فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: manufactures, manufacturing, manufactured
حالات: manufactures, manufacturing, manufactured
• (1) تعریف: to make by machine, usu. in great quantities.
• مترادف: mass-produce
• مشابه: assemble, build, construct, make, mill, process, produce
• مترادف: mass-produce
• مشابه: assemble, build, construct, make, mill, process, produce
- This factory manufactures machine parts.
[ترجمه گوگل] این کارخانه قطعات ماشین آلات را تولید می کند
[ترجمه ترگمان] این کارخانه قطعات ماشین تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این کارخانه قطعات ماشین تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to create or produce anything.
• مترادف: build, construct, create, fabricate, form, make, produce
• مشابه: assemble, devise, fashion, issue, mold, shape, yield
• مترادف: build, construct, create, fabricate, form, make, produce
• مشابه: assemble, devise, fashion, issue, mold, shape, yield
- The body manufactures new blood cells every day.
[ترجمه گوگل] بدن هر روز سلول های خونی جدیدی تولید می کند
[ترجمه ترگمان] بدن هر روز سلول های جدیدی تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بدن هر روز سلول های جدیدی تولید می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to create or produce by, or as if by, machine, without creativity or inspiration.
• مترادف: mass-produce
• مشابه: mill, process, produce
• مترادف: mass-produce
• مشابه: mill, process, produce
- A present that is made by hand is more treasured than one that has been manufactured.
[ترجمه گوگل] هدیه ای که با دست ساخته می شود ارزشمندتر از هدیه ای است که ساخته شده است
[ترجمه ترگمان] هدیه ای که با دست ساخته می شود، ارزشمندتر از چیزی است که تولید شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هدیه ای که با دست ساخته می شود، ارزشمندتر از چیزی است که تولید شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Tired and bored, she manufactured her poem for English class.
[ترجمه گوگل] خسته و بی حوصله، شعرش را برای کلاس انگلیسی ساخت
[ترجمه ترگمان] او که خسته و کسل شده بود، شعر خود را برای کلاس انگلیسی درست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او که خسته و کسل شده بود، شعر خود را برای کلاس انگلیسی درست کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to invent; make up.
• مترادف: concoct, fabricate, invent
• مشابه: contrive, create, devise, produce, trump up
• مترادف: concoct, fabricate, invent
• مشابه: contrive, create, devise, produce, trump up
- We had to manufacture a good excuse for being late.
[ترجمه گوگل] ما باید بهانه خوبی برای دیر آمدن می ساختیم
[ترجمه ترگمان] ما مجبور بودیم برای دیر کردن یه بهانه خوب درست کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما مجبور بودیم برای دیر کردن یه بهانه خوب درست کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: manufacturable (adj.), manufacturer (n.)
مشتقات: manufacturable (adj.), manufacturer (n.)
• (1) تعریف: the production of goods on a mass scale.
• مترادف: mass production
• مشابه: construction, creation, fabrication, formation, making, production
• مترادف: mass production
• مشابه: construction, creation, fabrication, formation, making, production
- Switzerland is famous for the manufacture of chocolate.
[ترجمه گوگل] سوئیس به تولید شکلات معروف است
[ترجمه ترگمان] سوییس به خاطر تولید شکلات معروف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سوییس به خاطر تولید شکلات معروف است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: that which is manufactured.
• مترادف: end product, product
• مشابه: commodity, creation, handiwork, work, yield
• مترادف: end product, product
• مشابه: commodity, creation, handiwork, work, yield
- The price of manufactures rose dramatically last month.
[ترجمه گوگل] قیمت محصولات تولیدی در ماه گذشته به طرز چشمگیری افزایش یافت
[ترجمه ترگمان] ماه گذشته قیمت تولید کنندگان افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماه گذشته قیمت تولید کنندگان افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the creation or production of anything.
• مترادف: creation, making, production
• مشابه: construction, fabrication, formation, invention
• مترادف: creation, making, production
• مشابه: construction, fabrication, formation, invention
- They were responsible for the manufacture of the sets for the play.
[ترجمه گوگل] آنها مسئول ساخت دکورهای نمایشنامه بودند
[ترجمه ترگمان] آن ها مسئول تولید دستگاه های بازی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها مسئول تولید دستگاه های بازی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید