فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: marries, marrying, married
حالات: marries, marrying, married
• (1) تعریف: to take in marriage; take as husband or wife; wed.
• مترادف: espouse, wed
• مترادف: espouse, wed
- She married her high school boyfriend.
[ترجمه گوگل] او با دوست پسر دبیرستانی خود ازدواج کرد
[ترجمه ترگمان] اون با دوست پسر دوران دبیرستان ازدواج کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون با دوست پسر دوران دبیرستان ازدواج کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The prince refused to marry the woman who was chosen for him.
[ترجمه مهتاب] شاهزاده ازدواج با زنی که برایش انتخاب شده بود رد کرد|
[ترجمه گوگل] شاهزاده از ازدواج با زنی که برای او انتخاب شده بود خودداری کرد[ترجمه ترگمان] شاهزاده از ازدواج با زنی که برایش انتخاب شده بود امتناع ورزید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to unite (others) as husband and wife.
• مترادف: unite, wed
• مشابه: bind, join
• مترادف: unite, wed
• مشابه: bind, join
- The rabbi married them in the new synagogue.
[ترجمه گوگل] خاخام با آنها در کنیسه جدید ازدواج کرد
[ترجمه ترگمان] خاخام در کنیسه تازه آن ها را به عقد خود درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خاخام در کنیسه تازه آن ها را به عقد خود درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to give in marriage.
• مترادف: betroth, give away
• مشابه: give
• مترادف: betroth, give away
• مشابه: give
- The king attempted to marry his daughter to the heir to the French throne.
[ترجمه گوگل] پادشاه سعی کرد دخترش را با وارث تاج و تخت فرانسه ازدواج کند
[ترجمه ترگمان] شاه سعی کرد با دخترش ازدواج کند و وارث تاج و تخت فرانسه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شاه سعی کرد با دخترش ازدواج کند و وارث تاج و تخت فرانسه شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to unite or connect closely.
• مترادف: join, mate, unify, unite, wed, yoke
• متضاد: separate
• مشابه: bind, bond, conjoin, connect, couple, link, pair
• مترادف: join, mate, unify, unite, wed, yoke
• متضاد: separate
• مشابه: bind, bond, conjoin, connect, couple, link, pair
- Can we marry these two seemingly incompatible theories?
[ترجمه ج. غورقانلو] می شود این دو نظریه ی ظاهرا متناقض را با هم تلفیق کرد؟|
[ترجمه گوگل] آیا می توانیم با این دو نظریه به ظاهر ناسازگار ازدواج کنیم؟[ترجمه ترگمان] آیا ما می توانیم با این دو نظریه به ظاهر متناقض ازدواج کنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to unite with another in marriage; wed.
• مترادف: join, mate, pair, wed
• متضاد: separate
• مشابه: couple, hook up, unite
• مترادف: join, mate, pair, wed
• متضاد: separate
• مشابه: couple, hook up, unite
- They've decided to marry in the spring.
[ترجمه گوگل] آنها تصمیم گرفتند در بهار ازدواج کنند
[ترجمه ترگمان] تصمیم گرفتند در بهار ازدواج کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تصمیم گرفتند در بهار ازدواج کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید