matey

/ˈmeɪti//ˈmeɪti/

معنی: رفیق، صمیمانه، دوستانه
معانی دیگر: (انگلیس - عامیانه)، مهربان، خوش برخورد، زود آشنا

جمله های نمونه

1. She started off being quite matey with everyone.
[ترجمه گوگل]او شروع به رفاقت با همه کرد
[ترجمه ترگمان]با همه اهل معاشرت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Don't get too matey with him he's a rogue.
[ترجمه گوگل]خیلی باهاش ​​رفاقت نکن، او یک سرکش است
[ترجمه ترگمان]با او رفیق نشو، او یک یاغی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They've been very matey since they started working together.
[ترجمه گوگل]آنها از زمانی که با هم شروع به کار کردند بسیار رفیق بودند
[ترجمه ترگمان]از وقتی شروع به کار کردن با هم کار کردند خیلی رفیق بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She's been very matey with the boss lately.
[ترجمه هستی] او اخیرا با رییس خیلی صمیمی شده
|
[ترجمه گوگل]او اخیراً با رئیس بسیار رفیق بوده است
[ترجمه ترگمان]این اواخر خیلی با رئیس بازی کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is not a matey deity who shines a flashlight into some dark corner of his recalcitrant universe on demand.
[ترجمه گوگل]او یک خدای رفیق نیست که چراغ قوه را به گوشه‌ای تاریک از جهان سرکشش بر حسب تقاضا بتاباند
[ترجمه ترگمان]او یک خدای صمیمانه نیست که چراغ قوه را در گوشه تاریکی از دنیای سرکش خود بر سر تقاضا می درخشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. We'd better get started. He resolutely maintains a fixed, matey grin until you ask him something dodgy.
[ترجمه گوگل]بهتر است شروع کنیم او قاطعانه یک پوزخند ثابت و دوستانه دارد تا زمانی که از او چیزی مبهم بپرسید
[ترجمه ترگمان]بهتره شروع کنیم با عزمی جزم یک نیشخند ثابت و دوستانه را ادامه می دهد، تا اینکه از او یک چیز خطرناک بپرسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Are you all right, matey?
[ترجمه گوگل]حالت خوبه رفیق؟
[ترجمه ترگمان]رفیق، حالت خوب است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She liked to show a matey interest in things, be one of the boys, prove she wasn't stuck-up and so on.
[ترجمه گوگل]او دوست داشت به چیزها علاقه نشان دهد، یکی از پسرها باشد، ثابت کند که گیر نکرده و غیره
[ترجمه ترگمان]او دوست داشت به چیزهایی علاقه مند باشد، یکی از بچه ها باشد، ثابت کند که گیر نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Well matey, you'd better write to Vicky then!
[ترجمه گوگل]خب رفیق، پس بهتره به ویکی بنویسی!
[ترجمه ترگمان]خوب، پس بهتر است برای ویکی نامه بنویسی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I know that Matey here wants a maid of all work, and that the last two were highly unsatisfactory.
[ترجمه گوگل]می‌دانم که ماتی اینجا یک خدمتکار می‌خواهد، و این دو مورد آخر بسیار رضایت‌بخش نبودند
[ترجمه ترگمان]می دانم که matey در اینجا خدمتکار همه چیز را می خواهد، و این دو نفر آخری کاملا رضایت بخش بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Matey was not surprised by their news, was pleased by it, in fact.
[ترجمه گوگل]متی از اخبار آنها شگفت زده نشد، در واقع از آن خشنود شد
[ترجمه ترگمان]matey از این خبر تعجبی نکرد و از این امر خشنود شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It is not so easy to be all matey when you are being given the runaround.
[ترجمه گوگل]زمانی که به شما اجازه دور زدن داده می شود، خیلی راحت نیست که کاملاً رفیق باشید
[ترجمه ترگمان]هنگامی که به تیم runaround داده می شود، راحت بودن به این آسانی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Frost had displayed his usual matey charm as the pair sipped orange juice on national TV.
[ترجمه گوگل]فراست با نوشیدن آب پرتقال در تلویزیون ملی، جذابیت همیشگی خود را به نمایش گذاشته بود
[ترجمه ترگمان]هنگامی که این دو در تلویزیون ملی شیره پرتغال را می نوشیدند، بابا برفی جذابیت خود را به نمایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The matey relation between the doctors and patients has active effect on preventing medical disputes.
[ترجمه گوگل]رابطه زناشویی بین پزشکان و بیماران تأثیر فعالی در پیشگیری از اختلافات پزشکی دارد
[ترجمه ترگمان]رابطه صمیمانه بین پزشکان و بیماران، تاثیر فعالانه ای بر پیش گیری از مناقشات پزشکی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رفیق (اسم)
associate, man, fellow, bloke, friend, mate, comrade, pal, buddy, billy, bo, peer, cully, matey, yokefellow

صمیمانه (صفت)
earnest, inmost, hearty, devotional, matey, heart-whole

دوستانه (صفت)
quiet, friendly, amicable, fraternal, cosh, sociable, blithe, matey

انگلیسی به انگلیسی

• sociable; pally, friendly, chummy (british usage)
(british use) friend, pal, chum, buddy (slang); form of friendly address used by a man when addressing another man who he does not know
someone who is being matey is being very friendly, as if they were your close friend; an informal word.

پیشنهاد کاربران

خوش جوش . [ خوَش ْ / خُش ْ ] ( ص مرکب ) سماور یا دیگی که زود بجوش آید. || کنایه از خوش ترکیب . || کنایه از شخصی که زود با دیگران دوست شود.

بپرس