mazy

/mazy//mazy/

معنی: گیج، مرکب
معانی دیگر: مانند پیچ راه یا لابیرنت، پیچراه وار، مازمانند، گمراهه مانند، پر پیچ و خم، سردرگم

جمله های نمونه

1. Not a city but a metropolis, with enough mazy back streets and alleys and passageways to satisfy the most avid intriguer.
[ترجمه گوگل]نه یک شهر، بلکه یک کلان شهر، با خیابان‌ها و کوچه‌ها و گذرگاه‌های پر پیچ و خم کافی برای راضی کردن مشتاق‌ترین علاقه‌مندان
[ترجمه ترگمان]شهری به جز پایتخت که به اندازه کافی خیابان ها و خیابان ها و راهروها و راهروها را برای راضی کردن the دسیسه کار گذاشته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The classy centre-back went on a mazy run from his own half and linked up well with Andrea Dossena before finding Dirk Kuyt to score the equaliser.
[ترجمه گوگل]این مدافع میانی باکلاس از نیمه خود به خوبی به میدان رفت و قبل از اینکه دیرک کویت را برای گل تساوی پیدا کرد، به خوبی با آندره آ دوسنا ارتباط برقرار کرد
[ترجمه ترگمان]این وسط، وسط اتاق، از نیمه راه برگشت و با آندریا Dossena از هم جدا شد و پیش از آن که تیرک بادبان the را ببندد، از نیمه راه به او نزدیک شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They are puzzling through the mazy new rules of the game.
[ترجمه گوگل]آنها در حال گیج شدن از طریق قوانین جدید و عجیب بازی هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها از طریق قوانین جدید بازی، گیج کننده و گیج کننده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The home furnishing chain's mazy layouts are a psychological weapon to part shoppers from their cash, an expert in store design claims.
[ترجمه گوگل]یک متخصص طراحی فروشگاه ادعا می‌کند که چیدمان‌های مجلل زنجیره‌ای مبلمان خانه، سلاحی روانی برای جدا کردن خریداران از پول نقدشان است
[ترجمه ترگمان]یک متخصص در زمینه طراحی فروشگاه ادعا می کند که طرح بندی های mazy زنجیره تامین یک سلاح روانی برای تبدیل خریداران از پول نقد آن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A merry road, a mazy road, and such as we did tread.
[ترجمه گوگل]یک جاده شاد، یک جاده پر پیچ و خم، و مانند آنچه ما قدم گذاشتیم
[ترجمه ترگمان]جاده ای شاد، جاده mazy و چنان که ما راه می رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The car put on speed and soon pulled mazy from the other vehicles.
[ترجمه گوگل]ماشین سرعت گرفت و به زودی مازی را از سایر وسایل نقلیه بیرون کشید
[ترجمه ترگمان]اتومبیل به سرعت حرکت کرد و به زودی mazy را از وسایل نقلیه دیگر باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Through what mazy depth of gloom.
[ترجمه گوگل]در چه اعماق غم انگیزی
[ترجمه ترگمان]در میان چه عمق تاریکی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She turned mazy in horror at the sight of so much blood.
[ترجمه گوگل]او با دیدن این همه خون از وحشت مبهوت شد
[ترجمه ترگمان]با دیدن این همه خون به وحشت افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With Rangers two goals up, Baxter was stamping his mazy authority on the game.
[ترجمه گوگل]با دو گل به ثمر رساندن رنجرز، باکستر اقتدار حیرت انگیز خود را بر بازی اعمال می کرد
[ترجمه ترگمان]با دو گل تیم رنجرز، باکستر، بر روی این بازی، mazy خود را به زمین می کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You've talked about Diego Maradona being your football inspiration, and being agog as a seven-year-old at the famous mazy dribble he scored against England.
[ترجمه گوگل]شما در مورد دیگو مارادونا صحبت کرده‌اید که الهام‌بخش فوتبال شما بوده است، و به عنوان یک کودک هفت ساله در دریبل معروفی که در برابر انگلیس به ثمر رساند، غمگین است
[ترجمه ترگمان]شما در مورد دیگو Maradona و الهام فوتبال شما صحبت کرده اید و به عنوان یک پسر هفت ساله در مسابقات مشهور mazy dribble در مقابل انگلیس بازی کرده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Thus, I go on traveling on my way but don't know how long can I get to the next city, becoming mazy.
[ترجمه گوگل]بنابراین، من در مسیر خود به سفر ادامه می‌دهم، اما نمی‌دانم چه مدت می‌توانم به شهر بعدی برسم، و تبدیل به پیچ و خم شوم
[ترجمه ترگمان]از این رو به راهم ادامه می دهم، اما نمی دانم چه مدت می توانم به شهر بعدی بروم، تبدیل به mazy می شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Crouch played the first 45 minutes against the Greeks before being replaced at half time, and more than made his mark with a mazy run which led to Luis Garcia's opener for the Reds.
[ترجمه گوگل]کراوچ 45 دقیقه اول را مقابل یونانی ها بازی کرد و سپس در نیمه دوم تعویض شد و بیش از آن با یک حرکت عجیب و غریب که منجر به گل باز لوئیس گارسیا برای قرمزها شد، اثر خود را ثبت کرد
[ترجمه ترگمان]در ۴۵ دقیقه اول کراوچ قبل از جایگزین شدن با the بازی کرد، و بیشتر از آن بود که با یک run که منجر به باز شدن Luis گارسیا برای تیم ردز شد، امتیاز بیشتری کسب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The diminutive winger had a hand in all of the goals as his mazy run led to Bogdani's opener before he found the back of the net with a low drive before the end of the first half.
[ترجمه گوگل]این وینگر کوچک در تمام گل‌ها نقش داشت، زیرا دوندگی عجیب او منجر به گل باز بوگدانی شد، قبل از پایان نیمه اول، او با یک حرکت کم دروازه را پیدا کرد
[ترجمه ترگمان]winger کوچک قبل از اینکه قبل از پایان نیمه اول انتهای تور را پیدا کند، ضربه کوچکی به همه زده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Uruguayan forward played a part in all three of Dirk Kuyt's goals, including a mazy dribble past four visiting defenders inside a crowded penalty area to set up the opener.
[ترجمه گوگل]مهاجم اروگوئه ای در هر سه گل دیرک کویت نقش داشت، از جمله یک دریبل حیرت انگیز از کنار چهار مدافع میهمان در داخل محوطه جریمه شلوغ برای تنظیم دروازه باز
[ترجمه ترگمان]تیم پنارول اروگوئه برای هر سه گل تیرک از جمله a شر dribble از چهار مدافع مهمان در یک منطقه شلوغ برای راه اندازی شروع کننده بازی، نقش بازی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گیج (صفت)
astray, absentminded, wacky, light-headed, distrait, dizzy, staggering, astounding, confounded, hazy, darned, giddy, stupid, slaphappy, muddle-headed, mazy, deuced, muzzy, hare-brained, plumbous, swimming

مرکب (صفت)
intricate, compound, multiplex, implicate, composed, composite, mazy, entangled

انگلیسی به انگلیسی

• labyrinthian, maze-like, complicated; confusing

پیشنهاد کاربران

بپرس