marker

/ˈmɑːrkər//ˈmɑːkə/

معنی: نشانه، نشان گذار، نشانگر
معانی دیگر: علامت (هر چیز که توجه را جلب کند مانند: سنگ یا نشان روی قبر یا سنگ کیلومتر نما در جاده ها و غیره)، علامت گذار (رجوع شود به: mark)، (در مسابقات) متصدی شمارش امتیازات طرفین، امتیاز شمار، (زمین ورزش) دستگاه خط کشی دور زمین و غیره، خطگذار، نشانه ای که لای کتاب می گذارند تا صفحه ی مطلوب زود پیدا شود (bookmark هم می گویند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: something that marks or indicates, such as a gravestone.

(2) تعریف: something used to mark or write with, such as a crayon or grease pencil.

(3) تعریف: one who grades schoolwork.

(4) تعریف: (slang) in gambling, a written promise to pay.

(5) تعریف: a felt-tipped or other pen that produces thick lines of ink, used for marking and writing.

- She wrote his name with a blue marker in big letters across the top of the poster.
[ترجمه گوگل] او نام او را با یک نشانگر آبی با حروف بزرگ در بالای پوستر نوشت
[ترجمه ترگمان] او نام خود را با ماژیک آبی رنگ در حروف درشت روی پوستر نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a highway marker
کیلومتر شمار جاده

2. He placed a marker where the ball had landed.
[ترجمه گوگل]او یک نشانگر را در جایی که توپ فرود آمده بود قرار داد
[ترجمه ترگمان]نقطه ای را که توپ در آن فرود آمده بود قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He put a marker in his book and followed her out.
[ترجمه گوگل]او یک نشانگر در کتابش گذاشت و او را دنبال کرد
[ترجمه ترگمان]یه ماژیک تو کتابش گذاشته و تا بیرون تعقیبش کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Price is not always an accurate marker of quality.
[ترجمه گوگل]قیمت همیشه نشانگر دقیق کیفیت نیست
[ترجمه ترگمان]قیمت همیشه نشانه درستی از کیفیت نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Step off twenty feet and then place a marker in the ground.
[ترجمه گوگل]بیست فوتی پایین بیایید و سپس یک نشانگر را در زمین قرار دهید
[ترجمه ترگمان]بیست قدم بردارید و سپس یک نشانگر را در زمین قرار دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Draw your child's outline with a heavy black marker.
[ترجمه گوگل]طرح کودک خود را با یک نشانگر سیاه سنگین بکشید
[ترجمه ترگمان]طرح کلی کودک خود را با یک نشانگر سیاه سنگین رسم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The post served as a bound - ary marker.
[ترجمه گوگل]پست به عنوان یک نشانگر کراندار عمل کرد
[ترجمه ترگمان]این پست بعنوان یک نشانگر وابسته مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She reached the 500-metre marker in record time.
[ترجمه گوگل]او در زمان رکوردی به 500 متر رسید
[ترجمه ترگمان]او در زمان رکورد به رکورد ۵۰۰ متر رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Vitamin C is a good marker for the presence of other vitamins and nutrients in frozen food.
[ترجمه گوگل]ویتامین C نشانگر خوبی برای وجود سایر ویتامین ها و مواد مغذی در مواد غذایی منجمد است
[ترجمه ترگمان]ویتامین C یک نشانه خوب برای حضور ویتامین های دیگر و مواد غذایی در غذاهای منجمد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Step out ten feet and then put a marker in the ground.
[ترجمه گوگل]ده فوت بیرون بیایید و سپس یک نشانگر را در زمین قرار دهید
[ترجمه ترگمان] از ده قدم برو کنار و یه ماژیک روی زمین بذار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There is a marble marker on the ground at the spot where Robert Ollinger fell.
[ترجمه گوگل]یک نشانگر مرمری روی زمین در محل سقوط رابرت اولینگر وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یک نشانه مرمری روی زمین در نقطه ای است که رابرت Ollinger سقوط کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Gary Lund raced in for the rebound but Marker turned the ball round the post.
[ترجمه گوگل]گری لاند برای ریباند وارد میدان شد اما مارکر توپ را دور تیرک دروازه چرخاند
[ترجمه ترگمان]گری لوند به دنبال توپ دوید اما Marker توپ را به سمت تیر چرخاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The most consistent paratone-final marker is the long pause, normally exceeding one second.
[ترجمه گوگل]ثابت ترین نشانگر پاراتون-پایانی مکث طولانی است که معمولاً بیش از یک ثانیه است
[ترجمه ترگمان]آخرین نشانگر paratone - نهایی یک مکث طولانی است که معمولا بیش از یک ثانیه طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They discover that the marker commemorating the shoot-out was destroyed by an earthquake in 198
[ترجمه گوگل]آنها متوجه می شوند که نشانگر یادبود تیراندازی در سال 198 توسط زلزله ای ویران شده است
[ترجمه ترگمان]آن ها کشف کردند که علامت یادبود فیلم برداری در سال ۱۹۸ به دست یک زلزله ویران شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He wrote them with a marker on the back on his hand as the plane taxied to a stop.
[ترجمه گوگل]او آنها را با یک نشانگر در پشت روی دستش نوشت در حالی که هواپیما به سمت توقف حرکت می کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی هواپیما ایستاد آن ها را با ماژیک روی پشتش نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نشانه (اسم)
allegory, proof, indication, token, sign, mark, emblem, symptom, reminiscence, presage, omen, impress, sacrament, marker, portent

نشان گذار (اسم)
mark sense, marker

نشانگر (اسم)
marker

تخصصی

[عمران و معماری] علامت - نشانه - علامتگذار
[کامپیوتر] نشان ؛ علامت ؛ نشانه ؛ نشانگر
[برق و الکترونیک] علامت گذار، نشان گذار
[زمین شناسی] نشانگر، ثبت کننده،نماد گرافیک که برای نمایش عارضه نقطه ای. لایه ای که مولد قسمت شاخصی از یک منحنی زمان ـ فاصله انکساری (در برداشتهای لرزه ای) بوده و در ناحیه ای وسیع می توان آنرا تعقیب کرد؛ لایه ای که انعکاسهای مشخصه در ناحیه ای کم و بیش وسیع، از آن حاصل می شوند؛ وجوه چینه شناسی که به آسانی قابل تشخیص بوده و مشخصات متمایز آنها به حدی است که می توان آنها را به عنوان مبنا یا مرجع در نظر گرفته و یا در فاصله ای طولانی در زیر زمین و طی فعالیتهای زیرزمینی چون حفر چاه و معدنکاری آنها را ردیابی کرد، مانند یک واحد چینه شناسی که بر اساس ویژگیهای متمایزش در یک نمودار الکتریکی (در چاه پیمایی) قابل شناسایی است و یا هر سطح سنگی قابل شناسایی مانند سطح یک ناهمیشیبی یا سطحی فرسایش یافته یا خورده شده. در این مورد به معنای واژه format نیز مراجعه نمایید. مترادف: (b) Markerhorizon, Markerbed عنوان مورد استفاده در افریقای جنوبی برای رخنمون.

انگلیسی به انگلیسی

• sign; scorekeeper; symbol that indicates a place reached, milestone; tombstone; felt-tipped pen that usually has a broad tip
a marker is an object used to show the position of something.
if a person or an organization puts down a marker, they do something that acts as a clear sign of what they want to happen or what they intend to do.

پیشنهاد کاربران

مفرد: خصیصه
جمع: خصائص
۱. علامت. نشان. نشانگر ۲. علامت گذار ۳. امتیاز شمار ۴. ماژیک
مثال:
I have three markers a red, black and green one.
من سه تا ماژیک دارم. یک قرمز مشکی و سبز.
شمارنده ی امتیاز
امتیازشمار
می تونه به معنای پیکسل هم باشه,
پیکسل: دایره های کوچیک فلزی که سنجاق داره و ب کیف متصل میکنن.
منابع• https://www.google.com/url?sa=i&url=https://sinapacking.com/blog/what-is-pixel-pin-back-button/&psig=AOvVaw251sv_tNpVN50Ux4cD0HcZ&ust=1690933651942000&source=images&cd=vfe&opi=89978449&ved=2ahUKEwiEksnukLqAAxWznCcCHUn1AGcQr4kDegUIARDaAQ
Decision - markers
مقامات مسئول
marker
ماژیک
Marker
ماژیک
نشانگر
شاهد
پرکاربرد ترین معنی هایش ایناس
نشانه ، نشانگر ، شاخص ، ماژیک
Marker
برجسته گر
برجسته ساز

( برجسته کردن/ساختنِ متن )
marker ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: نشانه‏گذار
تعریف: فرد یا وسیله‏ای که عمل نشانه‏گذاری درخت را انجام می دهد
هایلایت
marker برابر نها فارسی آن "شناسگر " می باشد ولی "نشانگر "هم مفهوم را می رساند اما درست ترین گزینه "شناسگر" میباشد
خط کش
مصحح . تصحیح کننده
ماژیک بهترین معنی میتونه باشه
ولی بیشتر نشانگر بهش میگن
کلمات کلیدی
روان نویس
امتیاز و نمره
شاخص
ماژیک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس