1. meaningful computer sounds still lack the ring of natural human speech
صداهای معنی دار کامپیوتر هنوز حالت صحبت طبیعی انسان را ندارند.
2. a meaningful relationship
رابطه ی پربار
3. a meaningful story
داستانی پرمعنی
4. Strive to make every day joyful and meaningful, not for others, but for myself.
[ترجمه گوگل]سعی کن هر روزت را نه برای دیگران، بلکه برای خودم شاد و پرمعنا بسازی
[ترجمه ترگمان]سعی کنید هر روز شاد و با معنی را امتحان کنید نه برای دیگران، بلکه برای خودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Without more data we cannot make a meaningful comparison of the two systems.
[ترجمه گوگل]بدون دادههای بیشتر، نمیتوانیم مقایسه معناداری بین دو سیستم انجام دهیم
[ترجمه ترگمان]بدون اطلاعات بیشتر، ما نمی توانیم مقایسه معنی داری با این دو سیستم داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Strive to make every day joyful and meaningful.
[ترجمه گوگل]سعی کنید هر روز را شاد و معنادار کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید هر روز شاد و با معنی را امتحان کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. We have had meaningful negotiations and I believe we are very close to a deal.
[ترجمه گوگل]ما مذاکرات معناداری داشته ایم و معتقدم به توافق بسیار نزدیک هستیم
[ترجمه ترگمان]ما مذاکرات معنی داری داشتیم و من معتقدم که ما بسیار نزدیک به توافق هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. A sentence can be divided up into meaningful segments.
[ترجمه گوگل]یک جمله را می توان به بخش های معنی دار تقسیم کرد
[ترجمه ترگمان]یک جمله را می توان به بخش های معنی دار تقسیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He raised one eyebrow in a meaningful way.
[ترجمه گوگل]یک ابرویش را با معنی بالا انداخت
[ترجمه ترگمان]یکی از ابروهایش را به شکلی معنی دار بالا برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The couple exchanged meaningful glances but said nothing.
[ترجمه گوگل]زن و شوهر نگاه های معناداری رد و بدل کردند اما چیزی نگفتند
[ترجمه ترگمان]هر دو نگاه معنی داری رد و بدل کردند اما چیزی نمی گفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. She seems to find it difficult to form meaningful relationships.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او برای ایجاد روابط معنادار مشکل است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد به سختی می توان روابط معنی دار را شکل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. They want a chance to do meaningful work .
[ترجمه گوگل]آنها فرصتی برای انجام کار معنادار می خواهند
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند شانس انجام کار معنی دار را داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Sam and Barbara exchanged meaningful glances.
[ترجمه گوگل]سام و باربارا نگاه های معناداری با هم رد و بدل کردند
[ترجمه ترگمان]سام و باربارا نگاه های معنی داری رد و بدل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Children need meaningful contexts for their work in science.
[ترجمه گوگل]کودکان برای کار علمی خود به زمینه های معنادار نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]کودکان به زمینه های معنی دار برای کار خود در علم نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. She gave me a meaningful look.
16. Arnold directed a meaningful look at Irma.
[ترجمه گوگل]آرنولد نگاه معناداری به ایرما داشت
[ترجمه ترگمان]آرنولد نگاه معنی داری به Irma انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید