masticate

/ˈmæstɪkeɪt//ˈmæstɪkeɪt/

معنی: جویدن، خاییدن، نرم کردن، چاوش کردن، بزاقی کردن
معانی دیگر: خمیر کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: masticates, masticating, masticated
مشتقات: mastication (n.), masticator (n.)
(1) تعریف: to grind (food) with the teeth; chew.
مترادف: chew
مشابه: champ, crunch, gnaw, munch, nibble

(2) تعریف: to knead or grind to a pulp.
مترادف: chew, crush, grind, mash, mill
مشابه: bray, kibble, pestle

جمله های نمونه

1. Her mouth was working, as if she was masticating some tasty titbit.
[ترجمه ب گنج جو] همیشه ی خدا دهنش کار می کنه، انگاری دائم مشغول لمبوندن یه خوراکی خوشمزه اس.
|
[ترجمه گوگل]دهانش داشت کار می‌کرد، انگار داشت ذره‌ای خوش طعم را می جوید
[ترجمه ترگمان]دهانش مثل این بود که چیزی خوش مزه و خوش مزه درست کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Americans now masticate 86 million pounds of meat every day.
[ترجمه حسن زاده] امریکایی ها در حال حاضر روزانه ۸۶ میلیون پوند گوشت مصرف می کنند.
|
[ترجمه گوگل]اکنون آمریکایی ها روزانه 86 میلیون پوند گوشت را جویده می کنند
[ترجمه ترگمان]امروزه آمریکایی ها هر روز ۸۶ میلیون پوند گوشت مصرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Don't gulp everything down without masticating.
[ترجمه گوگل]بدون جویدن همه چیز را قورت ندهید
[ترجمه ترگمان]بدون masticating، همه چیز رو قورت نده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Meanwhile, to ferment the brew, old tribal women masticate more manioc and spit the juice into a bowl.
[ترجمه حسن زاده] در همین حال، برای تخمیر آن، زنان قبیله ای پیرتر، مانیوک بیشتری را جویده و آب آن را درون یک کاسه تف می کنند.
|
[ترجمه گوگل]در همین حین، برای تخمیر دم کرده، پیرزن های قبیله ای بیشتر مانیون را جویده می کنند و آب آن را داخل کاسه می ریزند
[ترجمه ترگمان]در همین حال، برای تخمیر the، زنان قبیله قدیم manioc بیشتری را masticate کردند و آب را درون کاسه انداختند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Today, Americans masticate 86 million pounds of meat every day.
[ترجمه گوگل]امروزه آمریکایی ها روزانه 86 میلیون پوند گوشت را جویده می کنند
[ترجمه ترگمان]امروزه، آمریکایی ها هر روز ۸۶ میلیون پوند گوشت مصرف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I made a wad out of the young leaves and twigs and tried to masticate slowly.
[ترجمه گوگل]از برگ‌ها و شاخه‌های جوان چوبی درست کردم و سعی کردم به آرامی جونده کنم
[ترجمه ترگمان]من توده ای از برگ های جوان و شاخه های کوچک را درست کردم و سعی کردم که به آرامی آن ها را گاز بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The result shows that the casting splint is better than the regular splint in diffusing occlusive force, improving masticate efficiency and promoting tissue rebuilding.
[ترجمه گوگل]نتیجه نشان می‌دهد که اسپلینت ریخته‌گری در انتشار نیروی انسداد، بهبود کارایی ماستیک و ارتقای بازسازی بافت بهتر از آتل معمولی است
[ترجمه ترگمان]نتایج نشان می دهد که اتل انتخاب شده بهتر از اتل معمولی است که به طور منظم پخش می شود، کارایی masticate را بهبود می بخشد و بازسازی بافت را ارتقا می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The mouth is so dry that it is difficulty for the patient to masticate and swallow food.
[ترجمه گوگل]دهان آنقدر خشک است که جویدن و قورت دادن غذا برای بیمار مشکل است
[ترجمه ترگمان]دهانه آنقدر خشک است که برای بیمار مشکل است و غذا قورت می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جویدن (فعل)
fret, champ, chew, munch, chaw, masticate

خاییدن (فعل)
gnaw, chew, masticate

نرم کردن (فعل)
pulverize, modulate, fluff, levigate, soften, masticate, loosen, mollify, intenerate, sleeken, humanize, jellify, plasticize, triturate

چاوش کردن (فعل)
masticate

بزاقی کردن (فعل)
masticate

انگلیسی به انگلیسی

• chew; grind to a pulp with one's teeth
if you masticate, you chew; a formal word.

پیشنهاد کاربران

یک کلمه ی تخصصی هست ( specialist )
به معنی جویدن
جویدن
اب دهنی کردن غذای نوزاد. . . توسط بزاق بزرگسال غالبا مادر برای شکسته کردن زنجیره شکر داخل غذای جامد. . .

بپرس