man

/ˈmæn//mæn/

معنی: رفیق، مرد، شخص، نوکر، انسان، شوهر، فرد، مردی، بشر، نفر، ادمی، مهره شطرنج، آدم، اداره کردن، گرداندن
معانی دیگر: مرد (در برابر: زن woman)، نوع بشر (homo sapiens)، بنی آدم، بشریت، نژاد بشر، (با:the) شخص مناسب، آدم به درد خور، فرد دلخواه، کارگر (مرد)، زیر دست، (معمولا جمع) ملوان، ناوی، سرباز، فرد (افراد)، معشوق، دلیر، جوانمرد، نیرومند، (خودمانی - در خطاب) رفیق، ای مرد، (کشتی رانی - در ترکیب) کشتی، کارگر دادن (به)، کارگری کردن (در)، کارگر گذاشتن (سر کار بخصوص)، (خود را) آماده کردن، تقویت کردن، قوت قلب دادن، (حرف ندا برای تاکید - خودمانی) ای بابا، ببین، (قدیمی) رجوع شود به: vassal، (تیم ورزشی) بازیکن، عضو تیم، (شطرنج و چکرز و غیره) مهره، مردانه، مستخدم، گرداندن امور، مردی
man _
پسوند: مرد، آدم [chairman یا fireman]

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: men
(1) تعریف: a fully grown male human.
مترادف: gentleman, male
مشابه: chap, fellow, guy

(2) تعریف: human beings in general; the human race; all mankind.
مترادف: Homo sapiens, humanity, humankind, mankind
مشابه: earthlings, people, persons, race, world

(3) تعریف: (informal) a husband or male lover.
مترادف: beau, boyfriend, hubby, husband, suitor
مشابه: bridegroom, consort, groom, lover, mate, paramour, partner, Romeo, spouse

(4) تعریف: a male person possessing qualities that are considered to be manly.
مترادف: he-man, hercules
مشابه: adonis, animal, hunk, jock, tarzan

(5) تعریف: a playing piece or marker used in certain games, esp. board games such as checkers.
مترادف: piece
مشابه: checker, chessman, counter

(6) تعریف: (slang; often cap.) a person of power and authority, as a policeman, or (among blacks) a white man (prec. by the).
مشابه: big shot, boss, chief, establishment, headman, honcho, honky, leader, power structure
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: mans, manning, manned
• : تعریف: to supply with men in order to run or operate something.
مترادف: staff
مشابه: arm, cover, equip, post, station

- We need more soldiers to man the battle stations.
[ترجمه گوگل] ما به سربازان بیشتری نیاز داریم تا ایستگاه های نبرد را مدیریت کنند
[ترجمه ترگمان] ما به سربازان بیشتری نیاز داریم تا به محل جنگ برن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. man cannot last without water
انسان بدون آب زنده نمی ماند.

2. man does not live by bread alone
(انجیل) بشر تنها برای غذا خوردن خلق نشده است.

3. man has mastered nature
بشر بر طبیعت چیره شده است.

4. man has progressed from rude beginnings to civilized society
انسان از آغاز ددسان خود تا مرحله ی (تشکیل) اجتماع متمدن پیشرفت کرده است.

5. man is a bipedal creature
انسان موجودی دو پا است.

6. man is a form of animal life
انسان نوعی موجودیت حیوانی است.

7. man is a greedy beast
انسان حیوان آزمندی است.

8. man is a moral creature
انسان موجودی اخلاقی است.

9. man is a reasonable creature
انسان موجودی اندیشگر است.

10. man is a social being
انسان موجودی اجتماعی است.

11. man is a voluntary agent
انسان عاملی است مختار.

12. man is an intelligent creature
انسان موجودی ذیشعور است

13. man is doomed unless war is abolished
بشر محکوم به فناست مگر آنکه جنگ منسوخ شود.

14. man is prone to error
انسان جایز الخطا است.

15. man proposes but god disposes
خواستن از بشر،دادن از خدا

16. man the guns!
سر توپ ها نفر بگذارید!

17. man (or woman) of his (or her) word
مرد (یا زن) خوش قول

18. man alive!
عجب ! (حرف ندا حاکی از تعجب)

19. man and boy
در ابتدا مثل پسر و سپس مثل مرد

20. man proposes, but god disposes
انسان خواستار است ولی خداوند اعطا گر است

21. man proposes, god disposes
انسان درخواست می کند و خدا می بخشد

22. a man cannot be judged by his appearance
انسان را نمی شود از روی ظاهرش شناخت.

23. a man darted toward the lady and snatched her purse
مردی به سوی خانم پرید و کیفش را قاپید.

24. a man encumbered with a heavy load
مردی که بار سنگین دارد

25. a man excruciated by a toothache
مردی که دچار دندان درد شدید بود

26. a man is responsible for his acts
انسان مسئول اعمال خویش است.

27. a man like that
آن چنان مردی

28. a man must aliment his own wife and children
مرد باید به زن و فرزند خود رزق و روزی برساند.

29. a man of about your speed
مردی با پشتکار شما

30. a man of advanced age
مرد مسن

31. a man of ancestry
مرد والا تبار

32. a man of austere appearance
مردی با ظاهر سختگیر و مرتاض منش

33. a man of backbone
مرد پر غیرت

34. a man of big girth
مرد شکم گنده

35. a man of birth
مردی از خانواده ی اصیل

36. a man of cast-iron will
مردی با اراده ی آهنین

37. a man of charm and cultivation
مردی جذاب و با فرهنگ

38. a man of considerable political skill
مردی با مهارت سیاسی قابل ملاحظه

39. a man of courage and quality
مردی دل دار و ارزشمند

40. a man of distinguished bearing
یک مرد باوقار

41. a man of distrustful nature
مردی طبیعتا بدگمان

42. a man of diverse interests
مردی دارای علایق گوناگون

43. a man of eighty winters
یک مرد هشتاد ساله

44. a man of eminent courage
مردی دارای شجاعت شایان توجه

45. a man of established reputation
مردی دارای شهرت پابرجا

46. a man of even temperament
مردی دارای خلق و خوی متعادل

47. a man of experience
مرد با تجربه

48. a man of fashion
مردی که اهل مد است.

49. a man of gentle birch
یک مرد نجیب زاده

50. a man of good judgement
مردی دارای حسن قضاوت،مردی که قضاوت او خوب است

51. a man of good report
یک مرد خوش نام

52. a man of good work
آدم نیکوکار

53. a man of great ideas
مردی با عقاید فوق العاده

54. a man of great longevity
مردی با عمر بسیار طولانی

55. a man of great presence
مردی با هیبت زیاد

56. a man of hasty temper
مردی که زود از جا در می رود

57. a man of his stripe would never surrender
مردی مثل او هرگز تسلیم نمی شود.

58. a man of humble origin
آدم پست تبار

59. a man of influence
مردی با نفوذ (سرشناس)

60. a man of integrity
مردی بزرگوار

61. a man of intellect and learning
مردی باهوش و دانشمند

62. a man of iron resolution
مردی دارای اراده ی آهنین

63. a man of iron will
مردی با اراده آهنین

64. a man of kindness and warmth
مردی مهربان و خونگرم

65. a man of large feature
مرد درشت اندام

66. a man of letters
مردی عالم

67. a man of low birth
مردی از خانواده ی پست

68. a man of low degree
مرد دون پایه

69. a man of low esteem
مردی کم قدر (کم ارج)

70. a man of low origin
مرد بی اصل و نسب

مترادف ها

رفیق (اسم)
associate, man, fellow, bloke, friend, mate, comrade, pal, buddy, billy, bo, peer, cully, matey, yokefellow

مرد (اسم)
man, fellow, groom, chap, gink, guy, husband, hidalgo, playmate

شخص (اسم)
subject, figure, man, person, one, fellow, cove, gink, wight, guy, varmint, specimen, dude, individual, geezer, human

نوکر (اسم)
help, man, swain, footman, servant, lackey, valet, server, menial, flunkey, henchman, famulus, handyman, flunky, footboy, manservant, lacquey, servitor, slavey, yes-man

انسان (اسم)
man, mortal, homo

شوهر (اسم)
man, husband

فرد (اسم)
man, odd, roll, list, individual, man jack

مردی (اسم)
man, manhood, virility, masculinity

بشر (اسم)
man, wight, mankind

نفر (اسم)
man, person, soldier, man jack

ادمی (اسم)
man

مهره شطرنج (اسم)
man

آدم (اسم)
adam, man, person, one, fellow, bloke, cove, gink, homo

اداره کردن (فعل)
address, execute, operate, conduct, direct, man, moderate, manage, manipulate, administer, run, rule, wield, administrate, keep, steer, helm, chairman, preside, engineer, officiate, stage-manage

گرداندن (فعل)
operate, man, manage, turn, wrest, wheel, inflect

کلمات اختصاری

عبارت کامل: Metropolitan Area Network
موضوع: کامپیوتر
«شبکه کلانشهری» یک «شبکه رایانه ای» بزرگ است که معمولاً در سطح یک شهر گسترده می شود. در این شبکه ها معمولاً از «زیرساخت بیسیم» و یا اتصالات «فیبر نوری» جهت ارتباط محل های مختلف استفاده می شود.
عبارت کامل: Maschinenfabrik Augsburg Nürnberg
موضوع: شرکت
ام آ ان (MAN) یک شرکت مهندسی آلمانی است که دفتر اصلی آن در شهر مونیخ قرار دارد.

ام آ ان یکی از پیشتازان تولید در جهان در زمینه مهندسی تجهیزات و خودروهای تجاری است. این شرکت در زمینه ساخت و تولید کامیون، اتوبوس، موتور دیزل، ماشین آلات توربینی و خدمات صنعتی فعالیت می کند.

در سال ۲۰۰۸، دویست و پنجاهمین سالگرد تاسیس این شرکت جشن گرفته شد. در سال ۲۰۰۸، این شرکت اجناس خود را به قیمت ۱۵ میلیارد یورو به ۱۲۰ کشور جهان فروخته است. این شرکت همچنین شرکا و همکارانی در کشورهای هند، لهستان، ترکیه و ایالات متحده دارد.

انگلیسی به انگلیسی

• isle of man, island between england and ireland; town in west virginia (usa); town in ivory coast
adult male human; human being, person; human race, mankind; husband, boyfriend (informal); game piece used in board games like checkers or chess
supply with men (as for service, defense, etc.); take one's place for service; strengthen, brace
expression or feeling that has no actual meaning (as in "man, that was a hard task to do"; "man, i am so tired")
-man is added to numbers to make adjectives showing that something involves or is intended for that number of people.

پیشنهاد کاربران

مرد_گاهی اوقات به ( انسان ) هم معنا میشود.
مرد، انسان
مثال: The man sitting next to me on the bus offered me his seat.
مردی که کنار من در اتوبوس نشسته بود، صندلی خود را به من پیشنهاد داد.
کارشناس ، نماینده
واژه MAN اولین بار توسط ارسطو بیان شد. ارسطو از این واژه به معنی انسان کامل ( مرد ) استفاده میکنه. ارسطو معتقد بود که یک انسان کامل، نیرومند و خوشبخت فقط میتواند مرد باشد بنابراین این واژه به معنی انسان
...
[مشاهده متن کامل]
( مرد ) وارد زبان انگلیسی و دیگر زبان ها از جمله فارسی شد. درواقع واژه �من� از واژه ای که ارسطو گفت نشات میگیره.

مرد - انسان - آدم - مردم - دوست پسر - خاطرخواه - مزدور - نوکر - رفیق
Na deraz keshidam
Bashe hala ke halit nemiahe. Shomareh karte dadashamo Vasat mifrestam
feller
کارمند ، نیرو ، مامور ، مسئول
[با معنی پسوندی در فارسی در واژه های ترکیبی انگلیسی]
نماینده ، - چی
توضیحاتی در رابطه با اسم man
معادل فارسی اسم man مرد است. man به یک انسان مذکر بالغ گفته می شود. توجه کنید که men حالت جمع اسم man است و mans اشتباه است. مثال:
a young man ( یک مرد جوان )
the man in the green jacket ( مردی که کاپشن سبز پوشیده )
...
[مشاهده متن کامل]

توضیحاتی در رابطه با اسم man به معنای بشر و انسان
اسم man در این مفهوم بطور کلی به گونه بشر اشاره دارد که شامل همه انسان ها می شود و یا اشاره دارد به انسان های دوره بخصوصی از تاریخ. مثال:
. man is still more intelligent than the cleverest robot ( انسان هنوز از باهوش ترین ربات نیز باهوش تر است. )
منبع: سایت بیاموز

Your father looks insignificant
You know that you can be like a man
پدرت بی اهمیت جلوه میکنه
تو خودت که میتونی بیای بدونم مثل یک مرد هستی
چیزی رو داشتن
man that wall اون دیوار رو داشته باش
در نقش فعل یعنی مدیریت کردن.
واژه man انگلیسی با واژه ی منوش به معنی انسان و انسانیت و منوچهر به معنی از دودمان و نژاد انسان هم معنی می باشد.
دکتر کزازی در مورد واژه ی " منوچهر" می نویسد : ( ( منوچهر نامی است که از دو پاره ساخته شده است : منو / چهر . این نام در پهلوی منوش چهر manūščihr و در اوستایی منوشْ چِیْثْره بوده است ، به معنی کسی که از دودمان و نژاد " منوش است . . بخش نخستین این نام منوش به معنی " انسان " و انسانیّت " است و در ریخت منو manū یا منوس manūs در سانسکریت کاربرد بسیار دارد و واژه ای زنده است . اما در اوستا ، تنها در همین نام کاربرد یافته است . منوش از دیگر سوی ، واژه ای هند و اروپایی است . این واژه در زبان ژرمنی کهن ، در ریخت mannus ، در معنی انسان نخستین به کار می رفته است در آلمانی نو ، واژه ی mann به معنی " مرد " از آن به یادگار مانده است . این واژه در انگلیسی به man بدل گردیده. بخش دومین نام : چیثره به معنی دودمان و تبار است که در پارسی در معنی روی کار برد یافته است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( می روشن آمد ز پرمایه جام
مر آن چهر دارد منوچهر نام ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 359. )

مرد
دوست پسر
به نظرتون ممکنه معنی �حاجی� بده؟
دوستا و رفیقا معمولا زیاد بین خودشون از لفظ حاجی استفاده می کنن.
man معانی مختلفی داره که یکی از اونها "رفیق"هست که در مکالمات عامیانه کاربرد زیادی داره
مثلا: ?hey man, what's up اینجا معنی رفیق میده
میتونیم بگیم man با friend, dude, buddy, amigo
synonym هستن
شخص
man of honor: شخص شرافت مند
manned: دارای سرنشین و یا خدمه
manned: past simple and past participle of man
Webster: carrying or performed by a human being
مثال از دیکشنری لانگمن:
the first manned spacecraft
...
[مشاهده متن کامل]

ترجمه اینجانب: اولین فضاپیمای سرنشین دار ( دارای خدمه )
مثال از دیکشنری وبستر:
manned spaceflight
ترجمه اینجانب: سفر انسان به فضا و یا سفر فضایی انسان

اَژ ( Až ) یعنی ( مَن ) ، در پارسی باستان و میانه ( پهلوی، اوستایی ) .
مانند:
I انگلیسی
Ich آلمانی
Je فرانسه ای
Io ایتالیایی
Ego لاتین
Eg� یونانی
Ya روسی
Yo اسپانیایی
و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

در بیش تر زبان های هندو - اروپایی واژه من مانند هم هستند ولی در پارسی نوین این واژه به Man که برابر
me انگلیسی
moi فرانسه ای
و. . . است جایگزین شده

he is the most hardworking man that I know
او سخت کوش ترین مردی است که می شناسم 🔗
مرد، آقا،
مظهر قدرت
Your man is logical and emotional with fairness
او ( مذکر )

اَزِم ( اَژِم، 𐬀𐬰𐬨 ) واژه ای فارسی اوستایی است که به فارسی باستان ( سنگ نوشته های هخامنشی ) هم رفته است >>> اَدَم ( adam، 𐎠𐎭𐎶 ) : من
.
من واژه ای پهلوی است و man برگرفته شده از فارسی است!
...
[مشاهده متن کامل]

و به معنیِ مرد واردِ انگلیسی شده است.
من: خود، خویش - فرد، شخص، ذات، آدم، انسان - کالبد، قالب هر چیز، تن، بدن، پیکر - شکل، هیئت ( هیأت ) ، صورت -
شبح، روح - نمونه، سرمشق، الگو
مانند: اهریمن ( اهه: خدا، هستی بخش -
خدای زشتی ها و پلشتی ها، فرد پلید و خبیث و نا امید کننده، شیطان، ابلیس و. . . ) -
بهمن ( بهترین مرد، نیک ترین انسان و. . . )
ریمن ( فرد ناپاک و پلشت )
.
گاهی هم به گونه مان ( مَن ) : در اینجا به معنی اندیشه و منش هست!
پندار، اندیشه، رای، فکر - قضاوت، داوری، سنجش، ارزیابی -
شخصیت، انسانیت، منش، نهاد، وجود، گوهره، نژاد، خیم!، آسِن ( در واژه آسنا! )
به مانند: قهرمان ( کُهرمان ) ، پیمان، فرمان، دشمن و. . .
.
.
در فارسی باستان و در سنگ نوشته ها به فراوانی به واژه "manā" بر می خوریم:
برای نمونه، سنگ نوشته داریوش بزرگ در تخت جمشید ( پرسپولیس ) یا Dpd، بند 4 تا 11:
4. vašnā: Auramazdāhā: Dārayavauš
معنی: بخاطرِ ( به خواست ) اهورامزدا [و] داریوش
5. xshāyathiya: thātiy: Dārayavaush
معنی: داریوش، شاه این را [گوید]
6. xshāyathiya: iyam: dahyāush: Pārsa
معنی: شاه کشور پارس هستم
7. tyām: "manā:" Auramazdā: frābara
معنی: که آن را "به من یا مرا" اهورامزدا بخشید ( ارزانی داشت )
8. hyā: naibā: uvaspā: umartiyā
معنی: او دارای اسبان و مردمان ( انسان های ) نیکو
9. "vashnā: Auramazdāhā: "manacā
معنی: بخاطرِ ( به خواست ) اهورامزدا و " نیز منِ"
10. Dārayavahauš: xshāyathiyahyā
معنی: داریوش، شاهِ شاهان
11. hacā: aniyanā: naiy: tarsat
معنی: از دیگر نمی ترسد ( نمی هَراسَد )
.
معنی اُسپور ( کامل ) سنگ نوشته:
به خواست اهورامزدا و داریوش، داریوش شاه گوید:
این کشور پارس ( ایران ) را که اهورامزدا به من ارزانی داشت، دارای اسبان و انسان های نیکو ( پاک سرشت، سِپَنتا ) هست
و به لطف اهورامزدا و خودِ من داریوش شاه شاهان، از چیزی ( دیگران ) نمی ترسد!

منابع• http://avesta.org/op/op.htm#dpb
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس