mannered

/ˈmænərd//ˈmænəd/

معنی: تصنعی، دارای سبک یا رفتار بخصوص
معانی دیگر: (با هایفن به کار می رود) دارای رفتار بخصوص، - رفتار، دارای طرز یا سبک بخصوص، دارای ادا و اطوار، ساختگی، پرتصنع

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having manners of a specified kind.

- a well-mannered child
[ترجمه گوگل] یک کودک خوش اخلاق
[ترجمه ترگمان] یک کودک تربیت شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: having an exaggerated manner; affected.
متضاد: natural
مشابه: affected, genteel, mincing, precious

جمله های نمونه

1. a mannered literary style
سبک ادبی پر تصنع

2. a solemnly mannered ceremony
مراسمی به طرز بسیار رسمی و جدی

3. His prose style is far too mannered and self-conscious.
[ترجمه گوگل]سبک نثر او بسیار متین و خودآگاه است
[ترجمه ترگمان]سبک نثر او بسیار ظریف و self است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her prose is far too mannered and self-conscious.
[ترجمه گوگل]نثر او بسیار متین و خودآگاه است
[ترجمه ترگمان]نثر او بسیار mannered و self است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Hickstone gave a very mannered performance in the lead role.
[ترجمه گوگل]هیکستون در نقش اصلی بازی بسیار خوش اخلاقی ارائه کرد
[ترجمه ترگمان]Hickstone عملکرد بسیار mannered را در نقش اول ایفا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. And Moore, although mannered, builds just enough credibility to click in her role.
[ترجمه گوگل]و مور، گرچه رفتاری دارد، اما اعتبار کافی برای کلیک کردن در نقش خود ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]و مور، اگرچه بی ادب است، اعتبار کافی برای کلیک کردن در نقش خود ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was well educated, well mannered and as good a farmer as Eler had said.
[ترجمه گوگل]او تحصیلکرده، خوش اخلاق و کشاورز خوبی بود که الر گفته بود
[ترجمه ترگمان]او تحصیلات خوبی داشت، بسیار مودب بود و به خوبی دهقان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Dowson's poetry is mannered, literary, mellifluous, and in a diction operating on a narrow register.
[ترجمه گوگل]شعر داوسون منش‌آمیز، ادبی، روان، و در یک دیکشنری است که بر روی یک فهرست باریک کار می‌کند
[ترجمه ترگمان]شعر Dowson، mannered، ادبی، mellifluous، و بیانی است که بر روی یک رجیستر محدود عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Not all little boys are so ill - mannered, said the prince.
[ترجمه گوگل]شاهزاده گفت: همه پسرهای کوچک آنقدر بد اخلاق نیستند
[ترجمه ترگمان]شاهزاده گفت: همه بچه های کوچک این قدر بد رفتاری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They are always perfectly polite and beautifully mannered.
[ترجمه گوگل]آنها همیشه کاملا مودب و زیبا هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها همیشه خیلی مودب و مودب هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. NARRATOR: Attlee, a mild - mannered Christian Socialist, gave Churchill's gaffe a sinister spin.
[ترجمه گوگل]راوی: آتلی، یک سوسیالیست مسیحی ملایم و ملایم، به گاف چرچیل یک چرخش شوم داد
[ترجمه ترگمان]گفت: Attlee، یک سوسیالیست مسیحی، یک چرخش غمناک به چرچیل داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Tony was scolded for pulling ill - mannered mugs.
[ترجمه گوگل]تونی به خاطر کشیدن لیوان های بد اخلاق مورد سرزنش قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]تونی به خاطر کشیدن یک لیوان بد سرزنش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They swear are ill - mannered and aggressive, wilful as two - year - olds and utterly selfish.
[ترجمه گوگل]آنها سوگند یاد می کنند که بد اخلاق و پرخاشگر، به عمد مانند کودکان دو ساله و کاملاً خودخواه هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها فحش می دهند - بی ادب و متجاوز، مثل دو بچه دو ساله و مطلقا خودخواه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. One of the most ill - mannered things to do at ameala cell phone.
[ترجمه گوگل]یکی از بد اخلاق ترین کارهایی که در تلفن همراه آمیالا می توان انجام داد
[ترجمه ترگمان]یکی از the کاره ای بدی که تو موبایل \"ameala\" انجام میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصنعی (صفت)
sophisticated, dummy, mannered, put-on, self-imposed

دارای سبک یا رفتار بخصوص (صفت)
mannered

انگلیسی به انگلیسی

• having a certain type of manners; exhibiting certain mannerisms, affected
if someone's speech or behaviour is mannered, it is very artificial, as if they were trying to impress people; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Artificial or affected in style 🎭
🔍 مترادف: Affected
✅ مثال: His mannered speech made him sound pretentious
مصنوعی. ضایع بازی دراوردن . برای جلب توجه رفتار عجیب نشون دادن

بپرس