mate

/ˈmeɪt//meɪt/

معنی: کمک، جفت، مات، دوست، شاگرد، همسر، رفیق، لنگه، همدم، شاه مات کردن، جفت گیری یا عمل جنسی کردن
معانی دیگر: مونس، مصاحب، هم صحبت، (در ترکیب) هم -، (انگلیس - خودمانی - خطاب دوستانه) رفیق، (در چیزهای دوتایی یا جفت) لنگه، تا، زن یا شوهر، (جفت گیری جانوران) نر یا ماده، (کشتی بازرگانی) یاور ناخدا (first mate هم می گویند)، (نیروی دریایی) عنوان درجه داران، جفت کردن یا شدن، جور کردن یا شدن، جفت گیری کردن، جماع کردن، زناشویی کردن، ازدواج کردن، (قدیمی) همتا، همکار، همقطار، رجوع شود به: checkmate

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a marriage partner; husband or wife.
مترادف: helpmate, partner, spouse
مشابه: companion, consort, husband, wife

(2) تعریف: one of two matched items.
مترادف: companion, fellow, match
مشابه: counterpart, duplicate, twin

- Where is the mate to this shoe?
[ترجمه Tiam] لنگه این کفش کجاست؟
|
[ترجمه امیر] جفت این لنگه کفش کجاست
|
[ترجمه محمد] لنگه ی این کفش کجاست
|
[ترجمه Tandah] کجا هست لنگه ی دیگر این کفش؟
|
[ترجمه گوگل] جفت این کفش کجاست؟
[ترجمه ترگمان] شریک این کفش کجاست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: one of a pair of animals that live or breed together.
مشابه: female, male

(4) تعریف: a close associate or friend; comrade.
مترادف: comrade, fellow, friend
مشابه: ally, associate, buddy, colleague, confrere, coworker, crony, familiar, intimate, pal, partner, peer

(5) تعریف: an officer on a merchant ship who ranks directly below the master; first mate.
مترادف: first mate
مشابه: officer, second mate
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: mates, mating, mated
(1) تعریف: to put or join (two things) together.
مترادف: ally, connect, couple, link, yoke
مشابه: associate, bracket, butt, compare, equate, marry, match, pair, tie, unite

- I cannot mate such opposing concepts.
[ترجمه محمدمهدی] من چنین مفاهیم متعارضی را نمی توانم ( بایکدیگر ) جمع کنم.
|
[ترجمه گوگل] من نمی توانم چنین مفاهیم متضادی را با هم ترکیب کنم
[ترجمه ترگمان] من نمی توانم چنین مفاهیم مخالفی را با هم دوست داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to bring (animals) together for the purpose of breeding.
مترادف: breed
مشابه: crossbreed
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: mateless (adj.)
(1) تعریف: to come together to breed, as birds or other animals; copulate.
مترادف: breed, copulate
مشابه: couple, crossbreed, interbreed, procreate, reproduce

(2) تعریف: to be joined in marriage; marry.
مترادف: marry, wed
مشابه: cohabit, pair
اسم ( noun )
• : تعریف: in chess, the placing of a king in a check from which there is no escape; checkmate.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: mates, mating, mated
• : تعریف: in chess, to put (the opponent's king) in a check from which it cannot escape; checkmate.
حرف ندا ( interjection )
• : تعریف: checkmate (said in chess when the victor traps the opponent's king).

جمله های نمونه

1. birds mate in the spring
پرندگان در بهار جفت گیری می کنند.

2. boatswain's mate
یاور سرملوان

3. mechanist's mate
درجه دار وردست سرمکانیک

4. where is the mate to this glove?
لنگه ی این دستکش کجاست ؟

5. a male lion and his mate
شیر نر و جفت او

6. she finally found a rich mate
بالاخره شوهر پول داری به تور زد.

7. wondering with whom she would mate
نمی دانست با چه کسی ازدواج خواهد کرد.

8. one of my shoes has been found but its mate has disappeared!
یکی از کفش هایم پیدا شده،ولی لنگه ی دیگرش غیب شده !

9. the dismal song of a bird that has lost her mate
نغمه ی غم افزای پرنده ای که جفت خود را از دست داده است

10. The assistant carried on talking to his mate, name-dropping all the famous riders he knew.
[ترجمه گوگل]دستیار به صحبت کردن با همسرش ادامه داد و نام همه سوارکاران معروفی را که می شناخت، به زبان آورد
[ترجمه ترگمان]دستیار با رفیق خود در حال صحبت با رفیق خود بود - همه سواران مشهور را که می شناخت به زمین انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The queen bee is likely to mate with two or three drones.
[ترجمه فاطمه رحمتی] ملکه زنبور عسل احتمالا با دو یا سه زنبور نر جفت گیری می کند
|
[ترجمه گوگل]ملکه زنبور عسل احتمالا با دو یا سه پهپاد جفت گیری می کند
[ترجمه ترگمان]نیش زنبور به احتمال زیاد با دو یا سه هواپیمای بدون سرنشین جفت گیری میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Where is the mate to this glove?
[ترجمه مهدی] لنگه این دستکش کجاست
|
[ترجمه ساجده] لنگه ی این دستکش کجاست؟
|
[ترجمه گوگل]جفت این دستکش کجاست؟
[ترجمه ترگمان]رفیق این دستکش ها کجاست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This allows the pair to mate properly and stops the hen staying in the nest-box.
[ترجمه محمدمهدی] این به جفت اجازه می دهد تا بدرستی آمیزش کند و مانع از ماندن مرغ در لانه می شود.
|
[ترجمه گوگل]این به جفت اجازه می دهد تا به درستی جفت شود و مرغ را در جعبه لانه نگه نمی دارد
[ترجمه ترگمان]این به جفت جفت اجازه می دهد تا به خوبی جفت گیری کنند و مرغی را که در لانه باقی می ماند را متوقف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. A male bird sings to attract a mate.
[ترجمه گوگل]یک پرنده نر برای جذب جفت آواز می خواند
[ترجمه ترگمان]یک پرنده نر برای جذب جفت خود آواز می خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Come on mate, things aren't that bad.
[ترجمه گوگل]بیا رفیق، اوضاع آنقدرها هم بد نیست
[ترجمه ترگمان]بی خیال رفیق اوضاع اونقدرا هم بد نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Have you got a light, mate?
[ترجمه amino] رفیق، آتیش داری؟
|
[ترجمه گوگل]رفیق چراغ داری؟
[ترجمه ترگمان]رفیق، چراغ داری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. A donkey mate with a mare.
[ترجمه گوگل]یک الاغ با مادیان جفت گیری می کند
[ترجمه ترگمان]یک الاغ با یک مادیان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. They want the males to mate with wild females.
[ترجمه گوگل]آنها می خواهند نرها با ماده های وحشی جفت گیری کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند که نرها با زنان وحشی جفت گیری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمک (اسم)
support, accommodation, hand, adjoint, aid, service, help, assistance, helping, helper, assistant, succor, adjutant, subservience, avail, mate, relief, seconder, subserviency, furtherance, helpmeet, succorer

جفت (اسم)
match, couple, twin, afterbirth, pair, placenta, coupling, mate, team, double, cobber, peer, twain, cully, dyad, tandem, syzygy

مات (اسم)
mate, checkmate

دوست (اسم)
patron, ally, fellow, friend, mate, boyfriend, bosom friend, chum, schoolmate

شاگرد (اسم)
votary, follower, disciple, mate, apprentice, student, pupil, prentice, protege, famulus, footboy, journeyman, learner

همسر (اسم)
partner, associate, match, consort, mate, spouse, helpmate

رفیق (اسم)
associate, man, fellow, bloke, friend, mate, comrade, pal, buddy, billy, bo, peer, cully, matey, yokefellow

لنگه (اسم)
match, mate, pendant, bale, leaf, doublet

همدم (اسم)
mate, cahoot, billy, jo

شاه مات کردن (فعل)
mate

جفت گیری یا عمل جنسی کردن (فعل)
mate

تخصصی

[ریاضیات] همراه

انگلیسی به انگلیسی

• friend, companion; co-worker, colleague; spouse, marital partner; partner; fellow sailor; one of a pair of matched items; each of a pair of animals that live and breed together; position of checkmate in the game of chess
bring together for breeding; pair, couple; copulate (of animals); marry; achieve the position of checkmate in the game of chess
south american evergreen bush cultivated for its leaves which are used to make tea; paraguay tea, beverage made from steeping the leaves of the mate bush in hot water
your mates are your friends; an informal use.
an animal's mate is its sexual partner.
you can also refer to your wife or husband as your mate; used in american english.
when a male animal and a female animal mate, their sex organs come together so that fertilization can take place.
the mate or first mate on a ship is the officer who is next in importance to the captain.
see also running mate

پیشنهاد کاربران

این کلمه معمولا برای خطابکردن یه دوست استفاده میشود اما در بریتانیا، این کلمه همانقدر که میتواند معنای صادقانه دوست را برساند، میتواند برای طعنه زدن استفاده شود.
داداش ( در حالت منادا )
. . . Hey, mate
آمیزش
درخت ماته / ( mate ) درختی است بومی آمریکای جنوبی که برگ های آن را چیده و خشک می کنند تا محصولی به نام چای ماته بدست آید / ویکیپدیا
1 -
To have sex and produce young, or to make animals do this
جفت گیری و تولید مثل کردن
Tigers mate repeatedly over a period of several days.
Mating a horse with a donkey produces a mule.
...
[مشاهده متن کامل]

These are, of course, common mitochondrial ancestors of modern humans. They didn’t mate, nor were they the first humans to have lived on Earth.
2 -
a friend, or a person you work with
دوست یا شخصی که با او کار می کنید
3 -
a type of tea made from the leaves of a plant grown in South America
نوعی چای تهیه شده از برگ های گیاهی که در آمریکای جنوبی رشد می کند
I have a break around 7pm to drink mate ( a traditional tea ) with my family.
In another couple of hours they'd be sipping hot mat� in Refugio Frey.
4 -
a type of officer on a trading ship rather than a military ship
یک افسر در یک کشتی تجاری به جای یک کشتی نظامی
He had worked as a ship's mate for ten years.
5 -
a person who is employed to help a skilled worker
شخصی که برای کمک به یک کارگر ماهر استخدام می شود
a carpenter's/plumber's mate
6 -
UK informal
a friend
انگلیسی بریتانیایی، غیر رسمی
یک دوست و رفیق
We've been mates since our school days.
I usually go out with some of my mates from the office on Saturdays.
She's my best mate.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/mate
ماته
یک نوشیدنی سنتی حاوی منابع غنی کافئین در آمریکای جنوبی
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/ماته• https://m.media-amazon.com/images/I/61fDoGnesgL._AC_SL1390_.jpg
عضو
منظور آقای علی پور
Maid هست فکر کنم
Partner
Pair usually of animals
نر و ماده در حیوانات
جفت
همسر
دوتا

mate
همراه
جفت ، دوست ❤
در استرالیا به معنی رفیق به کار برده میشود با تلفظ متفاوت از تلفظ آمریکایی و بریتیش
mate : Friend, someone's wife, husband or sexual partner
Friend: someone who you know well and like, but who is not related to you
Mate for life :
در حیوانات به معنی : انتخاب جفت و با او بودن برای همیشه
جفت، دوست، رفیق
همتا
one of the male or female pair of animal
جفت حیوون🔶
دوست رفیق
جفت، نوع، جفت گیری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس