mediation

/ˌmidiˈeɪʃn̩//ˌmiːdɪˈeɪʃn̩/

معنی: وساطت، سفارت، میانجی گری
معانی دیگر: پادرمیانی، آشتی گری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: mediative (adj.), mediatory (adj.)
• : تعریف: the act or process of mediating between two disputing or disagreeing parties to bring about a resolution; arbitration.

- The dispute between the two sides was finally solved through mediation.
[ترجمه گوگل] در نهایت اختلاف دو طرف با میانجیگری حل شد
[ترجمه ترگمان] اختلاف بین دو طرف سرانجام از طریق وساطت حل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Unless management accepts mediation, the strike will never be resolved.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که مدیریت میانجیگری را نپذیرد، اعتصاب هرگز حل نخواهد شد
[ترجمه ترگمان]این اعتصاب هرگز حل نخواهد شد مگر این که مدیریت قبول کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. All offers of mediation were rejected.
[ترجمه گوگل]همه پیشنهادات میانجیگری رد شد
[ترجمه ترگمان]همه پیشنهادها میانجیگری رد شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This works through the mediation of the central nervous system.
[ترجمه گوگل]این از طریق میانجیگری سیستم عصبی مرکزی عمل می کند
[ترجمه ترگمان]این کار از طریق میانجی گری سیستم عصبی مرکزی انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The conflict ended through the mediation of the United Nations.
[ترجمه گوگل]این درگیری با میانجیگری سازمان ملل پایان یافت
[ترجمه ترگمان]این مناقشه از طریق میانجی گری سازمان ملل خاتمه یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The agreement provides for United Nations mediation between the two sides.
[ترجمه گوگل]در این توافقنامه میانجیگری سازمان ملل بین دو طرف پیش بینی شده است
[ترجمه ترگمان]این قرارداد میانجیگری بین دو طرف را برای سازمان ملل فراهم می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Unlike mediation, fact-finding recommendations are generally made public, thus placing additional pressure on the parties to come to an agreement.
[ترجمه گوگل]برخلاف میانجی‌گری، توصیه‌های حقیقت‌یابی عموماً علنی می‌شوند، بنابراین فشار بیشتری بر طرفین برای دستیابی به توافق وارد می‌شود
[ترجمه ترگمان]بر خلاف وساطت، توصیه های حقیقت یابی به طور کلی عمومی شده اند و بنابراین فشار بیشتری را بر طرفین قرار می دهند تا به توافق برسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Further evidence of immune mediation has come from the finding of circulating, non-organ specific and organ specific antibodies.
[ترجمه گوگل]شواهد بیشتری از میانجیگری ایمنی از یافته های آنتی بادی های در گردش، غیر اختصاصی اندام و خاص اندام بدست آمده است
[ترجمه ترگمان]شواهد بیشتر از میانجی گری، از پیدا کردن آنتی بادی مخصوص اعضای بدن و ارگان مخصوص اعضای بدن نشات می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He employed a mediation model that eliminated the divisive win-lose element from arguments and substituted the goal of clarification.
[ترجمه گوگل]او یک مدل میانجی‌گری را به کار گرفت که عنصر تفرقه‌انگیز برد- باخت را از استدلال‌ها حذف کرد و هدف شفاف‌سازی را جایگزین کرد
[ترجمه ترگمان]او یک مدل میانجی را به کار گرفت که عنصر برد - برد divisive را از بحث ها حذف کرد و هدف شفاف سازی را جایگزین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mediation on all issues complements the legal process, without replacing it.
[ترجمه گوگل]میانجیگری در همه مسائل تکمیل کننده روند قانونی است، بدون اینکه جایگزین آن شود
[ترجمه ترگمان]میانجی گری در تمام مسائل، بدون جایگزین کردن آن، فرآیند قانونی را کامل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The new insistence that a text's mediation in history is important has changed this perspective.
[ترجمه گوگل]اصرار جدید بر اینکه میانجیگری یک متن در تاریخ مهم است، این دیدگاه را تغییر داده است
[ترجمه ترگمان]اصرار جدید مبنی بر اینکه وساطت متن در تاریخ مهم است، این دیدگاه را تغییر داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Last-minute attempts at mediation failed.
[ترجمه گوگل]تلاش‌های لحظه آخری برای میانجیگری شکست خورد
[ترجمه ترگمان]تلاش دقیقه آخر برای میانجی گری شکست خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Only 14 % had received advice about including mediation clauses in contracts.
[ترجمه گوگل]تنها 14 درصد در مورد گنجاندن بندهای میانجیگری در قراردادها مشاوره دریافت کرده بودند
[ترجمه ترگمان]تنها ۱۴ درصد از جمله شروط میانجیگری در قراردادها را دریافت کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We would disallow any involving the mediation of language, including, of course, the belief that it believes.
[ترجمه گوگل]ما هرگونه وساطت زبان، از جمله، البته، اعتقاد به آن را نمی پذیریم
[ترجمه ترگمان]ما اجازه نمی دهیم که هر گونه میانجی گری زبان، از جمله، اعتقاد به اعتقاد به آن را رد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. International mediation can require sophisticated processes and techniques.
[ترجمه گوگل]میانجیگری بین‌المللی می‌تواند نیازمند فرآیندها و تکنیک‌های پیچیده باشد
[ترجمه ترگمان]میانجی گری بین المللی می تواند نیاز به فرایندها و تکنیک های پیچیده داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Janzen offers something besides going to court: mediation and arbitration services that are just as legally binding.
[ترجمه گوگل]جانزن علاوه بر مراجعه به دادگاه، چیزی را نیز ارائه می‌کند: خدمات میانجیگری و داوری که به همان اندازه الزام‌آور هستند
[ترجمه ترگمان]janzen چیزی به جز رفتن به دادگاه ارائه می دهد: میانجی گری و خدمات داوری که به طور قانونی الزام آور هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وساطت (اسم)
agency, mediation, intermediary, intercession, intermediacy, interposition

سفارت (اسم)
legation, mediation, embassy

میانجی گری (اسم)
mediation, intercession, intermediacy, intermediation

تخصصی

[حقوق] وساطت، میانجیگری، شفاعت، حل اختلاف دو دولت با وساطت دولت ثالث

انگلیسی به انگلیسی

• arbitration; intervention; reconciliation; act of mediating between two parties; act of bringing peace between two nations who are at dispute (international law)

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: The practice of focusing one's mind for a period of time, often for relaxation 🧘
🔍 مترادف: Reflection
✅ مثال: She found peace through daily meditation
واسطه ای
mediation effects between variables
واسطه ای / واسطه ها
compromise, agreement
Macron has asked Iran to mediate in the war between Russia and Ukraine : مکرون خواستار میانجی گری ایران در جنگ روسیه و اوکراین شده
میانجی گری = Meditation
mediation ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: میانجیگری
تعریف: تلاش برای حل وفصل مسالمت آمیز یک اختلاف بین المللی با برنامه ریزی و مشارکت بی طرفانه و مؤثر طرف ثالث
متغیر میانجی
وساطت، مداخله، میانجیگری
مداخله

بپرس