marginal

/ˈmɑːrdʒənəl//ˈmɑːdʒɪnəl/

معنی: مرزی، کم، حاشیهای، وابسته به حاشیه
معانی دیگر: نوشته شده یا چاپ شده در حاشیه ی متن یا صفحه، در کنار صفحه، کنارین، نزدیک به کناره یا مرز، سرحدی، (نزدیک به) کمترین حد، حداقل، کمینه، محدود، (اقتصاد) در مرز میان سود و زیان، کم سود، وابسته به کالایی که با حداقل سود تولید یا فروخته می شود، وابسته به کناره یا حاشیه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: marginally (adv.), marginality (n.)
(1) تعریف: of, concerning, near, or forming a margin.
مترادف: borderline, peripheral
مشابه: liminal

- The marginal land of the property runs along a stream.
[ترجمه گوگل] زمین حاشیه ای ملک در امتداد یک نهر امتداد دارد
[ترجمه ترگمان] زمین حاشیه ای این ملک در امتداد یک رود قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: written in a margin or margins.

- The professor's marginal comments were difficult to decipher.
[ترجمه علی شمسی] نظرات حاشه ای استاد به سختی قابل تفسیر بود
|
[ترجمه گوگل] رمزگشایی نظرات حاشیه ای استاد دشوار بود
[ترجمه ترگمان] رمزگشایی از نظرات حاشیه ای استاد دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: barely above a minimum standard of quality.
مترادف: minimal, so-so
متضاد: excellent, formidable, superior, unsurpassed
مشابه: adequate, fifty-fifty, indifferent, mediocre, passable, questionable, tolerable

- The marginal farm land allowed the families a meager existence.
[ترجمه گوگل] زمین مزرعه حاشیه ای به خانواده ها امکان زندگی ناچیز را می داد
[ترجمه ترگمان] زمین کشاورزی حاشیه ای به خانواده ها اجازه وجود ناچیزی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her piano skills are marginal, but her singing voice is quite extraordinary.
[ترجمه گوگل] مهارت های او در پیانو حاشیه ای است، اما صدای آواز او کاملاً خارق العاده است
[ترجمه ترگمان] مهارت های نوازندگی او حاشیه ای است، اما صدای آواز او کاملا خارق العاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of goods sold or a business, barely profitable; covering costs slightly, if at all.
مترادف: adequate, minimal
مشابه: meager, modest, scanty, sufficient

- The hotel business is just marginal here in the winter months, but business picks up in the spring.
[ترجمه گوگل] کسب و کار هتل در ماه های زمستان در اینجا حاشیه ای است، اما تجارت در بهار شروع می شود
[ترجمه ترگمان] کار هتل در ماه های زمستان اینجا فقط حاشیه ای است، اما کسب وکار در بهار بالا می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. marginal business
کاسبی کم درآمد

2. marginal land
زمین کم حاصل

3. marginal notes
یادداشت های داخل حاشیه

4. marginal profits
سود کم،سود کمینه

5. a marginal standard of living
سطح زندگی نزدیک به حداقل

6. the late gharib's marginal notes
حواشی نویسی های مرحوم قریب

7. This is a marginal improvement on October.
[ترجمه گوگل]این یک بهبود حاشیه ای در ماه اکتبر است
[ترجمه ترگمان]این یک بهبود حاشیه ای در ماه اکتبر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The difference between the two estimates is marginal.
[ترجمه گوگل]تفاوت بین این دو تخمین حاشیه ای است
[ترجمه ترگمان]تفاوت بین دو تخمین، حاشیه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The marginal illustration is very interesting.
[ترجمه گوگل]تصویر حاشیه ای بسیار جالب است
[ترجمه ترگمان]تصویر نهایی بسیار جالب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He owns a small, marginal business.
[ترجمه گوگل]او صاحب یک تجارت کوچک و حاشیه ای است
[ترجمه ترگمان]او صاحب یک کسب وکار کوچک و حاشیه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The role of the opposition party proved marginal.
[ترجمه گوگل]نقش حزب اپوزیسیون کم اهمیت بود
[ترجمه ترگمان]نقش حزب مخالف در حاشیه قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The marginal Tory constituency was held by 2200 votes in 199
[ترجمه گوگل]حوزه انتخابیه حزب محافظه کار با 2200 رای در سال 199 برگزار شد
[ترجمه ترگمان]حوزه انتخابی حزب محافظه کار توسط ۲۲۰۰ رای در ۱۹۹ رای برگزار شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The analysts applaud the cuts in marginal businesses, but insist the company must make deeper sacrifices.
[ترجمه گوگل]تحلیلگران کاهش کسب‌وکارهای حاشیه‌ای را تحسین می‌کنند، اما اصرار دارند که شرکت باید قربانی‌های عمیق‌تری کند
[ترجمه ترگمان]تحلیل گران کاهش تجارت های حاشیه ای را تحسین می کنند، اما اصرار دارند که این شرکت باید فداکاری های عمیق تری انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. High marginal tax rates may act as a disincentive to working longer hours.
[ترجمه گوگل]نرخ‌های مالیاتی حاشیه‌ای بالا ممکن است به عنوان یک بازدارنده برای ساعات طولانی‌تر کار عمل کند
[ترجمه ترگمان]نرخ بالای مالیاتی ممکن است به عنوان یک disincentive برای کار کردن در ساعات طولانی عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The new law will have only a marginal effect on the lives of most people.
[ترجمه گوگل]قانون جدید تنها تأثیری حاشیه ای بر زندگی اکثر مردم خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]قانون جدید تنها تاثیر حاشیه ای بر زندگی اکثر مردم خواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرزی (صفت)
edgy, marginal

کم (صفت)
slight, light, small, little, rare, skimp, scant, low, scarce, infrequent, remote, marginal, exiguous, sparing, scanty, junior, scrimpy

حاشیه ای (صفت)
marginal

وابسته به حاشیه (صفت)
marginal

تخصصی

[عمران و معماری] حاشیه ای
[دندانپزشکی] حاشیه ای، مرزی
[برق و الکترونیک] کناری، حاشیه ای
[زمین شناسی] حاشیه ای، قرارگیری در نزدیک گوشه ها یا مرز
[صنعت] حاشیه ای، مرزی
[ریاضیات] کناری، حاشیه ای، لبه ای، نهایی، مرزی
[آمار] کناری

انگلیسی به انگلیسی

• peripheral, close to the limits; minimal, slight; of or pertaining to a margin; written in the margin of a page
something that is marginal is small and not very important.
a marginal seat or constituency is a political constituency where elections are won by a very small majority.

پیشنهاد کاربران

محدود . . .
اندک . . .
1. حاشیه ای 2. کناری. مرزی 3. فرعی. جانبی. کم اهمیت 4. ناچیز. اندک 5. ( زمین ) کم محصول 6. ( انتخابات و غیره ) با اکثریت ناچیز 7. بخور و نمیر
مثال:
the most marginal ward in Westminster
حاشیه ای ترین منطقه در وست مینیستر
حاشیه ای
غیر اصلی
فرعی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : marginalize
✅️ اسم ( noun ) : margin / marginal / marginalia / marginalization
✅️ صفت ( adjective ) : marginal
✅️ قید ( adverb ) : marginally
در اقتصاد بوم شناختی: فرعی
مرزی:
marginal cities : شهرهای مرزی.
marginal cases : موارد مرزی. ( مواردی که نه اینطرفی هستند نه آنطرفی ) .
یعنی یک واحد افزایش، مثلا marginal costیعنی یک واحد افزایش در هزینه.
marginal revenueیعنی یک واحد افزایش در درآمد
marginal ( زیست شناسی - علوم گیاهی )
واژه مصوب: حاشیه ای
تعریف: ویژگی تَمَکنی که در آن جفت ها در طول حاشیۀ یک تخمدان سادۀ تک برچه ای قرار دارند
لبه ، حاشیه خطرناک
کم سود، درآمد بخور نمیر
نهایی
نزولی
حاشیه ای
کم سود
در علم اقتصاد ینی نهایی
حاشیه
حداقلی
There is a marginal difference in literacy rates for men and women in iran
اندک ( خیلی کم )
در اقتصاد: نهایی.
آخرین.
در نفت و گاز: حاشیه ای، منظور میادینی است که کشف شده اند اما به دلائل مختلف در اولویت بهره برداری قرار ندارند. از جمله این دلائل کوچک بودن میدان، هزینه واحد بالای تولید، مشکلات محلی، عدم علاقه شرکتهای نفتی به توسعه آنها، پیچیدگی خاص میدان و . . . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس