marking

/ˈmɑːrkɪŋ//ˈmɑːkɪŋ/

معنی: نشان، علامت گذاری، علامت سلاح، نشاندار سازی
معانی دیگر: نشانه گذاری، علامت گذاری (رجوع شود به: mark)، انگ

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a mark or marks.

(2) تعریف: a characteristic pattern of marks or coloring, as of a plant or animal.

(3) تعریف: the act of one that marks.

جمله های نمونه

1. a smile marking happiness
لبخندی به نشانه ی خوشحالی

2. The marking on the road is unclear.
[ترجمه گوگل]علامت گذاری در جاده نامشخص است
[ترجمه ترگمان]مشخص نیست که نشانه گذاری در این جاده مشخص نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I didn't enjoy marking those papers and I was glad to be rid of them.
[ترجمه گوگل]من از علامت گذاری آن کاغذها لذت نمی بردم و خوشحال بودم که از شر آنها خلاص شدم
[ترجمه ترگمان]از آن لذت نمی بردم و از اینکه آن ها را از شر آن ها خلاص کنم خوشحال بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He accused his teacher of unfair marking.
[ترجمه گوگل]او معلم خود را به نمره گذاری ناعادلانه متهم کرد
[ترجمه ترگمان]او معلمش را به دلیل ناعادلانه بودن متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Marking the exam papers was quite a slog.
[ترجمه گوگل]علامت‌گذاری برگه‌های امتحانی بسیار مشکل بود
[ترجمه ترگمان]علامت گذاری اوراق امتحانی برای او بسیار دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Simply marking an answer wrong will not help the pupil to get future examples correct.
[ترجمه گوگل]صرفاً علامت‌گذاری اشتباه به دانش‌آموز کمکی نمی‌کند تا مثال‌های آینده را درست دریافت کند
[ترجمه ترگمان]به بیان ساده، پاسخ غلط به دانش آموزان کمک نخواهد کرد تا نمونه های آتی را درست دریافت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It's important to be scrupulously fair when marking the final exam paper.
[ترجمه گوگل]این مهم است که در هنگام نمره گذاری برگه امتحان نهایی با دقت عادلانه رفتار کنید
[ترجمه ترگمان]مهم است که در هنگام علامت گذاری آخرین مقاله در آزمون، منصفانه و دقیق عمل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's really just marking time until he's old enough to leave.
[ترجمه گوگل]او واقعاً فقط زمان را مشخص می کند تا به سنی برسد که بتواند آنجا را ترک کند
[ترجمه ترگمان]اون فقط زمان رو تعیین می کنه تا اون به اندازه کافی پیر بشه تا از اینجا بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was marking essays in his small study.
[ترجمه گوگل]او در مطالعه کوچکش انشاها را علامت گذاری می کرد
[ترجمه ترگمان]مقاله خود را در اتاق مطالعه اش مشخص می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I'm just marking time in this job; I'm hoping to become an actor.
[ترجمه گوگل]من فقط زمان را در این کار مشخص می کنم امیدوارم بازیگر شوم
[ترجمه ترگمان]من فقط زمان را در این شغل تعیین می کنم؛ به این امید هستم که یک بازیگر بشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I had a marathon session marking 55 exam papers yesterday.
[ترجمه گوگل]دیروز یک جلسه ماراتن داشتم که 55 برگه امتحانی داشت
[ترجمه ترگمان]من دیروز یک جلسه ماراتن برای بزرگداشت ۵۵ روزنامه امتحان داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She's just marking time until she goes off to university.
[ترجمه گوگل]او فقط برای رفتن به دانشگاه زمان مشخص می کند
[ترجمه ترگمان]او فقط زمان را تعیین می کند تا اینکه او به دانشگاه برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I have to do a lot of marking tonight.
[ترجمه گوگل]امشب باید خیلی علامت گذاری کنم
[ترجمه ترگمان] امشب باید کلی علامت بزنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She spent the evening marking exam papers.
[ترجمه گوگل]او عصر را صرف علامت زدن برگه های امتحانی کرد
[ترجمه ترگمان]او تمام ساعات روز را برای معاینه روزنامه ها به سر می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

علامت گذاری (اسم)
marking, branding, demarcation

علامت سلاح (اسم)
mark, marking

نشاندار سازی (اسم)
marking

تخصصی

[عمران و معماری] سیستم علایم - علامتگذاری - خط کشی
[فوتبال] علامت گذاری
[ریاضیات] علامت گذاری

انگلیسی به انگلیسی

• identifying mark; mark or pattern of marks (on an animal); act of making marks
markings are shapes, patterns, or designs on the surface of something.
when a teacher does some marking, he or she reads a student's work and writes comments or a score on it.
see also mark.

پیشنهاد کاربران

1 -
a pattern on the body of an animal
الگویی روی بدن حیوان
There are a couple of fish with blue markings, and a few more with gold stripes down the side.
2 -
a mark that makes it possible to recognize something
...
[مشاهده متن کامل]

علامتی که تشخیص چیزی را ممکن می سازد، علامت مشخصه
The army said the relief flight would be too dangerous as none of its helicopters had Red Cross markings.
3 -
the activity of checking, correcting, and giving a mark to students' written work
فعالیت بررسی، تصحیح و نمره دادن به کارهای نوشتاری دانش آموزان، تصحیح و ویرایش نوشتارهای ( اوراق ) دانش آموزان
I couldn't go out with the others because I had a pile of marking to do.
4 -
the action of staying close to an opposing player in order to stop them from playing the ball
عمل نزدیک ماندن به بازیکن حریف به منظور جلوگیری از بازی با توپ، مهار بازیکن حریف، یارگیری
Effective marking is often the key to a team's success.

markingmarkingmarkingmarking
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/marking
ارزیابی
سپری کردن
دفع وقت کردن
یارگیری در فوتبال
Man marking: دفاع یارگیری
Zonal marking: یارگیری منطقه ای
علامت گذاری

بپرس