maturity

/məˈt͡ʃʊrəti//məˈtjʊərɪti/

معنی: کمال، بلوغ، سر رسید
معانی دیگر: رسیدگی، بالیدگی، گوالیدگی، گوالش، رسش، برومندی، برنایی، پختگی، عقل و درایت، جاافتادگی، خردمندی، بزرگسالی، (وام و اوراق بهادار و غیره) سررسید، موعد پرداخت، بلوه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state of being mature or fully developed.
متضاد: youth
مشابه: age, completion, experience, fulfillment, majority, manhood, perfection, prime, readiness, time, womanhood

- When the salmon reach maturity, they will head back to the freshwater streams where they will spawn.
[ترجمه گوگل] زمانی که ماهی قزل آلا به بلوغ رسید، به سمت جریان های آب شیرین برمی گردد که در آنجا تخم ریزی می کنند
[ترجمه ترگمان] زمانی که ماهی آزاد به بلوغ می رسد، به نهره ای آب شیرین باز خواهند گشت که در آنجا تخم خواهند دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the quality of sound judgment associated with adult humans.
مترادف: experience
مشابه: common sense, judiciousness, knowledge, prudence, responsibility, sophistication, wisdom

- He was still very young and didn't have the maturity to make such a serious decision.
[ترجمه گوگل] او هنوز خیلی جوان بود و بلوغ لازم برای گرفتن چنین تصمیم جدی را نداشت
[ترجمه ترگمان] او هنوز خیلی جوان بود و بلوغ نداشت که چنین تصمیمی جدی بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the point at which a bond, note, or other security reaches full face value or becomes due.

جمله های نمونه

1. maturity of grain
رسیده شدن دانه های غلات

2. the maturity of his judgement
پختگی داوری او

3. he reached maturity
او به سن بلوغ رسید.

4. these bonds will reach maturity in ten years
سررسید این اوراق قرضه ده سال دیگر است.

5. Humans experience a delayed maturity; we arrive at all stages of life later than other mammals.
[ترجمه گوگل]انسان ها بلوغ تاخیری را تجربه می کنند ما دیرتر از سایر پستانداران به تمام مراحل زندگی می رسیم
[ترجمه ترگمان]انسان بلوغ به تاخیر افتاده را تجربه می کند؛ ما به تمام مراحل زندگی بعد از پستانداران دیگر می رسیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Beth shows a maturity way beyond her 16 years.
[ترجمه گوگل]بث یک بلوغ فراتر از 16 سال خود را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]بت یک راه بلوغ ورای ۱۶ سال پیش را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His performance was full of maturity and poise.
[ترجمه گوگل]اجرای او سرشار از پختگی و متانت بود
[ترجمه ترگمان]عملکرد او پر از بلوغ و وقار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A man's maturity: that is to have rediscovered the seriousness he possessed as a child at play.
[ترجمه گوگل]بلوغ مرد: این است که جدیتی را که در کودکی در بازی داشت، دوباره کشف کرده باشد
[ترجمه ترگمان]بلوغ یک انسان: این یعنی آن است که جدی بودن او به عنوان یک کودک در بازی را کشف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I can see an increasing maturity in how she understands the world.
[ترجمه گوگل]من می توانم بلوغ فزاینده ای را در نحوه درک او از جهان ببینم
[ترجمه ترگمان]من می توانم یک بلوغ رو به رشد در این که او دنیا را درک می کند ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I marvelled at the maturity of such a young child/at the beauty of the landscape.
[ترجمه گوگل]من از بلوغ چنین کودک خردسالی/از زیبایی منظره شگفت زده شدم
[ترجمه ترگمان]من از بلوغ این کودک جوان \/ به زیبایی منظره شگفت زده شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The tree will reach only 5 feet at maturity.
[ترجمه گوگل]درخت در زمان بلوغ تنها به 5 فوت می رسد
[ترجمه ترگمان]درخت تنها به ۵ فوت می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He credited her with a maturity she did not possess.
[ترجمه گوگل]او بلوغی را به او نسبت داد که او نداشت
[ترجمه ترگمان]او را با چنان بلوغ نسبت داد که فاقد آن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These plants ought to reach maturity after five years.
[ترجمه گوگل]این گیاهان باید بعد از پنج سال به بلوغ برسند
[ترجمه ترگمان]این گیاهان بعد از پنج سال به بلوغ می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The insects lay eggs when they approach maturity.
[ترجمه گوگل]حشرات وقتی به بلوغ نزدیک می شوند تخم می گذارند
[ترجمه ترگمان]حشرات در هنگام نزدیک شدن به بلوغ تخم می گذارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her speech showed great maturity and humanity.
[ترجمه گوگل]سخنرانی او نشان از پختگی و انسانیت بسیار داشت
[ترجمه ترگمان]سخنرانی او بلوغ و انسانیت عالی را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Girls generally reach sexual maturity two years earlier than boys.
[ترجمه گوگل]دختران معمولاً دو سال زودتر از پسران به بلوغ جنسی می رسند
[ترجمه ترگمان]دختران به طور کلی دو سال زودتر از پسران به بلوغ جنسی می رسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The forest will take 100 years to reach maturity.
[ترجمه گوگل]100 سال طول می کشد تا جنگل به بلوغ برسد
[ترجمه ترگمان]این جنگل ۱۰۰ سال طول خواهد کشید تا به بلوغ برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمال (اسم)
prime, amplitude, accomplishment, perfection, integrity, maturity, completeness, sophistication, exactitude, period, complementarity, plenitude, plentitude

بلوغ (اسم)
maturity, adolescence, puberty, maturation, pubescence, nubility

سر رسید (اسم)
maturity, due date, usance

تخصصی

[حسابداری] سررسید
[عمران و معماری] بلوغ - رشد
[صنایع غذایی] رسیدگی
[زمین شناسی] رسیدگی- بلوغ کاهش میزان رس و افزایش میزان جورشدگی در یک رسوب
[حقوق] سررسید، موعد پرداخت دین، بلوغ
[نساجی] رسیدگی (پنبه) - رشد ( بیانگر مرغوبیت لیف پنبه میباشد)
[پلیمر] بلوغ

انگلیسی به انگلیسی

• quality or state of being mature; date when an obligation becomes due

پیشنهاد کاربران

Maturity
Puberty
بلوغ
در متون حسابداری به معنای سررسید است.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : mature
✅️ اسم ( noun ) : maturity / maturation
✅️ صفت ( adjective ) : mature / maturational
✅️ قید ( adverb ) : maturely
تکامل
میزان پیشرفت ( پروژه )
تکمیل
بلوغ
پختگی
میوه کاملا رسیده
سررسید ، بالندگی

بپرس