فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: meanders, meandering, meandered
حالات: meanders, meandering, meandered
• (1) تعریف: to wind in broad curves, as a river.
• مترادف: wind
• مشابه: bend, curve, sinuate, twist, wander, zigzag
• مترادف: wind
• مشابه: bend, curve, sinuate, twist, wander, zigzag
- The river meanders through the valley.
[ترجمه گوگل] رودخانه از میان دره می پیچد
[ترجمه ترگمان] رودخانه از میان دره می گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رودخانه از میان دره می گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to wander in speech or movement without apparent goal or direction; ramble.
• مترادف: maunder, ramble, wander
• مشابه: digress, drift, mill, mosey, roam, rove, stray
• مترادف: maunder, ramble, wander
• مشابه: digress, drift, mill, mosey, roam, rove, stray
- His speech meandered disturbingly.
[ترجمه گوگل] صحبت هایش به طرز نگران کننده ای پیچید
[ترجمه ترگمان] His به طرز بدی افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] His به طرز بدی افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We had plenty of time, so we meandered downtown for a bit.
[ترجمه گوگل] ما زمان زیادی داشتیم، بنابراین کمی در مرکز شهر پیچیدیم
[ترجمه ترگمان] ما زمان زیادی داشتیم، برای همین یه خورده شهر رو گشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما زمان زیادی داشتیم، برای همین یه خورده شهر رو گشتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: meandering (adj.), meanderingly (adv.), meanderer (n.)
مشتقات: meandering (adj.), meanderingly (adv.), meanderer (n.)
• : تعریف: (often pl.) circuitous turnings or windings, or a course or journey so composed.
• مترادف: turns, windings
• مشابه: roam, turnings, zigzags
• مترادف: turns, windings
• مشابه: roam, turnings, zigzags
- We enjoyed our meander through the old city.
[ترجمه گوگل] ما از پیچ و خم خود در شهر قدیمی لذت بردیم
[ترجمه ترگمان] ما از meander در شهر قدیمی لذت بردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما از meander در شهر قدیمی لذت بردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید