meddling


فضولى، دخالت بیجا

جمله های نمونه

1. everything was coasting along smoothly until he started meddling
همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه او شروع کرد به دخالت.

2. My sister's always meddling in other people's affairs.
[ترجمه گوگل]خواهرم همیشه در امور دیگران دخالت می کند
[ترجمه ترگمان]خواهرم همیشه در کاره ای دیگران دخالت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I don't like other people meddling in the way I run this prison.
[ترجمه گوگل]من دوست ندارم دیگران در نحوه اداره این زندان دخالت کنند
[ترجمه ترگمان]از دیگران هم خوشم نمی اید که این زندان را اداره کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Fools will be meddling.
[ترجمه گوگل]احمق ها دخالت خواهند کرد
[ترجمه ترگمان] احمق ها در حال دخالت هستن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He accused the US of meddling in China's internal affairs .
[ترجمه گوگل]وی آمریکا را به دخالت در امور داخلی چین متهم کرد
[ترجمه ترگمان]او ایالات متحده را به دخالت در امور داخلی چین متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Who's been meddling with my papers?
[ترجمه فرشته ابوالفتح زاده] کی تونامه های من فضولی کرده؟
|
[ترجمه گوگل]چه کسی در اوراق من دخالت کرده است؟
[ترجمه ترگمان]کیست که با کاغذهای من دخالت کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He had his knuckles rapped sharply for meddling in foreign policy.
[ترجمه گوگل]او به دلیل دخالت در سیاست خارجی بند انگشتانش را به شدت کوبیده بود
[ترجمه ترگمان]پنجه بوکس به شدت برای دخالت در سیاست خارجی به صدا در آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Somebody had been meddling with her computer.
[ترجمه گوگل]یک نفر با کامپیوتر او مداخله کرده بود
[ترجمه ترگمان]یه نفر تو کامپیوترش دخالت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As a churchman, he was accused of meddling in politics.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک کلیسا به دخالت در سیاست متهم شد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک روحانی به دخالت در سیاست متهم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You have no right to come in here meddling with my things.
[ترجمه گوگل]تو حق نداری بیای اینجا و با چیزهای من دخالت کنی
[ترجمه ترگمان]تو حق نداری بیای اینجا با وسایل من دخالت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I don't like people meddling in the way I run this prison and that's what they're doing.
[ترجمه گوگل]من دوست ندارم مردم در نحوه اداره این زندان دخالت کنند و این کاری است که آنها انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]من دوست ندارم مردم این طوری دخالت کنن که من این زندان رو اداره می کنم و این کاریه که می کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And if you didn't insist on meddling in large affairs that affect the globe, you would actually be charming.
[ترجمه گوگل]و اگر بر دخالت در امور بزرگی که جهان را تحت تأثیر قرار می دهد اصرار نمی کردید، در واقع جذاب می شدید
[ترجمه ترگمان]و اگر اصرار نمی کردی که در کاره ای بزرگی دخالت کنی که روی کره زمین تاثیر بذاره، تو واقعا جذاب میشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Constitutional meddling has been rejected, but his first move should be a decisive step towards fair votes.
[ترجمه گوگل]مداخله در قانون اساسی رد شده است، اما اولین اقدام او باید گامی تعیین کننده به سمت آرای منصفانه باشد
[ترجمه ترگمان]دخالت قانون اساسی رد شده است، اما اولین حرکت او باید یک گام سرنوشت ساز به رای عادلانه باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. All of civilization has been man meddling with nature.
[ترجمه گوگل]تمام تمدن ها دخالت انسان با طبیعت بوده است
[ترجمه ترگمان]همه تمدن با طبیعت درگیر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. SHe'd heard about how gender meddling had been outlawed because of the high suicide rate among the successfully mutated.
[ترجمه گوگل]او شنیده بود که چگونه مداخله جنسیتی به دلیل نرخ بالای خودکشی در میان افرادی که جهش یافته بودند، غیرقانونی شده است
[ترجمه ترگمان]SHe د)در مورد این که چگونه دخالت جنسیت به دلیل نرخ بالای خودکشی در بین تغییر موفق تغییر جنسیت، غیر قانونی بود، شنیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• being nosy, involving oneself in other people's affairs; act of one who meddles

پیشنهاد کاربران

بپرس