median

/ˈmiːdiən//ˈmiːdɪən/

معنی: میانه، اهل کشور ماد، میانی، وسطی، حد فاصل
معانی دیگر: اندام میانی، رگ میانی، عصب میانی، میانگین، متوسط، فی مابین، بینابین، (هندسه) وابسته به خط منصف زاویه، (خط) نیمساز، (آمار - وابسته به شماره ای که درست در وسط چند شماره ی دیگر قرار گرفته است مثلا عدد هفت در این اعداد: 1 و 4 و 7 و 16 و 43) میان شماره، (خط یا عدد یا نقطه و غیره) میانگیر، نیم گر، (از ریشه ی فارسی) اهل سرزمین باستانی ماد، وابسته به ماد و مادها و زبان و فرهنگ ایرانی آنها، مادی، در مثلک میانه، باحرف بزرگ اهل کشور ماد

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: in, toward, or pertaining to the middle.
مشابه: central, mean

(2) تعریف: designating or pertaining to the plane marking the middle division between the left and right halves of a bilaterally symmetrical animal.
اسم ( noun )
مشتقات: medianly (adv.)
(1) تعریف: the point, line, plane, or part that is in the middle or divides one half from the other.
مشابه: middle

(2) تعریف: the middle value in a series of numbers, or in a statistical distribution.

(3) تعریف: a straight line from the apex of a triangle to the midpoint of the opposite side, or from the middle of one nonparallel side of a trapezoid to the other.

(4) تعریف: a strip of land that divides two opposing lanes of traffic on a highway.

جمله های نمونه

1. workers' median income
میانگین درآمد کارگران

2. a sharks' median fins
باله های میانی کوسه ماهی

3. Median household income fell last year.
[ترجمه گوگل]متوسط ​​درآمد خانوارها در سال گذشته کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان]متوسط درآمد خانوار در سال گذشته کاهش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The median age of the group is 4
[ترجمه گوگل]میانگین سنی گروه 4 سال است
[ترجمه ترگمان]سن میانه گروه ۴ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Median and minimum arterial-alveolar oxygen tension ratios for ventilated infants on the first day were significantly lower in the random group.
[ترجمه گوگل]متوسط ​​و حداقل نسبت تنش اکسیژن شریانی-آلوئولی برای نوزادان دارای تهویه در روز اول در گروه تصادفی به طور قابل توجهی کمتر بود
[ترجمه ترگمان]متوسط و حداقل نسبت کشش اکسیژن alveolar اکسیژن برای کودکان تهویه شده در روز اول به طور قابل توجهی در گروه تصادفی کم تر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. By 199 the median age for women was 25 and for men, 2
[ترجمه گوگل]در سال 199 میانگین سنی زنان 25 سال و برای مردان 2 سال بود
[ترجمه ترگمان]سن متوسط برای زنان ۲۵ سال و برای مردان ۲ سال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Median white household income is $ 5 82 while black household income is $ 60, 450.
[ترجمه گوگل]متوسط ​​درآمد خانوار سفیدپوست 582 دلار است در حالی که درآمد خانوار سیاه پوست 60450 دلار است
[ترجمه ترگمان]متوسط درآمد خانوار سفید ۵ \/ ۵ دلار است در حالی که درآمد خانوار سیاه ۶۰ دلار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There were no significant differences between the median serum IGFBP-1 and insulin concentrations in well grown compared with stunted patients.
[ترجمه گوگل]تفاوت معنی داری بین غلظت سرمی IGFBP-1 و انسولین در بیمارانی که به خوبی رشد کرده بودند در مقایسه با بیماران دارای رشد کوتاه مدت وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]تفاوت معنی داری بین the سرم IGFBP - ۱ و غلظت های انسولین در مقایسه با بیماران با رشد نیافته وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The median household income for San Francisco area residents was $ 6 900 last year.
[ترجمه گوگل]متوسط ​​درآمد خانوار برای ساکنان منطقه سانفرانسیسکو در سال گذشته 6900 دلار بود
[ترجمه ترگمان]متوسط درآمد خانوار برای ساکنان منطقه سان فرانسیسکو در سال گذشته، ۶ دلار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The estimated median age of marriage has continued to rise over the past quarter century.
[ترجمه گوگل]میانگین سن ازدواج تخمین زده شده در ربع قرن گذشته همچنان در حال افزایش بوده است
[ترجمه ترگمان]متوسط سن ازدواج در طول ربع قرن گذشته ادامه داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Data are expressed as median values and ranges.
[ترجمه گوگل]داده ها به صورت مقادیر و دامنه های میانه بیان می شوند
[ترجمه ترگمان]داده ها به صورت مقادیر میانه و محدوده بیان می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The median is not the mid-point between the first number and the last.
[ترجمه گوگل]میانه نقطه وسط بین عدد اول و آخرین نیست
[ترجمه ترگمان]میانه میانی بین عدد اول و آخر نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The median time for return to employment was 18 days.
[ترجمه گوگل]میانگین زمان بازگشت به کار 18 روز بود
[ترجمه ترگمان]متوسط زمان برای بازگشت به شغل ۱۸ روز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Men had a median value of 124 percent, compared with 109 percent for women.
[ترجمه گوگل]میانگین ارزش مردان 124 درصد در مقایسه با 109 درصد برای زنان بود
[ترجمه ترگمان]مردان در مقایسه با ۱۰۹ درصد زنان ارزش متوسط ۱۲۴ درصد داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میانه (اسم)
middle, median, center, relationship, relations

اهل کشور ماد (اسم)
median, mede

میانی (صفت)
mean, average, middle, central, mid, medial, median, inmost, centric, innermost

وسطی (صفت)
mean, middle, mid, medial, median, centric, mediate

حد فاصل (صفت)
median

تخصصی

[حسابداری] میانه
[عمران و معماری] میانه - جزیره میانی - سکوی وسط - سکوی میانی
[بهداشت] میانه
[ریاضیات] خط میانه، میانه، متوسط
[معدن] میانه (زمین آمار)
[پلیمر] میانه
[روانپزشکی] میانه. مقدار میانه در یک سلسله اندازه گیری. مثلاً در رشته نمرات 2، 3، 5، 11، 21 شماره ی 5 مقدار میانه است. به عنوان معیار گرایش مرکزی، میانه نسبت به میانگین کمتر به کار می رود.
[آمار] میانه
[آب و خاک] میانه

انگلیسی به انگلیسی

• average, mean; middle number or value in any given set of numbers or values (mathematics); straight line from the vertex of a triangle to the middle of the opposite side (geometry)
average, mean; located in the middle
the median value of a set of values is the middle value when the values are arranged in order; a technical term in mathematics.

پیشنهاد کاربران

حایل ( وسط جاده که باندهای رفت و برگشت را به طور فیزیکی از هم جدا می کند )
median ( آمار )
واژه مصوب: میانه 2
تعریف: مقداری از متغیر که فراوانی کل را به دو نیمۀ برابر تقسیم کند
Median Empire : امپراطوری مادها
Median age : متوسط و میانگین سنی
مادها، تمدن مادها ، کشور ماد
خط وسط جاده
میانه

بپرس