matches


معنی: کبریت

جمله های نمونه

1. a book of matches
بسته ی کبریت بغلی

2. a box of matches
یک قوطی کبریت

3. an arena for boxing matches
ورزشگاه مسابقات بکس

4. he made a clean sweep of the matches
او کلیه ی مسابقات را برد.

5. when the light bulb burned out, he grabbled for matches
وقتی که لامپ سوخت کورمال کورمال به جستجوی کبریت پرداخت.

مترادف ها

کبریت (اسم)
light, match, lighter, matches

پیشنهاد کاربران

کبریت ، مسابقه ، همخوانی مثلا لباسی به کفشی اومدن، ، ، ، تو بحث مد استفاده میشه
چوب کبریت
Match به معنی همخوانی داشتن ، تطابق اما با es میشه مسابقات matches.
He goes to matches in his town.
Matches
کبریت
Your bag matches your shoes = کیفت با کفشات ست هستن
کبریت
مطابقت
مسابقات کبریت ها
همخوانی داشتن
نبردها، جنگ ها
مسابقه
Their matches are always exciting.
A box of matches
یک جعبه کبریت
مسابقات نبرد ها

تطبیق دادن
مسابقات
کبریت

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس