mechanic

/məˈkænɪk//mɪˈkænɪk/

معنی: مکانیک، مکانیک ماشین الات، هنرور، ماشینی، غیر فکری، مکانیکی
معانی دیگر: تعمیرکار، افزارمند، افزارگر، افزارکار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a worker skilled in the production, use, and esp. repair of tools, machinery, and motors.

جمله های نمونه

1. the mechanic revved up the car engine
مکانیک موتور اتومبیل را تند به کار انداخت (گاز داد).

2. the mechanic scoured his greasy hands with hot water
مکانیک دست های روغنی خود را خوب با آب گرم شست.

3. a dexterous mechanic
مکانیک ماهر

4. he is an apprentice mechanic
او شاگرد مکانیک است.

5. susan is walking out with a garage mechanic
سوسن با یک مکانیک گاراژ بیرون می رود.

6. this car wants the attention of a good mechanic
این اتومبیل به توجه یک مکانیک خوب نیاز دارد.

7. The mechanic soon fixed up the machine.
[ترجمه صبا] مکانیک به زودی دستگاه را تنظیم خواهد کرد
|
[ترجمه گوگل]مکانیک به زودی دستگاه را تعمیر کرد
[ترجمه ترگمان]مکانیک خیلی زود دستگاه را تعمیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This mechanic is always prompt in his duties.
[ترجمه گوگل]این مکانیک همیشه در انجام وظایف خود سریع عمل می کند
[ترجمه ترگمان]این مکانیک همیشه وظیفه اش را انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A competent mechanic should be able to fix the problem.
[ترجمه گوگل]یک مکانیک ماهر باید بتواند مشکل را برطرف کند
[ترجمه ترگمان]یک مکانیک ماهر باید بتواند مشکل را حل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A mechanic overhauled the car's motor with some new parts.
[ترجمه گوگل]یک مکانیک موتور خودرو را با چند قطعه جدید تعمیرات اساسی کرد
[ترجمه ترگمان]یک مکانیک موتور اتومبیل را با چند قسمت جدید تعمیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is a mechanic who buys and sells cars on the side.
[ترجمه گوگل]او مکانیکی است که در کنار ماشین خرید و فروش می کند
[ترجمه ترگمان]او یک مکانیک است که ماشین ها را می خرد و می فروشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The mechanic was busy repairing the machine.
[ترجمه گوگل]مکانیک مشغول تعمیر دستگاه بود
[ترجمه ترگمان]مکانیک مشغول تعمیر دستگاه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He worked in a garage as a mechanic.
[ترجمه Sarina Kamalinejad] او در گاراژ به عنوان یک مکانیک کار می کرد
|
[ترجمه گوگل]او در یک گاراژ به عنوان مکانیک کار می کرد
[ترجمه ترگمان]او در گاراژ به عنوان مکانیک کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The terrible mechanic seems to have made a botch of repairing the car.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد مکانیک وحشتناک ماشین را تعمیر کرده است
[ترجمه ترگمان]مکانیک وحشتناک ظاهرا تعمیر اتومبیل را تعمیر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Kelly is employed as a mechanic.
[ترجمه گوگل]کلی به عنوان مکانیک استخدام می شود
[ترجمه ترگمان]کلی به عنوان یک مکانیک استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The factories no longer relied upon a mechanic to put together looms within the plant.
[ترجمه گوگل]کارخانه‌ها دیگر به مکانیک برای چیدن ماشین‌های بافندگی در کارخانه متکی نبودند
[ترجمه ترگمان]کارخانه ها دیگر به مکانیک تکیه نداشتند تا در کارخانه دور هم جمع شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The mechanic found that the engine hood of the plane would not lift.
[ترجمه گوگل]مکانیک متوجه شد که کاپوت موتور هواپیما بلند نمی شود
[ترجمه ترگمان]مکانیک متوجه شد که کاپوت ماشین بلند نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مکانیک (اسم)
mechanic, mechanics, mechanician

مکانیک ماشین الات (اسم)
mechanic, mechanician

هنرور (صفت)
mechanic, mechanical

ماشینی (صفت)
mechanic, mechanical, mechanized, typed

غیر فکری (صفت)
mechanic, mechanical

مکانیکی (صفت)
mechanic, mechanical

انگلیسی به انگلیسی

• skilled repairman of cars or machines
a mechanic is someone who mends and maintains machines and engines as a job.
you can refer to the way in which something works or is done as the mechanics of it.

پیشنهاد کاربران

mechanic ( n ) ( məˈk�nɪk ) =a person whose job is repairing machines, especially the engines of vehicles, e. g. a car mechanic.
mechanic
تعمیرکار
منابع• http://yun.ir/z97gk8
ساختار
ساز و کار
بی اراده
به معنای مکانیک کار می باشد
the boy whose father is a mechanic won the game
پسری که پدرش مکانیکه بازی رو برد ⏬
مکانیک

بپرس