marketing

/ˈmɑːrkətɪŋ//ˈmɑːkɪtɪŋ/

معنی: بازار یابی، علم فروش
معانی دیگر: خرید و فروش، دادوستد، کسب و کار، (اقتصاد) بازاریابی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: all of the activities involved in transferring goods from a producer to consumers, esp. including advertising.

(2) تعریف: the act or process of buying in a market.

جمله های نمونه

1. we are marketing a large number of items
ما فراورده های زیادی را به بازار می آوریم.

2. The company has done some effective marketing of the new model.
[ترجمه گوگل]این شرکت بازاریابی موثری از مدل جدید انجام داده است
[ترجمه ترگمان]شرکت برخی بازاریابی موثر از این مدل جدید را انجام داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Surely anyone with marketing gumption should be able to sell good books at any time of year.
[ترجمه گوگل]مطمئناً هر کسی که اشتهای بازاریابی دارد باید بتواند در هر زمانی از سال کتاب های خوب بفروشد
[ترجمه ترگمان]مطمئنا هر کسی با زیرکی بازاریابی قادر به فروش کتاب های خوب در هر زمان از سال خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Marketing techniques are becoming increasingly sophisticated.
[ترجمه گوگل]تکنیک های بازاریابی به طور فزاینده ای پیچیده می شوند
[ترجمه ترگمان]تکنیک های بازاریابی به طور فزاینده ای پیچیده شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The direct marketing industry has become adept at packaging special offers.
[ترجمه گوگل]صنعت بازاریابی مستقیم در بسته بندی پیشنهادات ویژه ماهر شده است
[ترجمه ترگمان]صنعت بازاریابی مستقیم در بسته بندی پیشنهادهای ویژه ماهر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Company sales improved dramatically following a $2 million marketing campaign.
[ترجمه گوگل]فروش شرکت پس از یک کمپین بازاریابی 2 میلیون دلاری به طرز چشمگیری بهبود یافت
[ترجمه ترگمان]پس از ۲ میلیون دلار تبلیغات بازاریابی، فروش شرکت به طور چشمگیری بهبود یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The marketing campaign was an uncoordinated effort by several different departments.
[ترجمه گوگل]کمپین بازاریابی یک تلاش ناهماهنگ توسط چندین بخش مختلف بود
[ترجمه ترگمان]فعالیت بازاریابی یک تلاش ناهماهنگ از سوی چندین دپارتمان مختلف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The company's marketing rep was giving out pens and mugs - the usual freebies.
[ترجمه گوگل]نماینده بازاریابی شرکت در حال دادن خودکار و لیوان بود - رایگان‌های معمول
[ترجمه ترگمان]نماینده بازاریابی شرکت was و فنجان ها را می داد - هدایای همیشگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The key focus of the marketing mix will be on price and distribution.
[ترجمه گوگل]تمرکز کلیدی آمیخته بازاریابی بر قیمت و توزیع خواهد بود
[ترجمه ترگمان]تمرکز اصلی آمیخته بازاریابی بر قیمت و توزیع است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Marketing is applied to everything these days, and books are no exception.
[ترجمه گوگل]این روزها بازاریابی برای همه چیز اعمال می شود و کتاب ها نیز از این قاعده مستثنی نیستند
[ترجمه ترگمان]بازاریابی برای همه چیز در این روزها به کار گرفته می شود و هیچ استثنا وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The company's excellent marketing has resulted in enormous international success.
[ترجمه گوگل]بازاریابی عالی این شرکت به موفقیت بین المللی عظیمی منجر شده است
[ترجمه ترگمان]بازاریابی عالی این شرکت منجر به موفقیت بزرگ بین المللی شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mr Smith takes care of marketing and publicity.
[ترجمه گوگل]آقای اسمیت از بازاریابی و تبلیغات مراقبت می کند
[ترجمه ترگمان]آقای اسمیت به بازاریابی و تبلیغات اهمیت می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Until 1983 he worked in sales and marketing.
[ترجمه گوگل]تا سال 1983 در زمینه فروش و بازاریابی فعالیت می کرد
[ترجمه ترگمان]او تا سال ۱۹۸۳ در فروش و بازاریابی کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Are your products and services competitive? How about marketing?
[ترجمه گوگل]آیا محصولات و خدمات شما رقابتی هستند؟ بازاریابی چطور؟
[ترجمه ترگمان]آیا محصولات و خدمات شما رقابتی هستند؟ درباره بازاریابی چطور؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. New approaches to marketing turn old practices upside down.
[ترجمه گوگل]رویکردهای جدید بازاریابی، شیوه های قدیمی را وارونه می کند
[ترجمه ترگمان]رویکردهای جدید برای بازاریابی، شیوه های قدیمی را وارونه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بازاریابی (اسم)
marketing

علم فروش (اسم)
marketing

تخصصی

[صنعت] بازاریابی - عبارتست از فرآیند برنامه ریزی و اجرایی کردن مفاهیم قیمت گذاری، ارتقا و توزیع افکار و عقاید، محصولات و خدمات بگونه ای که از طریق مبادله آنها سازمان ها و افراد به اهدافشان دسترسی پیدا کنند.
[ریاضیات] خرید و فروش، بازاریابی، اداره ی فروش

انگلیسی به انگلیسی

• act or process of buying or selling at a market; development of a strategy for the sales of a certain product; distribution of goods
marketing is the organization of the sale of a product, for example, deciding on its price, the shops and areas it should be supplied to, and how it should be advertised.
marketing is also the same as shopping; used in american english.
see also market.

پیشنهاد کاربران

1. بازاریابی. 2. بازار رسانی. عرضه به بازار 2. خرید
مثال:
I am a marketing director.
من یک مدیر بازاریابی هستم.
( مارکتینگ ) به فعالیت های اطلاق می شود که به فروشندگان کمک می کند که محصولات ( کالا و خدمات ) خود را به بازار هدف ( مشتری ( عرضه کننده ) ، مشتری نهایی ( مصرف کننده ) ) خود معرفی و عرضه نماید.
بر اساس مدل معروف STP این فعالیتها شامل سه اقدام اصلی بخش بندی بازار، هدف گذاری و جایگاه یابی می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

بر اساس مدل کاتلر شامل: تجزیه و تحلیل، برنامه ریزی، اجرا، کنترل و اقدام اصلاحی می شود.
بر اساس مدل احمد روستا شامل:بازارشناسی، بازارسازی و بازارداری می شود.
و به پیشنهاد من شامل این ۸ مرحله است:
۱ - ارزیابی نقاط قوت و ضعف ( خود یا سازمان خود )
۲ - شناخت بازار و بخش بندی مشتریان
۳ - ارزش پیشنهادی و جایگاه یابی ( برندینگ )
۴ - تنظیم آمیخته ی محصول
۵ - هدفگذاری و بودجه بندی
۶ - برنامه ی بازاریابی و ارتباطات بازاریابی
۷ - فروش و مراقبت از مشتریان
۸ - بازجایگاه یابی و سایر اقدامات اصلاحی
برای مقایسه تطبیقی این سه مدل تصویر را مشاهده کنید.

marketing
a job that involves encouraging people to buy a product or service
market = مغازه ، بازاریابی کردن
marketer = بازاریاب ، فروشنده
marketing = بازاریابی
بازار کار ( در معنای قدیم و تا پیش از پیدایش فضای مجازی )
از بدیهیات باز گردانی کلمات به زبان دیگر درک ریشه یابی یا همان امینولوژی واژگان و مفاهیم است. این نکته زمانی بیشتر به چشم می آید که ما واژگان را به علت نداشتن سواد و آگاهی کافی در مباحث تخصصی با تعصب جاهلانه و فاقد دلیل با همان معنای رایج مصطلح عمومی معنا کنیم و اصرار بورزیم که جز این معنی هیچ معنی دیگری درست نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

مفهوم مارکتینگ بسته به اینکه در چه فضایی از محیط کاری و در چه رسته و صنفی قرار می گیرد معنایی متفاوت خواهد داشت. لطفاً وقتی سواد و آگاهی کافی در حوزه های تخصصی نداریم سکوت کنیم که سکوت به مراتب بهتر و مفیدتر از نظرات جاهلانه و فاقد ارزش است. با تشکر

marketing ( بازاریابی )
واژه مصوب: بازاریابی
تعریف: مجموعه ای از فعالیت ها و فرایندها برای ایجاد ارتباط و ارائه و مبادلة پیشنهادهایی که برای مشتریان و ذی نفعان و جامعه سودآور است
Marketing and communications : بازاریابی و ارتباطات
بازار یابی
فرق دلال و بازریاب چیه و چه شباهت هایی دارند، به نوعی دلّالی را نمیشود یک نوع بازاریابی یا مارکتینگ دانست چون در بازار قتصاد ایران دلال هم ارزش های یک کالا را با فن بیان و امثالهم به خریدار تفهیم میکند
...
[مشاهده متن کامل]
و مثلا بنگاه معاملاتی ها گاه با اشتراک اطلاعات و پیامک و امثالهم به دنبال مشتری و بازاری برای کالا هستند

معنی خرید و فروش برای لغت marketing کاملاً نادرست است و بهترین و کامل ترین و تنها معنی صحیح بازاریابی است و معانی دیگر برای این لغت کاملاً غلط می باشد .
مارکتینگ یک راهبرد سازمانی است از مجموعه فرآیندهایی جهت برقراری ارتباط و ارائه ارزش به مشتریان به گونه ای که منافع مشتریان، کارکنان، سهامداران تأمین گردد.
مارکتینگMarketing یا بازاریابی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس