mantle

/ˈmæntl̩//ˈmæntl̩/

معنی: پوشش، رداء، خرقه، بالا پوش، شنل زنانه، کلاه توری، پوشیده شدن
معانی دیگر: شنل، ردا (به طور مجازی نشان قدرت و ارج است)، پنهان ساز، دربرگیر، پوشاندن (مانند شنل یا روپوش)، پنهان کردن یا شدن، رویه دار شدن یا کردن، (مثل شنل روی چیزی) پراکنده شدن، (صورت) سرخ شدن، (چراغ توری) توری، (فلز گدازی و غیره) دیواره ی خارجی کوره بلند، جلد کوره، رجوع شود به: mantel، (کالبد شناسی - قدیمی) قشر مخ، پوسته ی مغز (رجوع شود به: cortex of the cerebrum)، (زمین شناسی - لایه ی میان پوسته و هسته ی کره ی زمین) جبه، (جانورشناسی) پوشن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a full, sleeveless cloak.
مترادف: cape, cloak, cope
مشابه: burnoose, mantilla, pelisse, robe, shawl, tunic

(2) تعریف: something that covers or conceals like a cloak.
مترادف: cloak, cover, shroud, veil
مشابه: blanket, clothing, curtain, disguise, envelope, mask, sheath

- the mantle of night
[ترجمه گوگل] مانتو شب
[ترجمه ترگمان] شنل شب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: variant of mantel.

(4) تعریف: the layer of the earth that lies between the crust and the core.

(5) تعریف: a nonflammable network of threads over a gas jet or kerosene wick that gives off a bright light when hot.
مترادف: burner, wick
مشابه: filament
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: mantles, mantling, mantled
• : تعریف: to cover, envelop, or conceal with, or as though with, a cloak.
مترادف: blanket, cloak, cover, enshroud, envelop, veil
مشابه: clothe, curtain, drape, encircle, enfold, enwrap, occult, wrap
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to spread or become covered, as if with a cloak.
مترادف: cloak with, cover with, envelop with
مشابه: drape

(2) تعریف: to be suffused with color; blush or flush.
مترادف: blush, color, flush, redden

(3) تعریف: to be coated, as the surface of a liquid with foam or scum.
مترادف: foam
مشابه: bubble, effervesce, fizz, sparkle

جمله های نمونه

1. take off the mantle of authority and put it on younger shoulders
ردای قدرت را بکن و بر شانه ی افراد جوانتر بیانداز.

2. it was hidden under the mantle of night
در پوشش شب پنهان شده بود.

3. She unsuccessfully attempted to assume the mantle of presidency.
[ترجمه گوگل]او تلاش ناموفقی برای به دست گرفتن ردای ریاست جمهوری داشت
[ترجمه ترگمان]او ناموفق بود تا ردای ریاست جمهوری را به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The vice-president must now take on the mantle of supreme power.
[ترجمه مهتاب ذ] معاون رییس جمهور اکنون باید مسوولیت قدرت برتر را به عهده بگیرد
|
[ترجمه گوگل]معاون رئیس جمهور اکنون باید ردای قدرت برتر را به تن کند
[ترجمه ترگمان]معاون رئیس جمهور باید در حال حاضر شنل قدرت خارق العاده را بر عهده بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The earth has a core and a mantle around it.
[ترجمه گوگل]زمین دارای یک هسته و یک گوشته در اطراف آن است
[ترجمه ترگمان]زمین دارای هسته و پوششی در اطراف آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She will soon inherit her father's mantle.
[ترجمه مهتاب ذ] او بزودی مسوولیت ( مقام و منصب ) پدرش را به ارث خواهد برد
|
[ترجمه گوگل]او به زودی مانتو پدرش را به ارث خواهد برد
[ترجمه ترگمان]به زودی شنل پدرش را به ارث خواهد برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We watched the building vanish under a mantle of thick grey smoke as the fire swiftly moved through it.
[ترجمه گوگل]ما ساختمان را تماشا کردیم که زیر پوششی از دود غلیظ خاکستری ناپدید شد و آتش به سرعت در آن حرکت کرد
[ترجمه ترگمان]همچنان که آتش به سرعت از آن عبور می کرد، ساختمان را زیر شنل خاکستری ضخیم تماشا کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. A mantle of snow lay on the trees.
[ترجمه مهتاب ذ] لایه ای از برف روی درختان نشسته بود
|
[ترجمه گوگل]جبه ای از برف روی درخت ها افتاده بود
[ترجمه ترگمان]یک شنل برف روی درختان افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. A thick mantle of snow lay on the ground.
[ترجمه گوگل]جبه ضخیم برفی روی زمین افتاده بود
[ترجمه ترگمان]یک شنل ضخیم روی زمین افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The parks and squares looked grim under a mantle of soot and ash.
[ترجمه گوگل]پارک ها و میادین زیر پوششی از دوده و خاکستر تاریک به نظر می رسیدند
[ترجمه ترگمان]پارک ها و میدان ها زیر ردای دوده و خاکستر به نظر می رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The earth bore a thick green mantle of vegetation.
[ترجمه گوگل]زمین یک گوشته سبز ضخیم از پوشش گیاهی داشت
[ترجمه ترگمان]روی زمین یک ردای سبز پوشیده از گیاهان پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Above that a heavy mantle is wrapped all round the body and brought over the head.
[ترجمه گوگل]بالای آن یک مانتو سنگین به دور بدن پیچیده و بالای سر می آورند
[ترجمه ترگمان]بالاتر از آن شنل سنگینی دور بدن پیچیده است و سر را به باد می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The mantle was fastened by a series of wooden and bone pins.
[ترجمه گوگل]مانتو با یک سری سنجاق چوبی و استخوانی بسته می شد
[ترجمه ترگمان]شنل را با یک سری سنجاق چوبی و استخوانی بسته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The latest flushing models of mantle convection have shed new light on what may keep the supercontinents dancing.
[ترجمه گوگل]جدیدترین مدل‌های برافروختگی جابجایی گوشته، نور جدیدی را در مورد آنچه ممکن است ابرقاره‌ها را به رقص نگه دارد، روشن کرده‌اند
[ترجمه ترگمان]آخرین مدل های تخلیه انتقال حرارت، نور جدیدی را بر روی چیزی که ممکن است رقص supercontinents را حفظ کند، روشن می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پوشش (اسم)
gear, roof, span, shield, cover, armature, coverage, envelopment, coating, covering, overlay, sconce, mantle, robe, capsule, theca, camouflage, capping, sheathing, casing, tunic, casement, incrustation, gaberdine, coverture, shroud, envelope, shale, integument, involucre, involucrum, revetment, roofing

رداء (اسم)
cloak, burnous, burnouse, mantle, robe, toga

خرقه (اسم)
cloak, sackcloth, mantle, robe, gown, stole, hairshirt

بالا پوش (اسم)
overall, coverlet, mantle, wrapper, quilt

شنل زنانه (اسم)
mantle

کلاه توری (اسم)
mantle

پوشیده شدن (فعل)
mantle

تخصصی

[عمران و معماری] گوشته
[زمین شناسی] گوشته لایه ترکیبی میانی زمین، قرار گرفته مابین پوسته و هسته.
[نساجی] شنل زنانه -ردا - بالاپوش - پوشش - کلاه توردار یا توری
[معدن] گوشته زمین (زمین شناسی فیزیکی)

انگلیسی به انگلیسی

• sleeveless cape or cloak; covering, something which conceals or envelopes; (geology) layer of the earth which lies between the crust and the core
cover with a mantle, wrap in a cloak; hide, conceal; spread across or over; blush; be coated
if you take on the mantle of something such as a profession or an important job, you take on the responsibilities and duties which must be fulfilled by anyone who has this profession or job; a literary use.
the earth's mantle is the part of the earth between the crust and the core; a technical use.
a mantle is a layer of something covering a surface, for example a layer of snow on the ground; a literary use.
a mantle is a piece of clothing without sleeves that people used to wear over their other clothes.

پیشنهاد کاربران

لایه میانی کره زمین ( بین پوسته و هسته )
mantle : گوشته . جبه. شنل، ردا ( به طور مجازی نشان قدرت و ارج است ) . کسوت. پوشش . روکش . لایه. مسوولیت مهم خصوصا هنگامی که به دیگری منتقل می شود.
مقام ومنصب. نقش. وظیفه . توری ( چراغ ) . طاقچه بالای بخاری . پوشاندن. رویه دار شدن . رویه بستن . گلگون شدن. سرخ شدن. شرمنده شدن
...
[مشاهده متن کامل]

Mantle SYN responsibility. duty, , role, job, position, post/ layer. covering. cover/ cloak , cape / blush
مثال برای هر یک از معانی :
Earth has a layered structure that consists of the inner core, outer core, mantle, and crust
زمین ساختار لایه ای دارد که از هسته داخلی، هسته بیرونی، گوشته ( جبه ) و پوسته تشکیل شده است
The king draped his ceremonial mantle over his shoulders , symbolizing his authority and power
پاشاه شنل تشریفاتی خود را بر روی شانه هایش انداخت که نماد اقتدار و قدرت او بود
a mantle of snow/darkness/ ash etc
A mantle of snow lay on the trees
لایه ای از برف روی درختان نشسته بود
Accept the mantle of leadership
مسوولیت رهبری را بپذیرید
take on/assume/wear the mantle of something
The vice - president must now take on the mantle of supreme power معاون رئیس جمهور اکنون باید مسوولیت قدرت برتر را به عهده بگیرد
He carefully removed the mantle from the gas lamp to replace it او با احتیاط توری را از روی چراغ گاز برداشت تا آن را عوض کند
He felt a sense of pride as he mantled his daughter with a warm embrace وقتی دخترش را با آغوشی گرم می پوشاند احساس غرور می کرد
the milk mantled in the cup شیر در فنجان رویه بست
her rich face mantling with emotion چهره پر جلوه اواز احساس گلگون شد

by the mantle of. . .
ردای . . . به تنِ . . . پوشاندن
( باطن چیزی را با ظاهری فریبنده پوشاندن، توجیه و بهانه ی دروغین برای چیزی یا کاری آوردن، کاری را "تحت لوای" چیزی انجام دادن )
مترادف:
...
[مشاهده متن کامل]

. . . with the cloak of
in the name of . . .
مثال:
We are mistaken if we think that the territory of formal analysis can simply be isolated from other concerns, protected by the mantle of “free expression”.
اشتباه است اگر گمان کنیم که قلمرو تحلیل فُرم را می توان –به بهانه ی ( تحت لوای ) دفاع از "بیان آزاد" - به سادگی از دیگر دغدغه ها جدا کرد.

۱. کسوت. مقام. منصب ۲. پوشش ۳. ( زمین شناسی ) جبه ۴. پیش بخاری. سر بخاری ۵. شنل. ردا. خرقه ۶. توری چراغ ۷. پوشاندن
مثال:
O you wrapped up in your mantle!
ای تو که خرقه و ردا به خود پوشانده ای.
�یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ �
شنل، بالا پوش، کلاه توری، ردا، توری چراغ ، جبه ( زمین ) ، لباده
1 - مسئولیت و نفش ( مثلا mantle of leadership )
2 - لایه یا پوشش ( a mantle of snow/darkness )
3 - لباسی گشاد و قدیمی و بدون استین، مانند عبا یا مانتو
4 - پوشش یا محفظه اطراف شعله که نور بیشتری پخش کند ( مانند چراغ نفتی یا روغنی های قدیمی )
5 - قسمت میانی کره زمین ( بین پوسته و هسته )
mantle: پوسته کره زمین
بقچه
torah mantle
دلِ چیزی هم معنی میده.
● پوشش، لایه
A thick mantle of snow lay on the ground.
● شنل ( در قدیم )
● لایه زیرین پوسته زمین و روی هسته، جبه
● مسئولیت، پست
He inherited the mantle of leadership at the . Transit Authority in the early 1980s
mantle ( ژئوفیزیک )
واژه مصوب: گوشته ۲
تعریف: بخشی از زمین بین پوسته و هسته
یکی از معانی آن گوشته هستش
مثال:
The mantle is the second layer of the Earth
گوشته دومین لایه کره زمین است
طاقچه بالای شومینه
مدل، نمونه
قسمت بالای شومینه روی آن چیزی قرار میدهند.
شاید بشود آن را به مانتو ربط داد
قسمت جبه ی زمین
مانتو
شنل زنانه
مسئولیت یا نقش مهم
گوشته؛ حدفاصل بین پوسته و هسته زمین
پوشش، دربرگیری
قاب شومینه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس