اسم ( noun )
• (1) تعریف: way of doing; style.
• مترادف: fashion, mode, style, way
• مشابه: approach, custom, habit, idiosyncrasy, method, wise, wont
• مترادف: fashion, mode, style, way
• مشابه: approach, custom, habit, idiosyncrasy, method, wise, wont
- She sets the table in the same manner as her mother did.
[ترجمه مریم کیا] او جدول را همانطوری که مادرش انجام می داد او هم انجام می داد|
[ترجمه نرگس] او میز را همانطور که مادرش چید، می چیند.|
[ترجمه گوگل] میز را به همان روشی که مادرش می چیند می چیند[ترجمه ترگمان] همان طور که مادرش می کرد میز را مرتب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This manner of farming has become more common recently.
[ترجمه گوگل] این شیوه کشاورزی اخیراً رایج شده است
[ترجمه ترگمان] این طرز کار کشاورزی اخیرا رایج تر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این طرز کار کشاورزی اخیرا رایج تر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: personal way of behaving or acting, esp. in relation to others.
• مترادف: bearing, demeanor, deportment, mien, way
• مشابه: address, air, approach, behavior, carriage, conduct, fashion, mode, posture, presence, style
• مترادف: bearing, demeanor, deportment, mien, way
• مشابه: address, air, approach, behavior, carriage, conduct, fashion, mode, posture, presence, style
- He's a kind man at heart, but he has a rough manner.
[ترجمه shahbarg] اومردی با قلب مهربان است اما رفتاری خشن دارد|
[ترجمه گوگل] او در قلب مرد مهربانی است، اما رفتاری خشن دارد[ترجمه ترگمان] مرد مهربانی است، اما رفتار خشنی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She conducted the tour in a grand manner.
[ترجمه گوگل] او تور را به شیوه ای باشکوه انجام داد
[ترجمه ترگمان] او تور را به صورت بزرگی هدایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او تور را به صورت بزرگی هدایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I hate when he speaks to me in that superior manner.
[ترجمه محمد] من متنفرم از اینکه او از بالا با من صحبت می کند|
[ترجمه گوگل] من از وقتی با من به این شیوه برتر صحبت می کند متنفرم[ترجمه ترگمان] متنفرم از اینکه با این روش مافوق با من حرف بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (pl.) one's conduct in social situations as judged by society.
• مشابه: behavior, conduct
• مشابه: behavior, conduct
- It is considered good manners to send thank-you notes for presents one has received.
[ترجمه گوگل] فرستادن یادداشت های سپاسگزاری برای هدایایی که دریافت کرده اید، رفتار خوبی محسوب می شود
[ترجمه ترگمان] رفتار خوب در نظر گرفته می شود تا از شما تشکر کند و برای هدایایی که دریافت کرده است تشکر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رفتار خوب در نظر گرفته می شود تا از شما تشکر کند و برای هدایایی که دریافت کرده است تشکر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some people feel it is bad manners to eat with one's elbows propped on the table.
[ترجمه گوگل] برخی افراد احساس میکنند که غذا خوردن در حالی که آرنجهای خود را روی میز قرار دادهاند، اخلاق بدی است
[ترجمه ترگمان] برخی از مردم احساس می کنند که خوردن با آرنج روی میز نامناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برخی از مردم احساس می کنند که خوردن با آرنج روی میز نامناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (pl.) proper behavior; polite conduct.
• مترادف: decorum, etiquette, politeness, politesse, propriety
• مشابه: behavior, civility, comity, comportment, conduct, courtesy
• مترادف: decorum, etiquette, politeness, politesse, propriety
• مشابه: behavior, civility, comity, comportment, conduct, courtesy
- You should be ashamed; didn't your parents teach you manners?
[ترجمه گوگل] باید خجالت بکشی؛ آیا پدر و مادرت به تو ادب نیاموختند؟
[ترجمه ترگمان] تو باید خجالت بکشی، پدر و مادرت به تو ادب یاد ندادن؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تو باید خجالت بکشی، پدر و مادرت به تو ادب یاد ندادن؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: type; kind; sort.
• مترادف: ilk, kind, sort, species, stripe, type, variety
• مشابه: breed, category, class, example, specimen
• مترادف: ilk, kind, sort, species, stripe, type, variety
• مشابه: breed, category, class, example, specimen
- One finds all manner of wildlife in the forest.
[ترجمه SaeidT] آدم انواع و اقسام حیوانات وحشی را تو جنگل میبینه ( منظور همون پیدا کردن غیرمنتظره است )|
[ترجمه گوگل] آدم همه نوع حیات وحش را در جنگل پیدا می کند[ترجمه ترگمان] انسان تمام انواع حیات وحش را در جنگل پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید