mannerly

/ˈmænəli//ˈmænəli/

معنی: مودب، با تربیت، باتربیت، مودبانه
معانی دیگر: با ادب، با نزاکت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: displaying polite behavior or manners.
مترادف: cordial, courteous, decorous, polite, well-bred, well-mannered
متضاد: mannerless, unmannerly
مشابه: chivalrous, civil, considerate, courtly, deferential, diplomatic, gallant, genteel, gentlemanly, gracious, ladylike, proper, sociable, tactful
قید ( adverb )
مشتقات: mannerliness (n.)
• : تعریف: with politeness.
مترادف: cordially, courteously, politely
مشابه: graciously, properly

جمله های نمونه

1. The students deported themselves in a mannerly way.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان به شیوه ای منظم خود را تبعید کردند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان خود را به شیوه ای مودبانه از کشور اخراج کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Keep in mind that private views about mannerly conduct are not to be considered.
[ترجمه گوگل]به خاطر داشته باشید که نظرات خصوصی در مورد رفتارهای آدابگونه نباید در نظر گرفته شود
[ترجمه ترگمان]به خاطر داشته باشید که نظرات شخصی درباره رفتار مبادی آداب مورد توجه قرار نمی گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He became more judicious, more mannerly, more thoughtful, and eager to please.
[ترجمه گوگل]او عاقل تر، خوش اخلاق تر، متفکرتر و مشتاق تر شد
[ترجمه ترگمان]بعد از او عاقل تر و مهربان تر شد و با لحنی مهربان تر و more گفت: خواهش می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He looks sexy. But still, he is mannerly as usual.
[ترجمه گوگل]او سکسی به نظر می رسد اما با این حال، او طبق معمول رفتار می کند
[ترجمه ترگمان]به نظر سکسی میاد با این همه، او با تربیت معمول است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Please speak mannerly with the eldership.
[ترجمه گوگل]لطفا با بزرگترها با ادب صحبت کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا با the صحبت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Is Britain still home of mannerly charm? Don't be daft !
[ترجمه گوگل]آیا بریتانیا هنوز خانه جذابیت های رفتاری است؟ گنگ نباش!
[ترجمه ترگمان]آیا انگلستان هنوز در خانه افسون mannerly است؟ عقلت را از دست نده!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The young children deported themselves in a mannerly way.
[ترجمه گوگل]بچه های خردسال خود را به شیوه ای منظم تبعید کردند
[ترجمه ترگمان]بچه ها خود را به شیوه ای مودبانه از کشور اخراج کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was, to the end, a gentlewoman of the old school, gracious and mannerly.
[ترجمه گوگل]او تا آخر، یک نجیب زنی از مکتب قدیم، مهربان و با اخلاق بود
[ترجمه ترگمان]او در پایان، یک خانم اشرافی از مدرسه قدیمی و با تربیت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Good pilgrim, you do wrong your hand too much, which mannerly devotion shows in this.
[ترجمه گوگل]زائر خوب، تو خیلی به دستت ظلم می کنی که عبادت اخلاقی در این نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]pilgrim خوب، شما خیلی کار را اشتباه انجام می دهید، که صمیمیت با صمیمیت در این کار نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The girl declined to take part in the ball mannerly.
[ترجمه گوگل]این دختر از شرکت در توپ به شیوه‌ای خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]دختر از شرکت در مجلس رقص با ادب امتناع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The child was scolded by his grandmother for not being more mannerly.
[ترجمه گوگل]مادربزرگش کودک را سرزنش می‌کرد که رفتارش بیشتر از این نیست
[ترجمه ترگمان]این کودک توسط مادربزرگش به خاطر اینکه مودب تر از آن نبود سرزنش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He studied calligraphy diligently while a child, and his style was mannerly and bold.
[ترجمه گوگل]او در دوران کودکی خوشنویسی را مجدانه آموخت و سبکش ادب و جسور بود
[ترجمه ترگمان]در حالی که یک کودک بود، با پشت کار خوشنویسی مورد مطالعه قرار گرفت، و سبک او با ادب و نزاکت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The child was scolded By his grandmother for not Being more mannerly.
[ترجمه گوگل]کودک توسط مادربزرگش سرزنش شد که او رفتارش را بیشتر نمی کند
[ترجمه ترگمان]کودک توسط مادربزرگش به خاطر اینکه مودب تر از این نبود سرزنش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. JULIET Good pilgrim, you do wrong your hand too much, which mannerly devotion shows in this: For saints he hands that pilgrims do touch, and palm to palm is holy palmers' kiss.
[ترجمه گوگل]ژولیت زائر خوب، تو بیش از حد به دستت ظلم می کنی، که این ارادت اخلاقی در این نشان می دهد: برای مقدسین دست می دهد که زائران لمس کنند و کف به کف دست، بوسه کفل مقدس است
[ترجمه ترگمان]یک زایر خوب، شما دست خود را زیاده از حد اشتباهی انجام می دهید که اخلاص mannerly در این کار نشان می دهد: برای قدیسین دستان او را لمس می کنند و کف دست شما بوسه palmers مقدس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مودب (صفت)
polite, nice, courtly, courteous, suave, debonair, decorous, civil, respectful, mannerly, fair-spoken, urbane

با تربیت (صفت)
gentle, mannerly, highbred, well-bred

باتربیت (قید)
mannerly

مودبانه (قید)
civilly, mannerly

انگلیسی به انگلیسی

• having good manners, polite, courteous, well-behaved
politely, courteously, with good manners

پیشنهاد کاربران

بپرس