فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: meddles, meddling, meddled
مشتقات: meddlingly (adv.), meddler (n.)
حالات: meddles, meddling, meddled
مشتقات: meddlingly (adv.), meddler (n.)
• (1) تعریف: to interfere in matters concerning someone else, without authorization or request.
• مترادف: interfere, interlope, nose, snoop
• مشابه: butt in, encroach, intervene, intrude, kibitz, mess, poke, pry
• مترادف: interfere, interlope, nose, snoop
• مشابه: butt in, encroach, intervene, intrude, kibitz, mess, poke, pry
- I want your sister to stop meddling in our affairs.
[ترجمه hoomaan] من میخوام خواهر شما دیگر در کار های ما مداخله و فضولی نکند|
[ترجمه گوگل] من از خواهرت می خواهم که دست از دخالت در امور ما بردارد[ترجمه ترگمان] من می خواهم خواهرت دخالت کند و دخالت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The governor complained that the federal government was excessively meddling in state matters.
[ترجمه گوگل] فرماندار شکایت کرد که دولت فدرال بیش از حد در امور ایالتی دخالت می کند
[ترجمه ترگمان] فرماندار شکایت داشت که دولت فدرال بیش از حد در امور دولتی دخالت داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فرماندار شکایت داشت که دولت فدرال بیش از حد در امور دولتی دخالت داشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to deal with or use something without knowing or caring what one is doing; tamper.
• مترادف: tamper
• مشابه: bother, fiddle, fidget, fool, mess, monkey, putz
• مترادف: tamper
• مشابه: bother, fiddle, fidget, fool, mess, monkey, putz
- Don't meddle with that machine, or you'll cause damage to it.
[ترجمه گوگل] با آن دستگاه مداخله نکنید وگرنه به آن آسیب خواهید رساند
[ترجمه ترگمان] در این دستگاه دخالت نکن، وگرنه به آن خسارت وارد خواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در این دستگاه دخالت نکن، وگرنه به آن خسارت وارد خواهی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید