اسم ( noun )
• (1) تعریف: a person who chooses to die or be killed rather than renounce his or her religious beliefs.
- She died as a martyr after being tortured under the new regime for her belief in Christianity.
[ترجمه گوگل] او پس از شکنجه در رژیم جدید به دلیل اعتقاد به مسیحیت به عنوان شهید درگذشت
[ترجمه ترگمان] او پس از اینکه تحت حکومت جدید اعتقادات خود در مسیحیت مورد شکنجه قرار گرفت، شهید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او پس از اینکه تحت حکومت جدید اعتقادات خود در مسیحیت مورد شکنجه قرار گرفت، شهید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a person who suffers greatly or is killed for some belief, cause, or principle.
• مشابه: sacrifice, victim
• مشابه: sacrifice, victim
- Jailed for nearly thirty years, he was a martyr in the cause of justice.
[ترجمه شان] اونزدیک به 30 سال در زندان به سر برد، او شهید ( راه ) عدالت بود.|
[ترجمه گوگل] او که نزدیک به سی سال در زندان بود، در راه عدالت شهید شد[ترجمه ترگمان] او به مدت تقریبا سی سال زندانی شد و به خاطر عدالت شهید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a person who suffers greatly under some affliction.
• مترادف: prey, victim
• مشابه: sufferer, wretch
• مترادف: prey, victim
• مشابه: sufferer, wretch
- She was a martyr to her debilitating disease.
[ترجمه گوگل] او به بیماری ناتوان کننده اش شهید شد
[ترجمه ترگمان] او برای بیماری debilitating یک شهید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او برای بیماری debilitating یک شهید بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a person who pretends great suffering in order to gain sympathy or attention.
• مشابه: hypochondriac
• مشابه: hypochondriac
- She would rather continue being a martyr than accept our apology and rejoin the group.
[ترجمه گوگل] او ترجیح می دهد به شهادت ادامه دهد تا اینکه عذر ما را بپذیرد و دوباره به گروه بپیوندد
[ترجمه ترگمان] او ترجیح می دهد به عنوان یک شهید ادامه دهد تا عذر ما را بپذیرد و دوباره به گروه بپیوندد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او ترجیح می دهد به عنوان یک شهید ادامه دهد تا عذر ما را بپذیرد و دوباره به گروه بپیوندد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: martyrs, martyring, martyred
حالات: martyrs, martyring, martyred
• : تعریف: to cause to become a martyr, by putting to death or inflicting suffering on.
• مشابه: afflict, agonize, kill, persecute, torture
• مشابه: afflict, agonize, kill, persecute, torture