marasmus

/məˈræzmʌs//məˈræzməs/

معنی: قارچ کوچک سفید هاگ
معانی دیگر: (پزشکی - به ویژه در کودکان) تحلیل جسمانی، ماراسموس، نزاری (مثلا به واسطه ناتوانی در جذب مواد مغذی)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: marasmic (adj.), marasmoid (adj.)
• : تعریف: a gradual wasting away of the body, esp. in babies, usu. caused by an inability to assimilate food.

جمله های نمونه

1. However, malnutrition and marasmus are more serious health problems than that of overweight and obesity in Hainan Province.
[ترجمه گوگل]با این حال، سوء تغذیه و ماراسموس مشکلات سلامتی جدی تری نسبت به اضافه وزن و چاقی در استان هاینان هستند
[ترجمه ترگمان]با این حال سو تغذیه و سو تغذیه مشکلات جدی تری نسبت به اضافه وزن و چاقی در استان هاینان دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Marasmus can be confused with dehydration; very often children suffer both.
[ترجمه گوگل]ماراسموس را می توان با کم آبی اشتباه گرفت اغلب کودکان از هر دو رنج می برند
[ترجمه ترگمان]marasmus می تواند با آب زدایی اشتباه گرفته شود؛ اغلب کودکان هر دو را رنج می برند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. However, in 186 their young daughter, Annie developed a childhood disease (marasmus) and died.
[ترجمه گوگل]با این حال، در سال 186 دختر کوچک آنها، آنی به بیماری دوران کودکی (ماراسموس) مبتلا شد و درگذشت
[ترجمه ترگمان]با این حال، در سال ۱۸۶ دختر جوان آن ها، انی بیماری کودکی را گسترش داد و مرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Marasmus is the condition resulting from caloric inadequacy of the diet.
[ترجمه گوگل]ماراسموس بیماری ناشی از کمبود کالری رژیم غذایی است
[ترجمه ترگمان]marasmus شرایطی است که منجر به نقص کالری رژیم غذایی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Nutritional marasmus is the most frequent form of PEM in cases of prolonged food shortage.
[ترجمه گوگل]ماراسموس تغذیه ای شایع ترین شکل PEM در موارد کمبود طولانی مدت مواد غذایی است
[ترجمه ترگمان]ارزش غذایی، رایج ترین شکل of در موارد کمبود طولانی مدت مواد غذایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The bodies of marasmus survivors seemed to demand more protein in their food.
[ترجمه گوگل]بدن بازماندگان ماراسموس به نظر می رسید که پروتئین بیشتری در غذای خود می طلبد
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که اجساد نجات یافتگان به پروتیین بیشتری نیاز دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They found that those who had survived marasmus ate differently from those who had survived kwashiorkor.
[ترجمه گوگل]آنها دریافتند کسانی که از ماراسموس جان سالم به در برده بودند، متفاوت از کسانی که از کواشیورکور جان سالم به در برده بودند، غذا می خوردند
[ترجمه ترگمان]آن ها دریافتند که آن هایی که جان سالم به در برده بودند، متفاوت از کسانی بودند که جان سالم به در برده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The patient with marasmus were mainly in surgical department.
[ترجمه گوگل]بیماران مبتلا به ماراسموس عمدتاً در بخش جراحی بودند
[ترجمه ترگمان]بیمار مبتلا به marasmus عمدتا در بخش جراحی قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Children with marasmus are simply emaciated.
[ترجمه گوگل]کودکان مبتلا به ماراسموس به سادگی لاغر هستند
[ترجمه ترگمان]کودکان مبتلا به marasmus به سادگی لاغر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Results:Using anti-tuberculosis drugs for a long-time was a key factor. The clinical atypical symptoms showed to have cough, hemoptysis, chest pain, hoarseness, notable marasmus etc.
[ترجمه گوگل]یافته‌ها: استفاده طولانی مدت از داروهای ضد سل یکی از عوامل کلیدی بود علائم غیر معمول بالینی شامل سرفه، هموپتیزی، درد قفسه سینه، گرفتگی صدا، ماراسموس قابل توجه و غیره بود
[ترجمه ترگمان]نتایج: استفاده از داروهای ضد سل برای مدت طولانی یک عامل کلیدی بود علائم clinical بالینی نشان داد که مبتلا به سرفه، سرفه، درد قفسه سینه، hoarseness، marasmus برجسته و غیره هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. An inability to do that is the price paid for protection from famine by those predisposed to marasmus.
[ترجمه گوگل]ناتوانی در انجام آن بهایی است که برای محافظت از قحطی توسط کسانی که مستعد ابتلا به ماراسموس هستند پرداخت می شود
[ترجمه ترگمان]ناتوانی در انجام این کار، بهایی است که برای حمایت از قحطی توسط افراد مستعد به marasmus پرداخت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The clinical manifestations included nausea, vomiting, abdominal pain, abdominal distention, gastrointestinal bleeding, poor appetite, marasmus, headache, dizziness and etc.
[ترجمه گوگل]تظاهرات بالینی شامل تهوع، استفراغ، درد شکم، اتساع شکم، خونریزی گوارشی، کم اشتهایی، ماراسموس، سردرد، سرگیجه و غیره بود
[ترجمه ترگمان]علایم بالینی شامل حالت تهوع، استفراغ، درد شکمی، درد شکمی، خونریزی روده و معده، اشتها، سردرد، سرگیجه و غیره می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Symptoms normally manifest themselves in one of two ways, known as marasmus and kwashiorkor.
[ترجمه گوگل]علائم معمولاً خود را به یکی از دو روش نشان می دهند که به نام های ماراسموس و کواشیورکور شناخته می شوند
[ترجمه ترگمان]علایم به طور معمول خود را به دو روش نشان می دهند که به marasmus و kwashiorkor معروفند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The clinical manifestations of the cancer were bloody spatum, faver, chest pain and marasmus.
[ترجمه گوگل]تظاهرات بالینی سرطان عبارت بود از اسپاتوم خونی، فاور، درد قفسه سینه و ماراسموس
[ترجمه ترگمان]علایم بالینی سرطان خون ریزی، faver، درد قفسه سینه و marasmus بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

قارچ کوچک سفید هاگ (اسم)
marasmus

انگلیسی به انگلیسی

• weakening and wasting away of the body which occurs most often in children and infants (latin)

پیشنهاد کاربران

ماراسموس/ اختلال رشد ( اسم ) : بیماری ضعیف کننده و تحلیل برنده ای که کودکان کوچکی را که در جذب مواد مغذی مشکل دارند یا دچار سوءتغذیه هستند را مبتلا می کند.

بپرس