market

/ˈmɑːrkət//ˈmɑːkɪt/

معنی: مرکز تجارت، محل داد وستد، بازار، فروختن، به بازار عرضه کردن، در بازار داد و ستد کردن، در معرض فروش قرار دادن
معانی دیگر: محل خرید و فروش، سرزمین از نظر بازرگانی، خرید و فروش، دادوستد، مظنه ی کالای بخصوص، نرخ بازار، (مخفف) رجوع شود به: stock market، رجوع شود به: market place، به بازار بردن، عرضه (در بازار)، در معرض فروش گذاشتن، دادوستد کردن، خرید و فروش کردن، (برای خانه) خرید کردن، درمعر­فروش قرار دادن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a place where goods are available for sale.
مترادف: emporium, marketplace, mart, shop, store
مشابه: business, exchange, outlet, shopping center, supermarket, trading post

(2) تعریف: a store that sells a certain type of goods, esp. food.
مترادف: mart, store
مشابه: emporium, grocery, marketplace, shop, supermarket

- a meat market
[ترجمه M] سوپر گوشت
|
[ترجمه گوگل] یک بازار گوشت
[ترجمه ترگمان] بازار گوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the demand for a type of goods, commodity, or service.
مترادف: demand
مشابه: need, requirement

- What is the market for vacuum cleaners in this town?
[ترجمه شهرام] کدوم بازار در این شهر برای خرید جاروبرقی است؟
|
[ترجمه گوگل] بازار جاروبرقی در این شهرک چیست؟
[ترجمه ترگمان] بازار تمیز کننده های خلا در این شهر چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a place where stocks are bought and sold, or the activity itself; stock market.
مترادف: exchange, stock exchange, stock market
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: markets, marketing, marketed
• : تعریف: to buy in a market; shop.
مترادف: shop
مشابه: buy, trade, window-shop
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: marketeer (n.), marketer (n.)
• : تعریف: to sell or make available for sale.
مترادف: offer, sell, vend
مشابه: barter, dispense, handle, hustle, peddle, retail, trade, truck

جمله های نمونه

1. market disturbances
آشفتگی در وضع بازار

2. friday market
جمعه بازار

3. stock market
بازار سهام (بورس)

4. stock market
بازار سهام

5. the market has been in poor shape lately
اخیرا وضع بازار بد بوده است.

6. the market is dull
بازار کساد است.

7. to market new products
فراورده های نوین را در بازار ارائه کردن

8. a bear market and a bull market
بازار رو به نزول و بازار رو به ترقی

9. a bull market
بازار رو به ترقی

10. a bullish market
بازار رو به ترقی

11. a capricious market
بازار بی ثبات

12. a curb market
بازار کنار خیابان (یا روی پیاده رو)

13. a fish market
بازار ماهی

14. a flat market
بازار راکد

15. a free market
بازار آزاد

16. a good market for new products
بازار خوبی برای فرآورده های تازه

17. a meat market
بازار گوشت

18. a narrow market
بازار کساد

19. a produce market
بازار سبزی و میوه فروشی

20. a sensitive market
بازار پر نوسان

21. a sick market
بازار کساد

22. a slack market
بازار کساد

23. a slipping market
بازار در حال نزول

24. a sluggish market
بازار کساد

25. a stock market report
گزارش (وضع) بازار سهام

26. a whimsical market fluctuating according to political conditions
بازار بی ثبات که طبق شرایط سیاسی نوسان می کند

27. an active market
بازار داغ (پر رونق) بازار فعال

28. an easy market
بازار کساد

29. an open market
بازار آزاد

30. the city market
بازار شهر

31. the free market led to the appearance of an entrepreneurial class and the creation of jobs
بازار آزاد موجب ظهور طبقه ی کارآفرینان و ایجاد کار گردید.

32. the gold market is dull
بازار طلا کساد است.

33. the oil market has gone into a tailspin
بازار نفت شدیدا افت کرده است.

34. the oil market is in the doldrums
بازار نفت کم رواج است.

35. the stock market is a barometer of the economic conditions
بورس سهام معیاری برای سنجش وضع اقتصادی است.

36. the stock market is boiling with activity
بازار سهام از فعالیت به تب و تاب آمده است.

37. the stock market reached a new low
بازار سهام به حداقل جدیدی رسید.

38. the stock market showed strength
بهای سهام بورس رو به ترقی بود.

39. the wheat market
مظنه ی گندم،بازار گندم

40. at the market
به قیمت روز،به قیمت بازار

41. play the market
(در بورس سهام) خرید و فروش کردن

42. a stringent money market
بازار پول دچار تنگنا

43. an upward stock market
بازار سهام روبه ترقی

44. the latin american market
بازار کشورهای امریکای لاتین

45. they dominated the market with eclat
آنها با موفقیت چشمگیر،بازار را زیر سلطه ی خود درآوردند.

46. away from the market
به قیمت مستقل از قیمت بازار

47. be in the market for
خریدار بودن،خواستار خرید چیزی بودن

48. be on the market
فروشی بودن،در معرض فروش بودن

49. put on the market
برای فروش عرضه کردن

50. mina is in the market for a new car
مینا درصدد خرید اتومبیل جدیدی است.

51. the japanese glutted the market with cheap watches
ژاپنی ها بازار را با عرضه ی ساعت های ارزان اشباع کردند.

52. this morning the cotton market was erratic
امروز صبح بازار پنبه پر نوسان بود.

53. to lot fruit for market
میوه را برای بازار طبقه بندی (خوب و بد) کردن

54. his manipulation of the stock market
سو استفاده او از بازار سهام

55. once again, the tehran stock market was bustling
یک بار دیگر بورس سهام تهران به جنب و جوش افتاد.

56. panic spread on the stock market
ترس و نگرانی بورس سهام را فرا گرفت.

57. the collapse of the stock market
سقوط بازار سهام

58. the depressed condition of the market
کسادی وضع بازار

59. the trend of the stock market
گرایش بورس سهام

60. to fatten cows for the market
گاوها را برای (فروش در) بازار پروار کردن

61. to speculate on the stock market
در بازار سهام خرید و فروش کردن

62. many new houses are on the market
خانه های نو به تعداد زیاد در معرض فروش است.

63. the price of wheat in today's market
نرخ گندم در بازار امروز

64. they chaired the champion through the market place
آنها قهرمان را در امتداد بازار سردست بردند.

65. a few countries are forming a common market
چند کشور دارند بازار مشترک ایجاد می کنند.

66. all unsound produce is refused at the market
هیچ یک از محصولات کشاورزی آسیب دیده در بازار پذیرفته نخواهد شد.

67. he is trying to corner the leather market
او می کوشد بازار چرم را قبضه کند.

68. he made a fortune in the stock market
در بورس سهام ثروت زیادی به چنگ آورد.

69. he made a killing in the stock market
او در بورس سهام سود کلانی به جیب زد.

مترادف ها

مرکز تجارت (اسم)
market

محل داد وستد (اسم)
market

بازار (اسم)
agora, market, marketplace, bazaar, mart, plaza, forum

فروختن (فعل)
market, cant, vent, auction, sell, undercut, undersell, sell up, hawk

به بازار عرضه کردن (فعل)
market

در بازار داد و ستد کردن (فعل)
market

در معرض فروش قرار دادن (فعل)
market

تخصصی

[حسابداری] بازار
[صنعت] بازار، محل فروختن - محلی برای مبادلات بالقوه
[ریاضیات] بازار

انگلیسی به انگلیسی

• place where people gather to buy and sell; store for the sale of food; bazaar; fair; demand for goods or services (economics); rate of purchase and sale (economics)
sell; buy at a market; sell in a market; trade or deal at a market; develop a strategy for the sales of a certain product
a market is a place, usually in the open air, where people sell various goods such as household items, food, animals, and so on.
the market for a product is the number of people who want to buy it, or the area in the world where it is sold.
the market is also used to refer to the amount of a product sold in a particular country over a particular period of time.
the stock market is sometimes referred to as the market.
market is used to describe an economic situation in which the price of something is decided by how much there is of it, and how many people want to buy it.
the market for jobs is the number of people looking for work, and the number of jobs available.
to market a product means to organize its sale, for example, by deciding on its price, the shops and areas it should be supplied to, and how it should be advertised.
see also marketing, black market.
if something is on the market, it is available for people to buy.
if something is on the open market, is it freely available for people to buy.
if a person or an organization is in the market for something, they are interested in buying it.

پیشنهاد کاربران

بازار، بازاریابی
مثال: She works in the stock market.
او در بازار بورس کار می کند.
The market fell
بازار کساد شد
The market rose
بازار رونق گرفت
The market is dull
بازار کساده، بازار رونقی /تعریفی ندارد
market = مغازه ، بازاریابی کردن
marketer = بازاریاب ، فروشنده
marketing = بازاریابی
فروش
market://details?id=com. ea. gp. fifamobile
منابع• http://market://details?id=com.ea.gp.fifamobile
بازار، محل داد و ستد
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
بازار
بستر یا عرصه ای آنلاین یا آفلاین که در آن معاملات تجاری انجام می شود.
( اقتصاد )
بازار ( منطقه ای که معاملات تجاری بین افراد انجام میشه ) .
بازار
مشتری
خریدار
در قالب فعل، میتواند به معنای "عرضه در بازار" یا "روانه بازار کردن" هم باشد.
Exciting : دادوستد
بازارکار
بازار
# The gold market is depressed
# Many new houses are on the market
# He made a fortune in the stock market
# The depressed condition of the market
market=bazar
بازار، محل خرید فروش
market
واژه ای ایرانی - اُروپایی ست :
market : mar - ket
mar = هَم ریشه با تَکواژِ " مار " به مینه یِ عَدَد ، رَقَم، که دَر واژه هایِ آمیزه ای زیر باش دارَد :
شُماره : شُ - مار - ه
آمار : آ - مار
...
[مشاهده متن کامل]

اِماره ( اِداره ) : اِ - مار - ه ( جایِ شُمارد وُ شُمار یا مُحاسِبه )
ket = هَم تَراز با تَکواژ یا پَس وَندِ کَد یا کَده به مینه یِ خانه ، جا وَ مَکان :
کَد : کَدخُدا ، کَدبان ، کَدبانو
کَده : دانِشکَده ، مِیکَده
گَرته بَرداری : مارکَد ، مارکَده

بنگاه
تره بار
( advertise or promote ( something
تبلیغ کردن
داد و ستد، محل خرید، بازار
کنکوریش : بازار

بازاریابی

مرکز تجارت. محل دادو ستد. محل خرید و فروش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس