mat

/ˈmæt//mæt/

معنی: بوریا، پادری، کفش پاک کن، حصیر، زیر بشقابی، زیر گلدانی، بوریا پوش کردن، با حصیر پوشاندن، در هم گیر کردن
معانی دیگر: مخفف: (انجیل) متی، کفپوش کوچک (حصیری یا لاستیکی و غیره)، تشک کشتی، (در سالن های ورزشی و کشتی گیری و غیره) کفپوش نرم، هر چیز درهم پیچیده و نمد مانند، با کف پوش پوشاندن، حصیر انداختن، پوشاندن، در هم گوراندن (به ویژه موی سر)، نمد مانند کردن، وزاندن، وز کردن، پلاس، زیرپایی (فرش کوچکی که جلو صندلی اتومبیل می اندازند)، زیرانداز، فرشک، فرشچه، پاانداز، زیلو، زیرلیوانی، زیرظرفی، میزپوش، رجوع شود به: matte2، حاشیه ی میان عکس و قاب عکس، کناره ی تصویر، (قاب سازی عکس و تصویر) کناره گذاری، حاشیه گذاری

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a piece of material, esp. a strong carpet fabric such as wool, that is used as a covering to protect a floor or other surface.
مشابه: carpet

(2) تعریف: a small piece of material that is placed under vases, dishes, or the like and used as a protective covering or decoration.

(3) تعریف: a pad that is placed on the floor to protect athletes such as gymnasts or wrestlers.

(4) تعریف: a thick or dense mass of tangled hair, fur, or the like.
مشابه: carpet, snarl, tangle
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: mats, matting, matted
(1) تعریف: to cover with a mat or mats.

(2) تعریف: to cover with or transform into a tangled mass.
مشابه: tangle

- An overgrowth of weeds matted the garden.
[ترجمه گوگل] رشد بیش از حد علف های هرز باغ را مات کرد
[ترجمه ترگمان] علف های هرز در باغ سبز شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become an interwoven, tangled mass.
مشابه: tangle

- Her hair mats easily.
[ترجمه گوگل] موهایش به راحتی زیرانداز می شود
[ترجمه ترگمان] موهایش به راحتی تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a piece of cardboard or other stiff material that acts as a frame for a picture or as a border between a picture and its frame.

- I'm trying to choose a color for the mat that will go well with the colors in the watercolor.
[ترجمه گوگل] من سعی می کنم رنگی را برای حصیر انتخاب کنم که با رنگ های موجود در آبرنگ هماهنگ باشد
[ترجمه ترگمان] من سعی می کنم یک رنگ برای پادری انتخاب کنم که با رنگ های موجود در the به خوبی حرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: mats, matting, matted
• : تعریف: to provide (a picture) with a decorative, usu. cardboard border; frame with a mat.

- I bought a lovely print at the art fair, but I haven't had it matted and framed yet.
[ترجمه گوگل] من یک چاپ دوست داشتنی در نمایشگاه هنری خریدم، اما هنوز آن را مات و قاب نکرده ام
[ترجمه ترگمان] من یک اثر انگشت قشنگ را در نمایشگاه هنر خریدم، اما هنوز سر جایش خشک و قاب نشده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم و ( noun, verb, adjective )
• : تعریف: variant of matte.

جمله های نمونه

1. a mat of hair
گیسوی به هم فشرده و گوریده

2. a mat of rotten jungle undergrowth
لایه ی به هم فشرده ای از گیاهان زیر درختی پوسیده ی جنگلی

3. floor mat
بوریا،پادری

4. go to the mat
مبارزه کردن،دست و پنجه نرم کردن

5. to braid a straw mat
حصیر بافتن

6. put out the welcome mat
با گرمی خوشامد گفتن

7. wrestling must be done on a soft mat
کشتی باید روی تشک نرم انجام شود.

8. Wipe your feet on the mat.
[ترجمه گوگل]پاهای خود را روی تشک بکشید
[ترجمه ترگمان]پاهات رو روی پادری پاک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The mat was smoldering where the burning log had fallen.
[ترجمه گوگل]حصیر در جایی که کنده سوخته افتاده بود دود می‌کرد
[ترجمه ترگمان]در جایی که تنه درخت سوزان سقوط کرده بود، در حال سوختن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Put the hot dish down on the mat.
[ترجمه گوگل]ظرف داغ را روی حصیر بگذارید
[ترجمه ترگمان]ظرف آب گرم رو بذار روی پادری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The county has put out the welcome mat for international investors.
[ترجمه گوگل]این شهرستان تشک استقبال از سرمایه گذاران بین المللی را گذاشته است
[ترجمه ترگمان]این استان از فرش استقبال شده برای سرمایه گذاران بین المللی استفاده کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This mat is my own work.
[ترجمه گوگل]این تشک کار خودمه
[ترجمه ترگمان]این حصیر کار خودمه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Be careful you don't trip on the mat.
[ترجمه گوگل]مراقب باشید روی تشک زمین نخورید
[ترجمه ترگمان]مواظب باش روی حصیر سفر نکنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He lifted the mat and slid the key under .
[ترجمه گوگل]تشک را بلند کرد و کلید را زیر آن کشید
[ترجمه ترگمان]او پادری را بلند کرد و کلید را زیر پا گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This mat has to be hammered down at the edges.
[ترجمه گوگل]این تشک باید در لبه‌ها کوبیده شود
[ترجمه ترگمان]این حصیر باید در لبه به زمین کوبیده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Wipe your feet on the mat before you come in, please.
[ترجمه گوگل]لطفاً قبل از ورود، پاهای خود را روی تشک پاک کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا قبل از اینکه وارد اتاق بشی پاهات رو پاک کن، لطفا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بوریا (اسم)
rush, straw, bulrush, mat, matting, fescue

پادری (اسم)
mat, chaplain

کفش پاک کن (اسم)
mat, doormat

حصیر (اسم)
straw, mat, matting, fescue

زیر بشقابی (اسم)
mat

زیر گلدانی (اسم)
mat, saucer

بوریا پوش کردن (فعل)
mat

با حصیر پوشاندن (فعل)
mat

در هم گیر کردن (فعل)
interlock, mat

تخصصی

[عمران و معماری] گسترده - حصیر
[برق و الکترونیک] مات، بی جلا
[نساجی] حصیر - بافت پاناما
[ریاضیات] بی جلا، شبکه، جفت کردن، در هم گیر انداختن
[پلیمر] نمد

انگلیسی به انگلیسی

• one who holds a master's degree in teaching
piece of coarse fabric for wiping shoes, doormat; small piece of material placed under objects to protect surfaces from heat or wetness; flexible pad for gymnasts and athletes; tangle, knap, knot; cardboard border between a picture and a frame
tangle; become tangled or entangled
lackluster, lusterless, dull, somber, drab, leaden, dim, faded

پیشنهاد کاربران

توی وسایل برقی و بویژه آبمیوه گیر و چرخ گوشت، به فیلتر حصیری اون وسیله هم mat گفته می شه.
mat 4 ( n ) =a thick mass of sth that is stuck together, e. g. a mat of hair.
mat
mat 3 ( n ) =a small piece of plastic, wood, or cloth used on a table to protect the surface from heat or damage
mat
mat 2 ( n ) =a piece of thick material such as rubber or plastic used especially in some sports for people to lie on or fall onto, e. g. an exercise mat.
mat
mat 1 ( n ) ( m�t ) =a small piece of thick carpet or strong material that is used to cover part of a floor, e. g. Wipe your feet on the mat before you come in, please.
mat
در علوم دامی :fibrous mat به معنی سقف شکمبه ای ( فیبری که در قسمت بالای شکمبه می باشد و سبب تحریک نشخوار میشود
به معنی لایه یا پوشش یا روکش یا جنس چیزی هم هست
MAT
abbreviation for medication assisted treatment: the use of drugs such as methadone together with therapy in order to treat drug addiction
مخفف Medication - Assisted Treatment
درمان به کمک دارو، برای مثال داروی متادون برای درمان اعتیاد
بعضی جاها به معنی سجاده هست
زیر انداز
( یوگا ) زیرانداز
پادری، حصیر
در برخی متن ها املای آمریکایی matt به معنی مات و کدر نیز بکار می رود.
حصیر، زیر بشقابی
بصورت حصیر، درهم بافته شده
ساختار درهم گره خورده
زیر پائی خودرو
پادری
علوم دامی: پرز، مثلا ruminal mat: پرز روده
تشک
نمد

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس