maternal

/məˈtɜːrnl̩//məˈtɜːnl̩/

معنی: مادری، مادرانه، مادروار، امی، از مادری، وابسته به زایمان
معانی دیگر: وابسته به یا ویژه ی مادر، از طرف مادر (در برابر: از طرف پدر paternal)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: maternalistic (adj.), maternally (adv.), maternalism (n.)
(1) تعریف: of, relating to, or characteristic of a mother.
مترادف: motherly
مشابه: mother, nurturing, parental

- Maternal behavior comes naturally to these animals.
[ترجمه مهسا] رفتار مادرانه در ذات این حیوانات است.
|
[ترجمه گوگل] رفتار مادر به طور طبیعی برای این حیوانات رخ می دهد
[ترجمه ترگمان] رفتار مادر طبیعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She felt maternal love for all her children.
[ترجمه گوگل] او نسبت به همه فرزندانش عشق مادری را احساس می کرد
[ترجمه ترگمان] نسبت به همه فرزندانش عشق مادرانه احساس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Sadly for the young man, her feelings for him were more maternal than romantic.
[ترجمه A.A] متاسفانه برای مردجوان احساسات آن زن نسبت به او بیشتر مادرانه بود تا عاشقانه
|
[ترجمه گوگل] متأسفانه برای مرد جوان، احساسات او نسبت به او بیشتر مادرانه بود تا عاشقانه
[ترجمه ترگمان] متاسفانه نسبت به جوان، احساساتش نسبت به او بیش از رمانتیک بودن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: related on the mother's side of the family.
مترادف: matrilineal

- My maternal grandmother is much older than my father's mother.
[ترجمه گوگل] مادربزرگ مادری من خیلی بزرگتر از مادر پدرم است
[ترجمه ترگمان] مادر مادر من خیلی از مادر پدرم بزرگ تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. maternal love and care are determinative factors in the child's growth and health
محبت و توجه مادری تعیین کننده ی میزان رشد و سلامتی کودک است.

2. my maternal grandfather was named seyed abraham
پدربزرگ مادری من سید ابراهیم نام داشت.

3. english is their maternal language
انگلیسی زبان مادری آنان است.

4. they say my maternal grandfather was a somnambulant
می گویند پدر بزرگ مادری من خوابگرد بوده است.

5. she looked at her students with maternal affection
با محبت مادرانه ای به شاگردان خود نگاه می کرد.

6. Annie was wonderfully warm and maternal.
[ترجمه گوگل]آنی فوق العاده خونگرم و مادرانه بود
[ترجمه ترگمان]انی بسیار گرم و مادرانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She didn't have any maternal instincts.
[ترجمه گوگل]او هیچ غریزه مادری نداشت
[ترجمه ترگمان]اون هیچ حس مادری نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She had little maternal instinct.
[ترجمه گوگل]غریزه مادری کمی داشت
[ترجمه ترگمان] اون یه غریزه مادرانه داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Maternal age affects the baby's survival rate.
[ترجمه گوگل]سن مادر بر میزان بقای نوزاد تأثیر می گذارد
[ترجمه ترگمان]سن مادران بر نرخ زنده ماندن کودک تاثیر می گذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I'm not very maternal.
[ترجمه گوگل]من زیاد مادر نیستم
[ترجمه ترگمان]من خیلی مادرانه نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Maternal smoking can damage the unborn child.
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن مادر می تواند به جنین آسیب برساند
[ترجمه ترگمان]سیگار کشیدن مادر می تواند به کودک متولد نشده آسیب برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her feelings towards him were almost maternal.
[ترجمه گوگل]احساسات او نسبت به او تقریباً مادرانه بود
[ترجمه ترگمان]احساساتش نسبت به او تقریبا مادرانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Your maternal instincts go deeper than you think.
[ترجمه گوگل]غرایز مادرانه شما عمیق تر از آن چیزی است که فکر می کنید
[ترجمه ترگمان]غریزه مادرانه تو بیشتر از اون چیزی که فکر می کنی میره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Every woman has maternal instinct.
[ترجمه گوگل]هر زن غریزه مادری دارد
[ترجمه ترگمان] هر زنی غریزه مادری داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She feels very maternal towards him.
[ترجمه گوگل]نسبت به او احساس مادری می کند
[ترجمه ترگمان]احساس مادری نسبت به او دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She is very maternal towards her staff.
[ترجمه گوگل]او نسبت به کارکنانش بسیار مادرانه است
[ترجمه ترگمان] اون خیلی از کارکنان خودش مراقبت میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مادری (صفت)
maternal

مادرانه (صفت)
maternal

مادروار (صفت)
maternal

امی (صفت)
maternal

از مادری (صفت)
maternal

وابسته به زایمان (صفت)
maternal

تخصصی

[بهداشت] مادری

انگلیسی به انگلیسی

• motherly; related through a mother; relating to or characteristic of a mother or motherhood; of or pertaining to the mother in pregnancy and childbirth
maternal is used to describe things relating to a mother.

پیشنهاد کاربران

On mother's side
E. g. she is my grandmother on my mother's side
Maternal uncle یعنی دایی ، مربوط میشه به مادر ، برادر مادرم که میشه داییه من.
Paternal uncle یعنی عمو ، مربوط میشه به پدر ، برادر پدرم که میشه عمویه من .
Mother's side of the family
مربوط به مادر ( به ویژه در دوران بارداری یا اندکی پس از زایمان )
the female leader of a family, usually the oldest or wisest
رهبر زن یک خانواده ، معمولاً پیرترین یا خردمندترین
مهر مادری
خانواده ی مادری

بپرس