meaty

/ˈmiːti//ˈmiːti/

معنی: محکم، اساسی، گوشتی، گوشت دار، پرگوشت، مغز دار
معانی دیگر: چاق، گوشتالو، گوشتناک، گوشت مانند، دارای طعم گوشت، گوشتین، لمتر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: meatier, meatiest
مشتقات: meatily (adv.), meatiness (n.)
(1) تعریف: of, pertaining to, or full of meat.

(2) تعریف: having ample flesh; stocky or thickset.
مشابه: fleshy

(3) تعریف: rich in substance; thought-provoking; pithy.

جمله های نمونه

1. meaty cheeks
گونه های گوشتالو

2. meaty soup
آبگوشت پرگوشت

3. The short, meaty reports are those he likes best.
[ترجمه گوگل]گزارش های کوتاه و گوشتی همان هایی هستند که او بیشتر دوست دارد
[ترجمه ترگمان]خلاصه اینکه، این گزارش ها گوشتی است که او از همه بهتر دوست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She has written some wonderfully meaty parts for older actresses.
[ترجمه گوگل]او چند قسمت فوق العاده گوشتی برای بازیگران زن قدیمی نوشته است
[ترجمه ترگمان]او برخی از قسمت های بسیار گوشتی را برای هنرپیشه های مسن تر نوشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He looked up and down the corridor, meaty hands resting on his thighs.
[ترجمه گوگل]به بالا و پایین راهرو نگاه کرد، دست‌های گوشتی روی ران‌هایش نشسته بود
[ترجمه ترگمان]به بالا و پایین راهرو نگاه کرد و دست هایش را روی ران هایش تکیه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Pretty meaty stuff for an art history major who formerly knew squat about the squabble.
[ترجمه گوگل]چیزهای گوشتی بسیار خوبی برای یک متخصص تاریخ هنر که قبلاً چمباتمه زدن را در مورد دعوا می دانست
[ترجمه ترگمان]این ماده گوشتی برای یک تاریخ هنر، که قبلا درباره جر و جر و بحث و جر و بحث و جر و بحث می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We were looking for a good flavour and meaty texture.
[ترجمه گوگل]ما به دنبال طعم خوب و بافت گوشتی بودیم
[ترجمه ترگمان]ما به دنبال یک طعم خوب و بافت گوشتی بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There was nothing so fine as a good meaty portion of best blood sausage.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز به اندازه یک قسمت گوشتی خوب از بهترین سوسیس خونی وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز به خوبی قسمت گوشتی از بهترین سوسیس خون نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He had always provided the tabloids with meaty headlines because of his numerous girlfriends.
[ترجمه گوگل]او همیشه به خاطر دوست دخترهای متعددش تیترهای گوشتی را در روزنامه ها ایجاد می کرد
[ترجمه ترگمان]او همیشه این نشریات را با تی تر درشت خود به خاطر دخترهای متعدد خودش فراهم کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But like the classic wings, they are meaty and juicy and perfect for snacking.
[ترجمه گوگل]اما مانند بال های کلاسیک، گوشتی و آبدار هستند و برای میان وعده عالی هستند
[ترجمه ترگمان]اما مثل بال کلاسیک، آن ها گوشتی و آبدار و کامل برای تولید هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. "Joan of Arc" was her first meaty role as an actress.
[ترجمه جلیل جعفری] اولین نقش جدی این بازیگر زن �ژاندارک� بود.
|
[ترجمه گوگل]«ژان آو آرک» اولین نقش گوشتی او به عنوان بازیگر بود
[ترجمه ترگمان]\"ژاندارک\" اولین همسر او به عنوان یک بازیگر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Meaty grilled shrimp, fragrant with garlic, finish the dish.
[ترجمه گوگل]میگو کبابی گوشتی، معطر با سیر، ظرف را تمام کنید
[ترجمه ترگمان]، میگو سرخ کرده میگو با سیر درست کن غذا رو تموم کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Monkfish has a very firm and meaty flesh, so it's easy to use for kebabs.
[ترجمه گوگل]مانک ماهی گوشتی بسیار سفت و گوشتی دارد، بنابراین استفاده از آن برای کباب آسان است
[ترجمه ترگمان]Monkfish گوشت بسیار قوی و گوشتی دارد، بنابراین برای کباب کردن آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Earthy porcini mushrooms, tender and meaty, make the perfect accompaniment.
[ترجمه گوگل]قارچ های گوشتی، لطیف و گوشتی، همراهی عالی را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]قارچ ها زمینی، نرم و قوی، با آن هماهنگی کامل برقرار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

محکم (صفت)
stable, firm, solid, dense, compact, compressed, adamantine, tough, strict, sturdy, strong, tight, tenacious, steel, secure, stout, frozen, substantial, buff, steady, well-set, meaty, pukka, pucka, two-handed

اساسی (صفت)
basic, material, net, ground, essential, organic, pivotal, basal, fundamental, substantial, vital, basilar, cardinal, earthshaking, meaty, primordial

گوشتی (صفت)
fleshy, meaty

گوشت دار (صفت)
fleshy, meaty

پرگوشت (صفت)
meaty, hammy

مغز دار (صفت)
meaty

انگلیسی به انگلیسی

• beefy; full of substance; of or resembling meat
meaty is used to describe someone's body or a part of their body when it is fat and heavy.
a meal that is meaty contains a lot of meat.
a meaty thing has a lot of substance, and is interesting or important.

پیشنهاد کاربران

جدی، مهم، چشمگیر، نظرگیر، درخور توجه، دیدنی.
مزه یا بوی گوشت
گوشتالو - پر گوشت - تو پر و تپلی
Meaty V
1 - کلفت و ضخیم/عضلانی/قدرتمند/محکم/چاق و چله
2 - پر محتوا و پر مغز
در مورد اطلاعات و ایده های جذاب هم بکار میره. مثلا توی یه مقاله
meaty article : Longman Example
بامحتوا و پرمغز

بپرس