1. mashed appleسیب له شده2. he mashed out his cigaret underfootاو سیگارش را با پا له کرد.3. we ate fried chickens and mashed potatoesما جوجه ی سرخ کرده و پوره ی سیب زمینی خوردیم.
پوره ی سیب زمینیله شدن و له کردنپوره مثلا mashed carrot معنیش پوره ی هویجله شدن ، له کردنپوره شده مثال :mashed potatoes پوره سیب زمینیخرد شده+ عکس و لینک