manual

/ˈmænjuːəl//ˈmænjʊəl/

معنی: نظام نامه، کتاب راهنما، کتاب دستی، دستی، انجام شده با دست، وابسته بدست
معانی دیگر: (انجام شده یا ساخته شده توسط دست) دستی، یدی، دست وار، غیر برقی، غیر خودکار، کتاب مبانی، بنیاد نامه، پایه نامه، راهنما (handbook هم می گویند)، (موسیقی - ارگ و غیره) صفحه ی کلید، (ارتش) دستور رزمی، مقررات

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, pertaining to, or involving use of the hands.
مترادف: hand

- She likes doing things that require manual skill such as fine embroidery.
[ترجمه گوگل] او دوست دارد کارهایی را انجام دهد که به مهارت دستی نیاز دارد، مانند گلدوزی خوب
[ترجمه ترگمان] او کارهایی را دوست دارد که به مهارت دستی مانند گلدوزی خوب نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: operated by hand.
مترادف: hand
متضاد: mechanical

- The lights are still operated by a manual switch.
[ترجمه گوگل] چراغ ها هنوز با یک کلید دستی کار می کنند
[ترجمه ترگمان] چراغ ها هنوز با یک سوئیچ دستی کار می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: using human rather than mechanical effort.
مترادف: hand
متضاد: automatic, mechanical
مشابه: labor-intensive, laborious, muscular, physical

- Wine-making still requires a good deal of manual labor.
[ترجمه گوگل] شراب‌سازی هنوز به کار دستی زیادی نیاز دارد
[ترجمه ترگمان] ساخت شراب هنوز نیازمند مقدار زیادی از نیروی کار دستی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of, pertaining to, or like a handbook.
مترادف: guided
مشابه: how-to, tutorial
اسم ( noun )
مشتقات: manually (adv.)
• : تعریف: a booklet, esp. one providing instructions; handbook.
مترادف: guide, handbook
مشابه: bible, booklet, directions, guidebook, instructions, vade mecum

- The car's manual should tell you how to maintain it.
[ترجمه گوگل] دفترچه راهنمای خودرو باید نحوه نگهداری آن را به شما بگوید
[ترجمه ترگمان] دفترچه راهنمای اتومبیل باید به شما بگوید که چطور آن را حفظ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. manual craft
مهارت یدی

2. manual dexterity
مهارت یدی

3. manual work
کار با دست

4. a manual choke
ساسات دستی

5. a manual of radio repair
راهنمای تعمیر رادیو

6. a manual typewriter
ماشین تحریر غیر برقی (دستی)

7. a training manual
بنیاد نامه ی آموزشی

8. road building still involves manual labor
راهسازی هنوز مستلزم کار بدنی است.

9. do you want a car with automatic (gearshift) or manual gearshift?
اتومبیل با دنده ی اتوماتیک می خواهید یا (دنده ی) دستی ؟

10. Making small models requires manual skill.
[ترجمه گوگل]ساخت مدل های کوچک نیاز به مهارت دستی دارد
[ترجمه ترگمان]ساخت مدل های کوچک مستلزم مهارت دستی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The computer comes with a comprehensive owner's manual.
[ترجمه گوگل]رایانه همراه با کتابچه راهنمای مالک کامل است
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر با یک دفترچه راهنمای جامع وارد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Video games demand great manual dexterity.
[ترجمه گوگل]بازی های ویدیویی به مهارت دستی بالایی نیاز دارند
[ترجمه ترگمان]بازی های ویدیویی خواستار مهارت دستی عالی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. People in manual occupations have a lower life expectancy.
[ترجمه گوگل]افرادی که در مشاغل یدی فعالیت می کنند امید به زندگی کمتری دارند
[ترجمه ترگمان]افراد در مشاغل دستی امید به زندگی کمتری دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. No great manual dexterity is required to perform the technique.
[ترجمه گوگل]برای انجام این تکنیک به مهارت دستی زیادی نیاز نیست
[ترجمه ترگمان]هیچ مهارت فوق دستی برای انجام این تکنیک مورد نیاز نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The heating system has a manual override.
[ترجمه گوگل]سیستم گرمایش دارای یک رد دستی است
[ترجمه ترگمان]سیستم گرمایش یک برتری دستی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Don't bother with the computer manual - you'll pick it up as you go along.
[ترجمه گوگل]با کتابچه راهنمای کامپیوتر خود را خسته نکنید - هر چه پیش بروید آن را برمی دارید
[ترجمه ترگمان]با کامپیوتر به خودت زحمت نده - هر طور که پیش میری آن را بر می داری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. This education aimed at combining brain work with manual labour.
[ترجمه گوگل]هدف این آموزش ترکیب کار مغز با کار یدی بود
[ترجمه ترگمان]هدف از این آموزش ترکیب کار مغز با کار دستی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The instruction manual includes a section on troubleshooting to help you with any simple problems you might have with the television.
[ترجمه گوگل]راهنمای دستورالعمل شامل بخش عیب یابی است تا به شما در رفع هر مشکل ساده ای که ممکن است با تلویزیون داشته باشید کمک کند
[ترجمه ترگمان]راهنمای دستورالعمل شامل یک بخش برای رفع اشکال است تا به شما کمک کند با هر مشکلی که ممکن است با تلویزیون داشته باشید، به شما کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The instruction manual that came with my new computer wasn't very enlightening about how to operate it.
[ترجمه گوگل]راهنمای دستورالعملی که همراه با رایانه جدید من ارائه شد، در مورد نحوه کار با آن چندان روشنگر نبود
[ترجمه ترگمان]کتابچه راهنما که با کامپیوتر جدیدم امده بود، در مورد نحوه کار کردن با کامپیوتر چندان روشنگر نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نظام نامه (اسم)
precept, code, bylaw, workbook, constitution, manual, standing order

کتاب راهنما (اسم)
guide, manual, directory, guidebook, handbook

کتاب دستی (اسم)
manual, handbook

دستی (صفت)
handy, portable, manual, handmade, handworked

انجام شده با دست (صفت)
manual

وابسته بدست (صفت)
manual

تخصصی

[سینما] کنترل دستی دیافراگم یا بعضی قسمتهای دیگر - دریچه شاتر
[برق و الکترونیک] دستی
[مهندسی گاز] دستی، غیرخودکار
[ریاضیات] روش های دستی، راهنما، کتاب، کتاب راهنما، دستی
[پلیمر] دستی

انگلیسی به انگلیسی

• instructional booklet, handbook; one of several keyboards of an organ (music)
of or pertaining to the hands; hand-operated; physical, done using human skill or force (rather than mechanical)
manual work involves using physical strength rather than mental skills.
manual also means operated by hand, rather than by electricity or by a motor.
a manual is a book which tells you how to do something.

پیشنهاد کاربران

دستی
راهنما
دستورالعمل
کتابچه راهنما
اقدام دستی
سنتی
دستی
کتاب راهنما ( کتابی که به شما میگوید چطور انجام بدید و چگونه استفاده کنید )
کتابچه راهنما
میشه گاهی { دلخواه } هم ترجمه کرد. چون وقتی کاری دستی یا manually انجام میشه در واقع تنظیم دلخواه داره صورت میگیره.
کتاب راهنما
آیین نامه
manual: دستی
manual job
شغل فیزیکی
( وابسته به نیروی جسمانی ) مثلا مثل کارگر ی، باربری و…
دست نامه؛ آیین نامه؛ رویه نامه /رَویه نامه/
دست نامه؛ آیین نامه
در نقش صفت: دستی
در نقش اسم: دفترچه راهنما
در برق
انجام کار به صورت دستی، عملکرد دستی، راه اندازی دستی
معنی کتابچه راهنماهم میدهد
تو تنظینات گوشی شاید user manual رو دیده باشین
معنیش میشه دفترچه راهنمای کاربر. که مثلا یاد بگیریم چجوری کار کنیم با گوشی
Instructional booklet
فنی، یه چیزی که به واسطه اعمال فیزیکی اجرا بشه، مثلـا کار فنی: نجار
دستی
a menu of instructions
دفترچه راهنما، کتابچه راهنما
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس