massy

/ˈmæsi//ˈmæsi/

معنی: چاق، جسیم، جامد، وزین
معانی دیگر: (نادر) رجوع شود به: massive، متراکم، غلیظ

جمله های نمونه

1. Massy has held the position of marketing manager for 14 years.
[ترجمه گوگل]ماسی به مدت 14 سال سمت مدیر بازاریابی را بر عهده داشته است
[ترجمه ترگمان]Massy به مدت ۱۴ سال موقعیت مدیر بازاریابی را حفظ کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There are seven columns, massy and grey.
[ترجمه گوگل]هفت ستون بزرگ و خاکستری وجود دارد
[ترجمه ترگمان]هفت ستون، قطور و خاکستری وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Plain copper fittings, massy, old wrapped slurry, not like Qing Jian, wonder in Ming Dynasty?
[ترجمه گوگل]اتصالات مسی ساده، دوغاب پیچیده و قدیمی، مانند چینگ جیان نیست، در سلسله مینگ تعجب می کنید؟
[ترجمه ترگمان]اتصالات مس ساده، قطور، سنتی پیچیده، نه مانند Qing Jian، که در دودمان مینگ فکر می کنند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The courtiers, having entered, brought furnaces and massy hammers and welded the bolts.
[ترجمه گوگل]درباریان که وارد شدند، کوره ها و چکش های عظیم آوردند و پیچ ها را جوش دادند
[ترجمه ترگمان]درباریان که وارد شده بودند، کوره ها و چکش را آورده و پیچ و مهره را جوش داده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Its furniture was all of massy gold.
[ترجمه گوگل]مبلمان آن تماماً از طلای عظیم بود
[ترجمه ترگمان]اثاثیه آن همه پر از طلا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To adopt the wavelet method to simplify the grids will have wide developable foreground because it has massy theory gist.
[ترجمه گوگل]اتخاذ روش موجک برای ساده‌سازی شبکه‌ها، پیش‌زمینه گسترده‌ای قابل توسعه خواهد داشت، زیرا دارای تئوری انبوه است
[ترجمه ترگمان]برای اتخاذ روش موجک برای ساده سازی شبکه ها، پیش زمینه قابل بهره برداری گسترده دارد، زیرا دارای نظریه درجه بالایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The original edition of this act won Crystal Award at the 12th International Circus Festival of Massy, France.
[ترجمه گوگل]نسخه اصلی این اثر برنده جایزه کریستال در دوازدهمین جشنواره بین المللی سیرک ماسی فرانسه شد
[ترجمه ترگمان]نسخه اصلی این فیلم برنده جایزه کریستال در دوازدهمین جشنواره سیرک بین المللی Massy در فرانسه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When she edged in he was enacting the kindly burly pastor, an elbow on the corner of the parlor organ, two fingers playing with his massy watch-chain, his expression benevolent and amused.
[ترجمه گوگل]وقتی او وارد شد، در حال اجرای کشیش تنومند مهربان بود، آرنجی در گوشه ارگ ​​سالن، دو انگشتش که با زنجیر ساعت عظیم او بازی می‌کردند، چهره‌اش خیرخواهانه و سرگرم‌کننده بود
[ترجمه ترگمان]وقتی که در کنار او گذشت، یک کشیش تنومند تنومند، یک آرنج در گوشه اتاق پذیرایی نشسته بود، دو انگشت در گوشه اتاق پذیرایی نشسته بود، دو انگشت داشت با massy بازی می کرد، چهره اش مهربان و سرگرم کننده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He had to climb to the top of platform with his bare hands, legs lifted upward, massy body wavering to the left with great strength.
[ترجمه گوگل]او مجبور شد با دستان برهنه، پاها به سمت بالا و بدن انبوهی که با قدرت زیاد به سمت چپ تکان می‌خورد، به بالای سکو صعود کند
[ترجمه ترگمان]او مجبور شد با دست خالی از سکو بالا برود، پاهایش را بالا برد، بدنش از شدت درد به سمت چپ متمایل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

چاق (صفت)
replete, fatty, fat, thick, blubbery, pursy, lob, beefy, tubby, obese, chubby, overweight, massy, pudgy, fattish, podgy

جسیم (صفت)
voluminous, corpulent, bulky, bodied, massy

جامد (صفت)
rigid, solid, massy, exanimate, heavyset, insensitive, illiquid, inorganic

وزین (صفت)
heavy, ponderous, massy, weighty

انگلیسی به انگلیسی

• massive, heavy, having mass, solid

پیشنهاد کاربران

درزبان لری واژه کهن وآریایی�مسmas� به معنی�چاق، متضاد لرlar [ لاغر] است. این واژه کهن نیز واردزبانهای اروپایی ازجمله انگلیسی شده وبه صورت�massy به معنی چاق، جسیم و وزین به کار میرود. یک مثال از کاربرد
...
[مشاهده متن کامل]
این واژه کهن در زبان لری: ( کر چاق مس به معنی پسر چاق وچله، پسر فربه، پسرهیکلی. . . ) . . . از لحاظ زبانشناسی وتبدیلهای رایج آن ( تبدیل حروف به یکدیگر ) ، تغییربسیار اندکی در این واژه کهن روی داده است.

بپرس