manque


معنی: ناقص
معانی دیگر: معیوب

جمله های نمونه

1. He's really an artist manque.
[ترجمه گوگل]او واقعاً یک مانک هنرمند است
[ترجمه ترگمان]او واقعا یک راهب هنرمند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. A twenty-year-old dancer manque did isometrics on his towel, pretending to be oblivious to the stares he attracted.
[ترجمه گوگل]یک مانک رقصنده بیست ساله روی حوله خود ایزومتریک انجام داد و وانمود کرد که از نگاه های خیره شده خود غافل است
[ترجمه ترگمان]یک رقاص بیست ساله، در حالی که خود را به the دوخته بود، خود را به نگاه های خیره او بی اعتنا نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The merit of " manque " theory lies in its generalization of rosin features of the new novel group and enrichment of fictional creation theory, hence certain aesthetic values.
[ترجمه گوگل]شایستگی نظریه «مانک» در تعمیم ویژگی‌های رزین گروه رمان جدید و غنی‌سازی نظریه آفرینش داستانی و از این رو ارزش‌های زیبایی‌شناختی خاصی است
[ترجمه ترگمان]نظریه \"مانک\" در تعمیم ویژگی های rosin گروه جدید جدید و غنی سازی تیوری خلق خیالی، و در نتیجه ارزش های زیبایی شناسی خاصی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But "manque" theory cannot negate the artistic integrity law which Robbe-Grillet's creation also follows.
[ترجمه گوگل]اما نظریه «مانک» نمی تواند قانون یکپارچگی هنری را که خلقت راب-گریلت نیز از آن پیروی می کند، نفی کند
[ترجمه ترگمان]اما \"manque\" نمی تواند قانون تمامیت هنری که ایجاد می کند را نفی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Our doctor paints beautiful pictures; I think he's really an artist manque.
[ترجمه گوگل]دکتر ما تصاویر زیبایی می کشد من فکر می کنم او واقعا یک مانک هنرمند است
[ترجمه ترگمان]پزشک ما نقاشی قشنگی دارد، فکر می کنم او واقعا یک راهب نقاش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناقص (صفت)
rudimentary, malformed, incorrect, faulty, defective, fragmentary, mutilate, half-baked, imperfect, incomplete, sketchy, skimpy, half, imperfective, manque, roughcast

انگلیسی به انگلیسی

• unfulfilled, frustrated; unsuccessful

پیشنهاد کاربران

Manqu� /mɑŋˈkeɪ/ ( adj ) – meaning: having failed, missed, or fallen short.
ناکام؛ باخته؛ ناکامیاب؛ ناموفق؛ مقهور؛ بی بهره
Example 1: 👇
The manager is an actor manqu�.
مدیر، یک هنرپیشه ی ناموفق است.
...
[مشاهده متن کامل]

Example 2: 👇
He was a creature of suppressed passions, an artist manqu�.
او موجودی از احساسات سرکوب شده بود، یک هنرمند ناکام.
Example 3: 👇
He was a writer manqu�, having never completed the novel he dreamed of publishing.
وی یک نویسنده ی ناکامیاب بود و هرگز رمانی را که آرزوی انتشارش را داشت به پایان نرساند.
Example 4: 👇
به تعبیری، یک شخصیت آکادمیک بی بهره بود.

منابع• https://www.collinsdictionary.com/dictionary/english/manque
نارس، پر کم و کاست

بپرس