• : تعریف: the final point that must be scored to win a match, esp. in tennis.
جمله های نمونه
1. Chang made it to match point on Lendl's serve.
[ترجمه Gili] چانگ تونست با حداکثر امتیاز برد به سرویس لندی برسد.
|
[ترجمه گوگل]چانگ توانست در سرویس لندل به امتیاز برسد [ترجمه ترگمان]چانگ این مسابقه را با امتیاز Lendl به پایان رساند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He needed seven match points before beating his opponent.
[ترجمه گوگل]او قبل از شکست دادن حریف خود به هفت امتیاز مسابقه نیاز داشت [ترجمه ترگمان]او قبل از شکست دادن حریف به هفت امتیاز مسابقه نیاز داشت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Q . On the match point, what was your feeling? Were you relieved you avoided a trap?
[ترجمه گوگل]س در مورد نقطه مسابقه، چه احساسی داشتید؟ آیا از اینکه از تله دوری کردید خیالتان راحت شد؟ [ترجمه ترگمان]سوال در مرحله مسابقه، احساس شما چه بود؟ آیا از این دام خودداری کردی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He needed just one match point to wrap the victory up.
[ترجمه گوگل]او فقط به یک امتیاز مسابقه نیاز داشت تا پیروزی را به پایان برساند [ترجمه ترگمان]او فقط به یک نقطه تطبیق نیاز داشت تا پیروزی را به پایان برساند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The match point decides the outcome of the round or game.
[ترجمه گوگل]امتیاز مسابقه نتیجه راند یا بازی را تعیین می کند [ترجمه ترگمان]نقطه تطبیق نتیجه بازی یا بازی را مشخص می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Can research results into productivity, Match Point is not the laboratory, and in the streets.
[ترجمه گوگل]می توانید نتایج تحقیق را به بهره وری، Match Point آزمایشگاه نیست، و در خیابان [ترجمه ترگمان]می توان نتایج تحقیقات را به بهره وری رساند، نقطه انطباق، آزمایشگاه نیست، و در خیابان ها [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. At match point, she served a double fault.
[ترجمه گوگل]در نقطه مسابقه، او یک خطای مضاعف انجام داد [ترجمه ترگمان]در حال حاضر، اون یه اشتباه دو برابر کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. When Roddick mishit a forehand on match point, it capped the longest fifth set, in games, in Grand Slam singles final history.
[ترجمه گوگل]هنگامی که رادیک در امتیاز مسابقه فورهند انجام داد، طولانیترین ست پنجم در بازیها در تاریخ فینال گرند اسلم انفرادی به پایان رسید [ترجمه ترگمان]هنگامی که Roddick یک forehand را در نقطه مسابقه انتخاب کرد، رکورد طولانی ترین مجموعه بازی ها را در بازی های گراند اسلم ۲۰۰۹ به دست آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Match point : A point that, if won, wins the match.
[ترجمه گوگل]امتیاز مسابقه: امتیازی که در صورت کسب آن برنده مسابقه است [ترجمه ترگمان]نقطه پایانی: نقطه ای که اگر برنده شود، برنده مسابقه می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Agassi saw his chance and, with another lightning forehand, reached match point.
[ترجمه گوگل]آغاسی شانس خود را دید و با فورهند برقی دیگر به نقطه مسابقه رسید [ترجمه ترگمان]Agassi شانس او را دید و با شاخ و برگ دیگر به نقطه دیگری رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. After falling behind 14- the United States staved off four match points before finally conceding the issue.
[ترجمه گوگل]پس از عقب افتادن 14- ایالات متحده از 4 امتیاز بازی جلوگیری کرد و سرانجام این موضوع را واگذار کرد [ترجمه ترگمان]بعد از اینکه در ۱۴ سالگی سقوط کرد، ایالات متحده قبل از اینکه بالاخره این مساله را واگذار کند، چهار امتیاز مسابقه را لغو کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The best he could do was to save a match point and take the third game.
[ترجمه گوگل]بهترین کاری که او میتوانست انجام دهد این بود که یک امتیاز مسابقه را ذخیره کند و بازی سوم را بگیرد [ترجمه ترگمان]بهترین کاری که می توانست انجام دهد این بود که امتیاز مسابقه را حفظ کند و بازی سوم را انجام دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Muster angrily smashed his racket on the court after double-faulting on match point and could be fined.
[ترجمه گوگل]ماستر با عصبانیت راکت خود را در زمین پس از دو خطا در نقطه مسابقه شکست و ممکن است جریمه شود [ترجمه ترگمان]و با عصبانیت در دادگاه سر و صدا کردند و بعد از اینکه دو نفر با هم گلاویز شدند و توانستند جریمه شوند آن ها را جریمه کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. In high - end property buyers and sellers gradually find an acceptable " price match point. "
[ترجمه گوگل]در املاک گران قیمت، خریداران و فروشندگان به تدریج "نقطه تطابق قیمت" قابل قبولی پیدا می کنند [ترجمه ترگمان]خریداران و فروشندگان در نهایت به تدریج یک \"نقطه تطبیق قیمت\" قابل قبولی پیدا می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Higgins will expand the score to 4 - won match point.
[ترجمه گوگل]هیگینز امتیاز را به 4 - امتیاز مسابقه افزایش می دهد [ترجمه ترگمان]هیگینز این امتیاز را به امتیاز ۴ - ۴ افزایش خواهد داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
تخصصی
[عمران و معماری] نقطه نظیر
انگلیسی به انگلیسی
• final point required to win a match (sports); scoring unit in the game of bridge a match point is a situation in a game of tennis when the player who is in the lead can win the match if they win the next point.
پیشنهاد کاربران
match point ( ورزش ) واژه مصوب: امتیاز طلایی تعریف: امتیازی که با کسب آن برندۀ مسابقه تعیین می شود