine
پیچیدن نسخه (توسط داروساز)

42. a license to practice medicine
جواز پزشکی (اجازه طبابت)

43. a massive dose of medicine
مقدار بسیار زیاد دارو (که خورده شده)

44. a stiff dose of medicine
یک مقدار داروی قوی

45. airplanes airdropped food and medicine
هواپیماها غذا و دارو پایین انداختند.

46. david hopes to practice medicine in san diego
داوید امیدوار است در سان دیاگو طبابت کند.

47. john's promising future in medicine
آینده ی نویدبخش جان در پزشکی

48. parcels of food and medicine for earthquake victims
بسته های دارو و خوراک برای زلزله زدگان

49. the introduction of modern medicine into iran
آوردن پزشکی نوین به ایران

50. the urgent need for medicine
نیاز مبرم به دارو

51. the virtue of a medicine
خاصیت یک دارو

52. laughter is the best medicine
خنده بهترین دوای هر دردی است

53. curative and preventive methods in medicine
روش های درمانی و روش های پیشگیری در پزشکی

54. david entered the field of medicine
دیوید وارد رشته ی پزشکی شد.

55. i persuaded him to study medicine
او را متقاعد کردم که پزشکی بخواند.

56. surgery is a branch of medicine
جراحی شاخه ای از (علم) پزشکی است.

57. the active principle of a medicine
ماده ی فعال یک دارو

58. they added sugar to the medicine to counteract its bitterness
به دارو شکر زدند تا تلخی آن را خنثی کنند.

59. they gave him some magic medicine
به او یک داروی سحرآمیز دادند.

60. this pharmasist has been dispensing medicine for twenty years
این داروساز بیست سال است که برای مردم نسخه می پیچد.

61. many benefits will flow from this medicine
فواید زیادی از این دارو ناشی خواهد شد.

62. shake the bottle before taking the medicine
پیش از خوردن دارو بطری را تکان بدهید.

63. she had a strong leaning toward medicine
او میل زیادی به رشته ی پزشکی داشت.

64. the doctor took him off the medicine
دکتر داروی او را قطع کرد.

65. a fat man was standing behind the medicine counter
مرد چاقی پشت پیشخوان داروها ایستاده بود.

66. a great breakthrough in the world of medicine
پیشرفت عظیمی در عالم پزشکی

67. he fathered the use of computers in medicine
او کاربرد کامپیوتر در علم پزشکی را پی ریزی کرد.

68. he scoured the town invain for that medicine
او بیهوده در شهر دنبال آن دارو می گشت.

69. john and david chose the career of medicine
جان و دیوید حرفه ی پزشکی را گزیدند.

70. that event destroyed my faith in modern medicine
آن رویداد ایمان مرا به پزشکی نوین از بین برد.

مترادف ها

دارو (اسم)
remedy, cure, medicine, drug, medication

پزشکی (اسم)
medicine

طب (اسم)
physic, medicine, medical profession

دوا (اسم)
medicine, medicament, succedaneum

علم طب (اسم)
medicine

علم علاج (اسم)
medicine

تخصصی

[بهداشت] پزشکی - طب

انگلیسی به انگلیسی

• art and science of disease treatment and health maintenance; medication, remedy, drug; substance used for medical treatment
a medicine is a substance that you drink or swallow in order to cure an illness.
medicine is the treatment of illness and injuries by doctors and nurses.

پیشنهاد کاربران

Synonme of drug
دارو
مثال: She takes medicine every day to manage her condition.
او هر روز دارو می خورد تا وضعیتش را کنترل کند.
*آموزش زبان انگلیسی، ترکی استانبولی، اسپانیایی و ترجمه انواع متون
( اسم ) : 1. دارو : ماده ای که برای معالجه یک بیماری یا وضعیت به ویژه به شکل مایع مصرف می شود. 2. دانش پزشکی/ طب: مطالعه بیماری ها و نحوه درمان یا پیشگیری از آنها.
Medicine =drug
( Medical ( adj
دوستان دقت کنید با اینکه معنی کلمه medicine و drug هر دو به معنی دارو هست ولی از لحاظ مفهومی کاملا با هم فرق دارند. ( البته خیلی از جاها میشه این دوتا رو به جای یکدیگه استفاده کرد. )
در ابتدا بگم که تمام medicine ها، drug هستند، اما تمام drug ها، medicine نیستند.
...
[مشاهده متن کامل]

- drug به هر ماده ای غیر از غذا گفته می شود که در صورت خوردن یا وارد شدن به بدن اثر فیزیولوژیکی دارد.
اما medicine ماده ای است که در درمان بیماری یا تسکین درد استفاده می شود.
- drug ها برای اهداف مختلفی مانند درمان بیماری، تسکین درد، تفریح و بهبود توانایی های شناختی استفاده می شوند.
اما medicine عمدتاً برای درمان بیماری یا تسکین درد استفاده می شود.
- drug ممکن است اثر مثبت یا منفی داشته باشد.
اما medicine معمولاً تأثیر مثبتی بر سلامتی دارد.
- drug با مفاهیم منفی همراه است.
اما medicine با مفاهیم منفی همراه نیست.
- drug کنترل بدن و ذهن شما را از شما سلب می کند.
اما medicine این را معکوس می کنند و کنترل را به شما باز می گرداند.
- همچنین drug ها اعتیادآورن مثل قرص خواب که بعد از مدتی استفاده، دیگه نمیتونید بدون اون بخوابین.
اما medicine اینجوری نیست.
به خاطر همینه که معنی دیگه drug، مواد مخدر هست، چون بعد از مدتی شما رو برده و وابسته به خودش میکنه و به طوری که بدون اون به سختی بتونین به زندگی ادامه بدین.
.
خلاصه که این دوتا رو با هم قاطی نکنید.

medicine: دارو
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : medicine
✅️ صفت ( adjective ) : medicinal
✅️ قید ( adverb ) : medicinally
دارو
[پزشکی] پزشکی، طب، درمان، دارو، دوا
چهار معنی مختلف medicine طبق فرهنگ مریام - وبستر:
1 -
الف: ماده یا فرآورده ای که در معالجه بیماری استفاده می شود ( = دوا، دارو )
ب: چیزی که بر رفاه تأثیر می گذارد.
2 -
الف: علم و هنر مربوط به حفظ سلامت و پیشگیری، تسکین یا درمان بیماری ( = علم پزشکی )
...
[مشاهده متن کامل]

ب: شاخه ای از پزشکی که به درمان غیر جراحی بیماری ها می پردازد ( = طب، طبابت )

3: ماده ای ( به عنوان دارو یا معجون ) که برای درمان چیزی غیر از بیماری استفاده می شود ( = پادزهر، داروی شفابخش، معجون )
4: چیزی که در باور سنتی سرخپوستان آمریکایی برای کنترل نیروهای طبیعی یا جادویی نیز نگهداری می شود: قدرت جادویی یا مراسم جادویی

Pill:قرص
Medicine:دارو
Bandage:چسب زخم
پزشکی و دارو
medicine ( پزشکی )
واژه مصوب: دانش پزشکی
تعریف: دانش تشخیص و درمان بیماری و راه های پیشگیری از آن|||متـ . علم پزشکی، دانش طب، علم طب، پزشکی 2 ، طب |||* مصوب فرهنگستان اول
طب - پزشکی - دارو
شربت
درمان کننده
قرص
دارو
دوا
شربت
دارو یا پزشکی
This medicine help you to be fine
Medicine is not my field
دارو ، پزشکی
take this medicine every day
این دارو رو هر روز مصرف کن 📠
درمان کننده
علاج ، درمان
I don't take this medicine
من این دارو رو نمیخورم
موادی که بیماری را دفع می کنند
به معنای طب اوزویو کیو اشی فیزیکولوژی هم میشه
قرص
دارو
طبابت

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس