معنی: مادری، زایشگاهمعانی دیگر: آبستنی، حاملگی، زایمان، وابسته به آبستنی یا زایمان، مادر بودن، وابسته به مادر و مادری، ویژگی های مادرانه، مادرواری، مادرسانی، (بیمارستان) بخش زایمان، وابسته به زایمان
• (1)تعریف: the state of being a mother; motherhood.
- Maternity had changed her; she had become less selfish and more responsible.
[ترجمه گوگل] زایمان او را تغییر داده بود او کمتر خودخواه و مسئولیت پذیرتر شده بود [ترجمه ترگمان] Maternity او را عوض کرده بود، کم تر خودخواه و more شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: the qualities or characteristics associated with a mother; motherliness.
- Though physically attractive, there was a maternity about the woman that was unsettling to him.
[ترجمه گوگل] اگرچه از نظر جسمی جذاب بود، اما مادری در مورد زن برای او ناراحت کننده بود [ترجمه ترگمان] هر چند که از نظر فیزیکی جذاب بود، در مورد زنی که او را ناراحت کرده بود، وجود داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: of or relating to the period during which a woman is pregnant with and gives birth to a child.
[ترجمه گوگل] مراقبت های زایمان [ترجمه ترگمان] مراقبت های مادران [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a hospital maternity ward
[ترجمه گوگل] یک زایشگاه بیمارستان [ترجمه ترگمان] بخش زایمان بیمارستان [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. maternity dress
پیراهن آبستنی
2. maternity leave
مرخصی آبستنی
3. maternity ward
بخش زایمان
4. the maternity ward of a hospital
بخش زایمان بیمارستان
5. The contract gives a female executive maternity leave rights.
[ترجمه احسان] در این قرارداد برای خانمها ( آن خانم ) حق مرخصی اجباری زایمان داده شده است.
|
[ترجمه گوگل]این قرارداد به یک مجری زن حقوق مرخصی زایمان می دهد [ترجمه ترگمان]این قرارداد به یک زن اجرایی زن حق مرخصی می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Gynaecologists at Aberdeen Maternity Hospital have successfully used the drug on 60 women.
[ترجمه گوگل]متخصصان زنان در بیمارستان زایشگاه آبردین با موفقیت از این دارو بر روی 60 زن استفاده کردند [ترجمه ترگمان]Gynaecologists در بیمارستان مادران آبردین با موفقیت از این دارو در ۶۰ زن استفاده کرده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Her going on maternity leave will create a temporary vacancy.
[ترجمه گوگل]رفتن او به مرخصی زایمان یک جای خالی موقت ایجاد می کند [ترجمه ترگمان]رفتن او به مرخصی زایمان، یک جای خالی موقتی را ایجاد خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Are you eligible for early retirement/maternity leave?
[ترجمه گوگل]آیا واجد شرایط بازنشستگی پیش از موعد / مرخصی زایمان هستید؟ [ترجمه ترگمان]آیا برای مرخصی زودهنگام یا مرخصی زایمان واجد شرایط هستید؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. She spent five days in the maternity ward.
[ترجمه گوگل]او پنج روز را در زایشگاه گذراند [ترجمه ترگمان]پنج روز را در بخش زایشگاه می گذراند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. She works in the hospital's maternity wing.
[ترجمه گوگل]او در بخش زایمان بیمارستان کار می کند [ترجمه ترگمان]او در بخش زایمان بیمارستان کار می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Larger corporations are setting the trend for better maternity benefits.
[ترجمه گوگل]شرکتهای بزرگتر در حال تنظیم روند برای مزایای بهتر زایمان هستند [ترجمه ترگمان]شرکت های بزرگ تر در حال ایجاد گرایش برای منافع مادری بهتر هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Toronto hospital maternity wards were filled to capacity.
[ترجمه گوگل]ظرفیت بخش های زایمان بیمارستان تورنتو تکمیل شد [ترجمه ترگمان]بخش های زایمان بیمارستان تورنتو پر از ظرفیت بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. For all maternity clothing retailers, most above-the-line promotion is conducted through focused sources such as mother and baby magazines.
[ترجمه گوگل]برای همه خرده فروشان لباس بارداری، بیشتر تبلیغات فوق العاده از طریق منابع متمرکز مانند مجلات مادر و نوزاد انجام می شود [ترجمه ترگمان]برای همه خرده فروشان پوشاک مادران، تبلیغات بیش از حد از طریق منابع متمرکز نظیر مجلات مادر و کودک انجام می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. To qualify for maternity leave you must have worked for the same employer for two years.
[ترجمه گوگل]برای واجد شرایط بودن برای مرخصی زایمان باید دو سال برای همان کارفرما کار کرده باشید [ترجمه ترگمان]برای واجد شرایط بودن برای زایمان، شما باید مدت دو سال برای یک کارفرما کار کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. She's been given sick / compassionate / maternity leave.
[ترجمه گوگل]مرخصی استعلاجی / دلسوزانه / زایمان به او داده شده است [ترجمه ترگمان]او مرخصی استعلاجی \/ مرخصی زایمان به او داده شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
مادری (اسم)
maternity, motherhood
زایشگاه (اسم)
maternity
انگلیسی به انگلیسی
• motherhood, motherliness of or pertaining to childbirth, designed for wear during pregnancy maternity is used to describe things relating to pregnancy and birth.
پیشنهاد کاربران
### **1. Maternity Leave ( مرخصی زایمان ) ** - She is on **maternity leave** for the next six months. **او برای شش ماه آینده در مرخصی زایمان است. ** - The company offers **paid maternity leave** to all female employees. ... [مشاهده متن کامل]
**این شرکت به همه کارکنان زن، مرخصی زایمان با حقوق ارائه می دهد. ** - - - ### **2. Maternity Ward ( بخش زایمان بیمارستان ) ** - The hospital has a well - equipped **maternity ward**. **بیمارستان دارای یک بخش زایمان مجهز است. ** - She was admitted to the **maternity ward** last night. **او دیشب در بخش زایمان بستری شد. ** - - - ### **3. Maternity Clothes ( لباس بارداری ) ** - She bought some **maternity clothes** because her regular clothes no longer fit. **او چند لباس بارداری خرید چون لباس های معمولی اش دیگر اندازه اش نبودند. ** - These **maternity jeans** are very comfortable. **این شلوار جین بارداری خیلی راحت است. ** - - - ### **4. Maternity Hospital ( بیمارستان تخصصی زایمان ) ** - She gave birth at a well - known **maternity hospital**. **او در یک بیمارستان تخصصی زایمان معروف زایمان کرد. ** - The government is planning to build a new **maternity hospital**. **دولت قصد دارد یک بیمارستان تخصصی زایمان جدید بسازد. ** - - - ### **5. Maternity Benefits ( مزایای دوران بارداری ) ** - Many companies do not provide proper **maternity benefits**. **بسیاری از شرکت ها مزایای مناسبی برای دوران بارداری ارائه نمی دهند. ** - She applied for **maternity benefits** after her baby was born. **او پس از تولد نوزادش برای دریافت مزایای بارداری اقدام کرد. ** - - - ### **6. Maternity Unit ( واحد زایمان در بیمارستان ) ** - The hospital's **maternity unit** has excellent facilities. **واحد زایمان بیمارستان دارای امکانات عالی است. ** - The **maternity unit** is always busy with new births. **واحد زایمان همیشه به خاطر تولدهای جدید شلوغ است. ** - - - ### **7. Maternity Pad ( نوار بهداشتی مخصوص پس از زایمان ) ** - She packed some **maternity pads** in her hospital bag. **او چند نوار بهداشتی مخصوص پس از زایمان را در کیف بیمارستانش گذاشت. ** - Using **maternity pads** helps new mothers feel more comfortable. **استفاده از نوارهای بهداشتی مخصوص زایمان به مادران تازه وارد کمک می کند راحت تر باشند. ** - - - ### **8. Maternity Nurse ( پرستار زایمان / پرستار مراقبت از مادر و نوزاد ) ** - A **maternity nurse** assisted her during labor. **یک پرستار زایمان هنگام زایمان به او کمک کرد. ** - She hired a **maternity nurse** to help her at home after delivery. **او یک پرستار زایمان استخدام کرد تا پس از زایمان در خانه به او کمک کند. ** - - - ### **9. Maternity Care ( مراقبت های دوران بارداری و زایمان ) ** - Every pregnant woman deserves good **maternity care**. **هر زن بارداری مستحق مراقبت های مناسب زایمان است. ** - The government should improve **maternity care** services. **دولت باید خدمات مراقبت های بارداری را بهبود بخشد. ** - - - ### **10. Maternity Support ( حمایت دوران بارداری ) ** - Many women lack proper **maternity support** at work. **بسیاری از زنان در محل کار حمایت کافی در دوران بارداری دریافت نمی کنند. ** - There are special belts designed for **maternity support**. **کمربندهای مخصوصی برای حمایت از بارداری طراحی شده اند. ** chatgpt
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید: 📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم matr 📌 این ریشه، معادل "mother" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "mother" مربوط هستند. ... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال: 🔘 maternal: relating to or characteristic of a "mother". 🔘 maternity: the state or condition of being a "mother". 🔘 matriarch: a "mother" who is the head of a family. 🔘 matriarchy: a social system governed by "mothers". 🔘 matrilineal: tracing descent through the "mother". 🔘 matrilocal: living near the "mother"’s family. 🔘 matron: a mature woman serving as a nurturing "mother" figure. 🔘 matronly: having qualities typical of a caring "mother". 🔘 matrix: the source or "mother" from which something develops. 🔘 matrimony: the union that may lead to the role of a "mother". 🔘 matrimonial: pertaining to marriage, a bond from which a "mother" may emerge. 🔘 matrifocal: centered around the "mother" as the primary figure. 🔘 materfamilias: the female head or "mother" of a family. 🔘 maternalism: the emphasis on the importance of the "mother" role. 🔘 matrescence: the process of becoming a "mother". 🔘 matricide: the act of killing one's "mother". 🔘 matriarchal: characteristic of a system dominated by "mothers". 🔘 maternalistic: exhibiting an overly "motherly" attitude. 🔘 mater: the Latin term meaning "mother". 🔘 matronymic: a name derived from the "mother"’s name. 🔘 matriculate: to enroll as if being welcomed by a nurturing "mother" institution. 🔘 matter: physical substance, considered the "mother" of all things. 🔘 material: substance or matter, viewed as the "mother" of forms.
■ Maternity ■ : مربوط به زایمان و دوره بارداری - مادری ( adj ) Maternity dress : لبلس حاملگی در مقابل maternal واژه ی paternal را داریم مثل Maternal aunt : خاله Paternal aunt : عمه Maternal uncle : دایی ... [مشاهده متن کامل]
Paternal uncle : عمو Maternal cousins : بچه های خاله و دایی Paternal cousins : بچه های عمه و عمو ■ Monastery ■ : محل اجتماع و خواب راهب های مرد که در مقابلش Convent میاد که نسخه زنانش هست ■ Mandatory ■ : الزامی - اجبازی - بایدی ( adj ) Our presence is mandatory : حضورمون اجباریه - Voting is not mandatory. رأی دادن اجباری نیست. - a mandatory waiting period of six months یک دوره ی انتظار اجباری شش ماهه ■ Monetary ■ : پولی ( adj ) - monetary control نظارت بر پول - monetary policy سیاست پولی ■ Mortuary ■ : [Noun] سردخانه - مرده شور خونه/که بهش morgue هم میگن که morgue بیشتر بکار میره [Adjective] که قبل اسم میاد و معنیش میشه مربوط به خاک سپاری و مرده و این داستانا Usage: always used before a noun formal : of or relating to death or burial mortuary ceremonies/customs/rituals متردافش funerary عست به معنای ترحیمی که از funeral میادش Mortuary customs = burial customs
✔️ ( مربوط به ) زایمان و مادری و مادر شدن 1 ) She's on maternity leave ( maternal leave ) این خانم در مرخصی زایمان است 2 ) Sylvia's on maternity leave 3 ) The job is a temporary, six - month maternity leave cover ... [مشاهده متن کامل]
4 ) The company didn't like the fact that I'd taken maternity leave
Maternity مربوط به دوران حاملگی و بچه در شکم داشتن ، Maternity , مربوط به دوران مادری و مادر شدن . Maternity dress , لباس دوران حاملگی Maternity leave , مرخصی دوران قبل و بعد از زایمان Maternity benefit , مزایایی که یک زن حامله کارمند در دوران بارداری داره ، مثل بیمه پزشکی ، ... [مشاهده متن کامل]
Maternity pay, پولی که یک زن حامله در دوران قبل و بعد از زایمان ( که مرخصی گرفته است ) ( برای زنی که شاغل است . ) دریافت میکند