meat

/ˈmiːt//miːt/

معنی: گوشت، خوراک، غذای اصلی، غذا دادن، خوراک دادن
معانی دیگر: (خوراکی) گوشت، لخم، (مجازی) لب، مایه، جوهر، پروز، اصل، جان کلام، مغز (گردو و فندق و غیره)، شکار، (قدیمی) شام، گوشت فقط گوشت چهارپایان، غذا، ناهار، شام

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: meatless (adj.)
(1) تعریف: the flesh of animals, esp. mammals, when used or regarded as food.
مترادف: flesh
مشابه: fat, game, pith, red meat

(2) تعریف: the inner, edible portion, as distinguished from the shell, skin, or hull.
مترادف: flesh

- the meat of the peach
[ترجمه رها] گوشت
|
[ترجمه گوگل] گوشت هلو
[ترجمه ترگمان] گوشت هلو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the most essential part, as of a speech or written work.
مترادف: gist, pith, substance
مشابه: core, crux, essence, heart, kernel, marrow, nub

(4) تعریف: something that one enjoys or is good at.
مترادف: forte, thing
مشابه: game

- Scuba diving is her meat.
[ترجمه مهدی کیایی] غواصی کردن خوراک ( مهارت ) اوست
|
[ترجمه گوگل] غواصی گوشت اوست
[ترجمه ترگمان] غواصی زیر آب، گوشت اونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. meat and vegetable stew
خورش قورمه سبزی

2. meat broiled over charcoal
گوشت کباب شده روی زغال

3. meat costs more than bread
گوشت از نان گران تر است.

4. meat free from taint
گوشت بی عیب (سالم)

5. meat has a short shelf life
(در فروشگاه ها) گوشت زود فاسد می شود.

6. meat juices
عصاره های گوشت

7. meat liquor
عصاره ی گوشت

8. meat must be refrigerated especially in summertime
گوشت را باید در یخچال نگهداشت،به ویژه در تابستان.

9. meat packaged in cardboard boxes
گوشت که در جعبه ی مقوایی بسته بندی شده است

10. meat pie
پای گوشت دار

11. meat prices have skyrocketed
قیمت گوشت به سرعت بالا رفته است.

12. meat production was upped
تولید گوشت زیاد شد.

13. meat roasted on charcoal tastes better
گوشتی که روی زغال کباب شده طعم بهتری دارد

14. meat and drink
خوراک و نوشیدنی،نان و آب

15. a meat market
بازار گوشت

16. a meat safe
یخچال (ویژه ی) گوشت

17. chopped meat
گوشت کاردی شده،گوشت خورشتی

18. foul meat
گوشت گندیده

19. frozen meat
گوشت یخ زده

20. frozen meat
گوشت یخزده

21. raw meat
گوشت خام

22. recently meat has become dearer
گوشت تازگی گرانتر شده است.

23. red meat
گوشت قرمز،گوشت گاو و خوک و گوسفند

24. rotten meat
گوشت فاسد

25. rotten meat gives off a bad smell
گوشت فاسد بوی بدی می دهد.

26. spolied meat
گوشت فاسد

27. stringy meat
گوشت پوره دار

28. tainted meat
گوشت فاسد

29. tender meat
گوشت ترد

30. the meat is not done yet
گوشت هنوز پخته نشده است.

31. the meat is not quite done yet
گوشت هنوز خوب پخته نشده است.

32. the meat is underdone
گوشت (هنوز) خوب پخته نشده است

33. the meat of his story
اصل داستان او

34. the meat of the argument
لب مطلب

35. the meat smelled and was completely inedible
گوشت بو گرفته و کاملا غیرقابل خوردن بود.

36. the meat was roasted over glowing coals
گوشت بر روی زغال گرفته بریان شد.

37. this meat can be either fried or microwaved
این گوشت را می توان یا سرخ کرد و یا در مایکروویو پخت.

38. this meat has a lot of fat
این گوشت خیلی چربی دارد.

39. this meat is beginning to smell
این گوشت دارد بو می گیرد.

40. white meat
گوشت سفید،گوشت ماهی و مرغ

41. one's meat
(خودمانی) مایه ی دلخوشی

42. barbecue the meat for only five minutes
گوشت را فقط پنج دقیقه کباب کن.

43. carnivores eat meat
گوشتخواران گوشت می خورند.

44. cook this meat well so that it is tender
این گوشت را خوب بپزید تا نرم شود.

45. eat less meat and more vegetables
گوشت قرمز کمتر و سبزیجات بیشتر بخور.

46. smell this meat and tell me if it has gone bad or not
این گوشت را بو کن و بگو آیا خراب شده است یا نه.

47. they envelope meat in vine leaves
آنها گوشت را در برگ مو می پیچند.

48. to cure meat by salting
با نمک زدن گوشت را حفظ کردن

49. vegetarians eschew meat
گیاهخواران از گوشت پرهیز می کنند.

50. a chunk of meat
یک شقه گوشت

51. a piece of meat
یک لخته گوشت

52. boned (or boneless) meat
گوشت بی استخوان

53. chunky pieces of meat
قطعات درشت گوشت

54. defrost the frozen meat by placing in it lukewarm water
گوشت یخ زده را با قرار دادن در آب ولرم یخ زدایی کنید.

55. he ate the meat in one gulp
او گوشت را یک لقمه کرد.

56. i like grilled meat better than fried meat
من گوشت کباب شده را بیشتر از گوشت سرخ شده دوست دارم.

57. individual portions of meat were carefully weighed in the restaurant kitchen
هریک از حصه های گوشت در آشپزخانه ی رستوران به دقت وزن می شد.

58. she cooked the meat till it lost all its nature
او گوشت را آن قدر پخت که ماهیت خود را از دست داد.

59. she cut the meat into three parts
او گوشت را سه قطعه کرد.

60. she wrapped the meat in aluminium foil
گوشت را در کاغذ آلومینیم پیچید.

61. swimming is his meat
او عاشق شنا کردن است.

62. they embargo all meat shipments until the source of contamination is found
تا یافتن منبع آلودگی اصلا اجازه ی تخلیه ی محموله های گوشت را نمی دهند.

63. they weigh the meat carefully
گوشت را با دقت وزن می کنند.

64. to cut the meat into dice
گوشت را کاب کردن (به صورت مکعب های کوچک در آوردن)

65. to cut the meat into small pieces
گوشت را به قطعات کوچک بریدن

66. to turn the meat over in the frying pan
گوشت را در ماهیتابه برگرداندن

67. a choice cut of meat
قطعه گوشت خوب

68. a delicious repast of meat and rice
خوراک دلچسبی از گوشت و برنج

69. a lean cut of meat
یک تکه گوشت کم چربی

مترادف ها

گوشت (اسم)
flesh, bully, brawn, meat, viand

خوراک (اسم)
feed, food, tack, dish, nutrition, nourishment, grub, fare, repast, meat, viand, cuisine, nutriment, tucker

غذای اصلی (اسم)
entree, meat, main course

غذا دادن (فعل)
feed, nourish, nutrify, meat, foster, fodder

خوراک دادن (فعل)
graze, feed, diet, meal, nourish, serve, grub, board, bait, subsist, nutrify, hay, mess, meat, forage, serve a meal

انگلیسی به انگلیسی

• flesh; essence, main point
meat is the flesh of a dead animal that people cook and eat.

پیشنهاد کاربران

قسمت اصلی و درون میوه
در اسلنگ خیابانی آمریکا به معنی آلت تناسلی مردانه هست.
دقیقا مخالف ایران که اشاره به آلت تناسلی زنانه داره .
امیدوارم که همه با قضیه ۲۵۰ گرم گوشت اشنا باشید
گوشت
مثال: He prefers chicken meat over beef.
او گوشت مرغ را به گوشت گاو ترجیح می دهد.
meat ( n ) ( mit ) =the flesh of an animal or a bird eaten as food; a particular type of this, e. g. a piece of meat. a slice of meat. meat - eating animals
meat
مشخصه معنی گوشت
مساعدت نمودن
کمک کردن
تغذیه کردن ( هم شیء، هم حیوان و انسان و هم یک کار بخصوص )
تو کتاب زبان ما گفته بود میشه وعده ی غذایی بعضی جاها هم میشه گوشت
معده، ماست، ماغ، ماهی، مست ، meat ( گوشت انگلیسی ) و. . . از یک ریشه هند و اروپایی mad که به معنی غذاست گرفته شده اند.
پروتین
گوشت چه موقع countbleو چه موقعon countble است؟
گوشت چه موقع های countbleو چه موقع on countbleهه؟
گوشت و غذای اصلی و خواراک هم میشه
Thanks to the Oxford Elementary Dictionary
گوشت

گوشت، انواع گوشت
به معنی قسمت اصلی یک موضوع :
Move on to the meat of conversation
به سمت اصل موضوع پیش رفتن
گوشت قرمز
فرآورده های گوشتی
گوشتی _هرچیز مربوط به گوشت
گوشت
انواع گوشت - گوشت قرمز
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس