marketable

/ˈmɑːrkətəbl̩//ˈmɑːkɪtəbl̩/

معنی: قابل فروش، قابل عرضه در بازار
معانی دیگر: فروختنی، مرغوب، دارای خریدار، باب بازار، وابسته به خرید و فروش، دادوستدی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: marketably (adv.), marketability (n.)
• : تعریف: able to be sold or made use of to earn money; salable.
متضاد: unmarketable

- These products are marketable in some countries but not in others.
[ترجمه گوگل] این محصولات در برخی کشورها قابل فروش هستند اما در برخی دیگر نه
[ترجمه ترگمان] این محصولات در برخی از کشورها قابل عرضه هستند اما نه در دیگران
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- To get a higher-paying job, you need to have some marketable skills.
[ترجمه گوگل] برای به دست آوردن شغلی با درآمد بالاتر، باید مهارت های قابل فروش داشته باشید
[ترجمه ترگمان] برای رسیدن به شغل پردرآمد، باید برخی مهارت های قابل فروش داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. marketable securities
اوراق بهادار قابل خرید و فروش

2. the marketable value of old kashan rugs
ارزش خرید و فروش فرش های قدیمی کاشان

3. furcoats are not marketable in tropical areas
در نواحی حاره ای پالتو خز خریدار ندارد.

4. This is a highly marketable product.
[ترجمه گوگل]این یک محصول بسیار قابل فروش است
[ترجمه ترگمان]این یک محصول بسیار قابل فروش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Stenography is no longer a marketable skill.
[ترجمه گوگل]تنگی نگاری دیگر یک مهارت قابل فروش نیست
[ترجمه ترگمان]stenography دیگه مهارت خاصی نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He is British football's most marketable commodity.
[ترجمه گوگل]او بازاری ترین کالای فوتبال انگلیس است
[ترجمه ترگمان]او محبوب ترین محصول فوتبال در انگلستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Marketable securities, accounts receivable, and inventories are continually being converted into cash in the normal course of business.
[ترجمه گوگل]اوراق بهادار قابل فروش، حساب‌های دریافتنی و موجودی‌ها به طور مداوم در جریان عادی تجارت به پول نقد تبدیل می‌شوند
[ترجمه ترگمان]اوراق بهادار، حساب های دریافتنی و موجودی به طور مداوم در جریان عادی کسب وکار تبدیل به پول نقد می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Safety also implies that marketable securities will not be subject to excessive market fluctuations due to fluctuations in interest rates.
[ترجمه گوگل]ایمنی همچنین حاکی از آن است که اوراق بهادار قابل فروش به دلیل نوسانات نرخ بهره، در معرض نوسانات بیش از حد بازار قرار نخواهند داشت
[ترجمه ترگمان]همچنین ایمنی به این معنی است که اوراق بهادار در بازار بورس به دلیل نوسانات نرخ بهره مشمول نوسانات بیش از حد بازار نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A benefits package is a very marketable advantage, one that Trope hopes will give them the edge over other independent labels.
[ترجمه گوگل]بسته مزایا یک مزیت بسیار قابل فروش است، مزیتی که Trope امیدوار است آنها را نسبت به سایر برچسب های مستقل برتری دهد
[ترجمه ترگمان]بسته فواید یک مزیت بسیار قابل فروش است، یکی که Trope امیدوار است به آن ها لبه دیگر برچسب های مستقل را بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In structuring a marketable securities portfolio, yield is generally considered far less important than safety or liquidity.
[ترجمه گوگل]در ساختار سبد اوراق بهادار قابل فروش، بازده عموماً اهمیت کمتری نسبت به ایمنی یا نقدینگی دارد
[ترجمه ترگمان]در ساختاربندی یک پورتفولیوی اوراق بهادار، بازده به طور کلی مهم تر از امنیت یا نقدینگی در نظر گرفته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The excuse that is far more marketable than truth.
[ترجمه گوگل]بهانه ای که به مراتب بیشتر از حقیقت قابل فروش است
[ترجمه ترگمان]بهونه ای که خیلی بیشتر از حقیقت به درد میخوره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Marketable securities are short-term, high-quality debt instruments that can be easily converted into cash.
[ترجمه گوگل]اوراق بهادار قابل بازار، ابزارهای بدهی کوتاه مدت و با کیفیتی هستند که می توانند به راحتی به پول نقد تبدیل شوند
[ترجمه ترگمان]اوراق بهادار به صورت کوتاه مدت، ابزارهای بدهی با کیفیت بالا هستند که به راحتی می توانند به صورت نقدی تبدیل شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The distribution of marketable wealth among the population is skewed in favor of a minority.
[ترجمه گوگل]توزیع ثروت قابل فروش در میان جمعیت به نفع یک اقلیت منحرف می شود
[ترجمه ترگمان]توزیع ثروت قابل عرضه در میان مردم به نفع اقلیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We have an idea to develop a talking book, but a marketable product is a long way down the road.
[ترجمه گوگل]ما ایده ای برای توسعه یک کتاب ناطق داریم، اما یک محصول قابل فروش راه درازی در راه است
[ترجمه ترگمان]ما یک ایده داریم که یک کتاب صحبت را توسعه دهیم، اما یک محصول قابل فروش راهی طولانی در پایین جاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قابل فروش (صفت)
alienable, salable, marketable, mercenary, venal, vendible

قابل عرضه در بازار (صفت)
marketable

انگلیسی به انگلیسی

• able to be marketed, salable; of buying or selling
if a product is marketable, it can be sold, because people want to buy it.

پیشنهاد کاربران

بازار پسند /پر فروش / پر تقاضا / باب میل بازار / خوش فروش
مثل آدامس پی کی در سالهای گذشته / ۲۰۶ در بازار خودرو ( که همیشه تو بورسه )
در علم بازاریابی محصولی marketable هست که نیازت رو برآورده میکنه، خاصه، کیفیت مناسبی داره و قیمتش مناسبه.
خوش فروش
جنسی ک زود و راحت فروخته میشه
مثل یک سری از ماشین های ( ایرانی )
ممنون از پیشنهاد آقای کریمی اصل که بسیار گویا و کامل است.
بازارپسند
پرفروش
گاهی اوقات این معنا بهتر جواب می دهد:
it is marketable.
خریدار دارد.
it is not marketable
خریدار ندارد.
قابل عرضه به بازار
باب میل بازار

بپرس