marked

/ˈmɑːrkt//mɑːkt/

معنی: علامت دار، نشان دار
معانی دیگر: مورد سوظن یا مراقبت یا جستجو و غیره، چشمگیر، قابل ملاحظه، هویدا، آشکار، دارای علامت (رجوع شود به: mark)، مشخص

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: markedly (adv.), markedness (n.)
(1) تعریف: distinct; conspicuous.
مترادف: pronounced, striking
متضاد: imperceptible, slight
مشابه: conspicuous, distinct, distinctive, evident, notable, noteworthy, noticeable, obvious, outstanding, patent, prominent, salient, unmistakable

- He had a marked limp.
[ترجمه گوگل] لنگی مشخصی داشت
[ترجمه ترگمان] او شل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: seen as an object for vengeance or revenge.
مترادف: condemned, doomed
مشابه: fated

- The killer was a marked man.
[ترجمه Maryam] قاتل یک مرد شناخته شده بود
|
[ترجمه گوگل] قاتل یک مرد نشانه دار بود
[ترجمه ترگمان] قاتل یه مرد علامت گذاری شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having a mark or marks.
مشابه: notched, scored, scratched, spotted, stained

جمله های نمونه

1. a marked change in his behavior
دگرگونی آشکار در رفتار او

2. he marked the match
او امتیازات مسابقه را یادداشت می کرد.

3. i marked down everything he said
همه ی حرف های او را یادداشت کردم.

4. she marked her displeasure by a frown
او ناخشنودی خود را با اخم و تخم کردن هویدا کرد.

5. sheets marked by crosses
کاغذهایی که نشان صلیب داشتند

6. they marked off the farm's boundary
آنها حدود مزرعه را نشانه گذاری کردند.

7. haven't you marked my examination paper yet?
هنوز ورقه ی امتحانی مرا تصحیح نکرده اید؟

8. her discoveries marked a new epoch in chemistry
کشفیات او آغاز دوران نوینی در علم شیمی بود.

9. the thermometer marked a sudden fall in temperatures
دماسنج،کم شدن ناگهانی گرما را نشان می داد.

10. there are marked differences between persian and other carpets
تفاوت های عمده ای میان فرش ایرانی و فرش های دیگر وجود دارد.

11. his grave is marked with a little mound
پشته ی کوچکی قبر اورا مشخص می کند.

12. the channel is marked by buoys
مسیر کشتی با بویه مشخص شده است.

13. exits and entrances are marked by blinking lights
راه های خروجی و دخولی(برون راه ها و درون راه ها) با چراغ چشمک زن مشخص شده اند.

14. stakes driven into the ground marked the boundaries of his land
چوب هایی که به زمین فرو کرده بودند حدود زمین او را معین می کرد.

15. as far as the police was concerned, he was a marked man
در نظر پلیس آدم مشکوکی محسوب می شد.

16. In the space marked 'occupation' she wrote 'police officer'.
[ترجمه گوگل]در فضایی که "اشغال" مشخص شده بود، او نوشت "افسر پلیس"
[ترجمه ترگمان]در فضایی که اشغال شده بود، او افسر پلیس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The situation when we arrived was in marked contrast to the news reports.
[ترجمه احمد قربانی] در فضایی که �اشغال� مشخص شده بود، نوشت �افسر پلیس�.
|
[ترجمه گوگل]موقعیت زمانی که ما رسیدیم کاملاً در تضاد با گزارش های خبری بود
[ترجمه ترگمان]این موقعیت زمانی که ما رسیدیم تضاد مشخص با گزارش های خبری بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. A peculiar austerity marked his judgments of modern life.
[ترجمه گوگل]یک ریاضت عجیب قضاوت او را در مورد زندگی مدرن نشان داد
[ترجمه ترگمان]سختگیری خاصی در قضاوت های وی نسبت به زندگی جدید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. There has been a marked increase in crimes against property.
[ترجمه گوگل]جرایم علیه اموال افزایش قابل توجهی داشته است
[ترجمه ترگمان]افزایش قابل توجهی در جرائم علیه اموال به وجود آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. There has been a marked increase in trade between East and West.
[ترجمه گوگل]تجارت بین شرق و غرب افزایش قابل توجهی داشته است
[ترجمه ترگمان]افزایش قابل توجهی در تجارت بین شرق و غرب صورت گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Colder weather in the fall is a marked difference from the heat of summer.
[ترجمه گوگل]هوای سردتر در پاییز تفاوت قابل توجهی با گرمای تابستان دارد
[ترجمه ترگمان]آب و هوای بد در پاییز یک تفاوت مشخص از گرمای تابستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

علامت دار (صفت)
symbolic, marked, signed

نشان دار (صفت)
symbolic, marked

تخصصی

[ریاضیات] علامت دار

انگلیسی به انگلیسی

• having a distinguishing mark; noticeable, significant, conspicuous; being an object of suspicion or vengeance
a marked quality or change is very obvious and easily noticed.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Clearly noticeable or significant 👀
🔍 مترادف: Noticeable
✅ مثال: There was a marked difference in her attitude after the meeting
چشمگیر - محسوس - قابل توجه - علامت دار - نشانه دار - آشکار - مشخص - شاخص ( شناخته شده به چیزی )
( به شکل چشمگیری ) برجسته شدن
He is a marked man in the family
اون تو خانواده گاو پیشونی سفیده، ضایع تابلو
مارکت
برجسته
اشکار/ قابل توجه
در زبانشناسی به کلماتی گفته می شوند که به انها یا چیزی اضافه شده و یا تغییری در انها داده شده.
برای مثال واژه ی played یک واژه marked تلقی می شود زیزا به ان ed اضافه شده. اما واژه ی play یک واژه ی unmarked می باشد چون معنی معمول کلمه را می دهد. اما معنی کلمه در played تغییر یافته و به زمان گذشته اشاره دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

marked by
X مشخصه اصلی آن محسوب میشود
مشهود، هویدا، قابل توجه، قابل تشخیص، مشخص، دارای علامت، دارای علائم، دارای ذکر
( نشان/علامت ) اید/آند
ایجاد کرد
Example
NASA marked an impressive milestone
ناسا نقطه عطف و چشمگیر رو در زندگی رقم زد
بارز
آشکار، واضح
Clear and noticeable
واضح و روشن، قابل توجه
noticeable and significantly

علامت گذاری شده
مشخص شده
واضح
قابل توجه، چشمگیر
قابل توجه
چشمگیر
محسوس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس