meddle

/ˈmedl̩//ˈmedl̩/

معنی: امیختن، فضولی کردن، ور رفتن، مداخله کردن، در وسط قرار دادن، دخالت بیجا کردن
معانی دیگر: (با: in یا with) دخالت کردن (در)، درآمیزی کردن، رخنه کاری کردن، (با: with) دست ور کردن (به)، ور رفتن (با)، سرچیزی رفتن، مخلوطکردن، پراکنده کردن، جماع کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: meddles, meddling, meddled
مشتقات: meddlingly (adv.), meddler (n.)
(1) تعریف: to interfere in matters concerning someone else, without authorization or request.
مترادف: interfere, interlope, nose, snoop
مشابه: butt in, encroach, intervene, intrude, kibitz, mess, poke, pry

- I want your sister to stop meddling in our affairs.
[ترجمه hoomaan] من میخوام خواهر شما دیگر در کار های ما مداخله و فضولی نکند
|
[ترجمه گوگل] من از خواهرت می خواهم که دست از دخالت در امور ما بردارد
[ترجمه ترگمان] من می خواهم خواهرت دخالت کند و دخالت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The governor complained that the federal government was excessively meddling in state matters.
[ترجمه گوگل] فرماندار شکایت کرد که دولت فدرال بیش از حد در امور ایالتی دخالت می کند
[ترجمه ترگمان] فرماندار شکایت داشت که دولت فدرال بیش از حد در امور دولتی دخالت داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to deal with or use something without knowing or caring what one is doing; tamper.
مترادف: tamper
مشابه: bother, fiddle, fidget, fool, mess, monkey, putz

- Don't meddle with that machine, or you'll cause damage to it.
[ترجمه گوگل] با آن دستگاه مداخله نکنید وگرنه به آن آسیب خواهید رساند
[ترجمه ترگمان] در این دستگاه دخالت نکن، وگرنه به آن خسارت وارد خواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. don't meddle in her affairs!
در کارهای او مداخله نکن !

2. don't meddle with him, he's crazy
سر به سرش نگذار،او دیوانه است.

3. don't meddle with the radio; you're not a mechanic!
به رادیو ور نرو،تو که مکانیک نیستی !

4. to meddle in other countries' affairs
در امور کشورهای دیگر مداخله کردن

5. Falsehood like a nettle stings those who meddle with it.
[ترجمه گوگل]باطل مانند گزنه کسانی را که در آن دخالت می کنند نیش می زند
[ترجمه ترگمان]چون گزنه آن کسانی است که در این کار دخالت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I dare not meddle with your plans.
[ترجمه گوگل]من جرات دخالت در برنامه های شما را ندارم
[ترجمه ترگمان]من جرات نمی کنم به نقشه تو دخالت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Don't meddle with the electrical wiring: you're not an electrician.
[ترجمه گوگل]در سیم کشی برق دخالت نکنید: شما یک برقکار نیستید
[ترجمه ترگمان]تو سیم برق دخالت نکن تو یک برق کار نیستی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Don't meddle with the electrical wiring.
[ترجمه گوگل]در سیم کشی برق دخالت نکنید
[ترجمه ترگمان]تو سیم برق دخالت نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I hope he doesn't try to meddle in my affairs.
[ترجمه سپهر] امیدوارم برای مداخله توی کارهام تلاش نکنه
|
[ترجمه گوگل]امیدوارم او سعی نکند در امور من دخالت کند
[ترجمه ترگمان]امیدوارم در کاره ای من دخالت نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Believe you me, the government won't meddle with the tax system.
[ترجمه گوگل]باور کنید دولت در سیستم مالیاتی دخالت نخواهد کرد
[ترجمه ترگمان]باور کن که دولت در امور مالیاتی دخالت نخواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They're resentful that outsiders presume to meddle in their affairs.
[ترجمه گوگل]آنها از اینکه بیگانگان فرض می کنند در امور آنها دخالت می کنند، خشمگین هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها از این که outsiders در کارشان دخالت می کنند رنجیده خاطر شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He had no right to meddle in her affairs.
[ترجمه سپهر] او حق نداشت که در امور او دخالت کند
|
[ترجمه گوگل]او حق دخالت در امور او را نداشت
[ترجمه ترگمان]او حق نداشت در کارهایش دخالت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The act does not meddle with anything belonging to the states.
[ترجمه گوگل]این عمل با هیچ چیز متعلق به دولت ها مداخله نمی کند
[ترجمه ترگمان]قانون در هیچ چیز متعلق به ایالات دخالت نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. How dare you meddle in people's lives?
[ترجمه گوگل]چطور جرات میکنی تو زندگی مردم دخالت کنی؟
[ترجمه ترگمان]چطور جرات می کنی در زندگی مردم دخالت کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He would meddle with fishing nets, pull up anchors and tow boats, tease dogs and tow swimmers.
[ترجمه گوگل]او با تورهای ماهیگیری مداخله می کرد، لنگرها را می کشید و قایق ها را می کشید، سگ ها را اذیت می کرد و شناگران را می کشید
[ترجمه ترگمان]او در ماهیگیری با تورهای ماهیگیری کار می کند، anchors و دو قایق را می کشد، سگ ها را اذیت می کند و شناگران را به دنبال خود می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

امیختن (فعل)
incorporate, amalgamate, admix, mingle, mix, brew, knead, compound, synthesize, meddle, fuse, fuze, inosculate, interlard

فضولی کردن (فعل)
interfere, blab, meddle, kibitz, interlope, intermeddle, rubberneck, poke one's nose

ور رفتن (فعل)
twiddle, toy, niggle, scamp, meddle, paddle, jauk, fribble, hang around, putter

مداخله کردن (فعل)
put in, interfere, meddle, interlope, intermeddle, interpose, intervene, interject, stickle

در وسط قرار دادن (فعل)
meddle

دخالت بیجا کردن (فعل)
meddle

انگلیسی به انگلیسی

• interfere with others affairs; show concern or become involved with affairs that are not one's business
if you meddle in something, you try to influence or change it without being asked; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

دخالت کردن. فضولی کردن. سر ( چیزی ) رفتن
مثال:
She was found guilty on charges of abuse of power, bribery and meddling in state affairs.
او به اتهام سوءاستفاده از قدرت، رشوه خواری و دخالت کردن در امور دولت مجرم شناخته شده بود .
meddle: دخالت کردن
CNN. com@
While the crux of Willis' investigation is Trump's efforts to 💥meddle💥 in the state's election, she is also examining Trump allies who may have assisted him in those efforts
دخالت و فضولی کردن
دخالت نامربوط.
دخالت بی جا

بپرس