manner

/ˈmænər//ˈmænə/

معنی: راه، رفتار، طرز عمل، عنوان، قسم، سیاق، فن، نوع، سبک، چگونگی، تربیت، ادب، روش، رسوم، طرز، طریقه، طریق، سان، طور، مسلک، سلیقه
معانی دیگر: روال، (طرز) رفتار، خو، عادت، لحن، هنجار، (جمع) سلوک، رفتار اجتماعی، سنت ها، باب روز، آداب (ادب)، نزاکت، (هنر و ادبیات و غیره) سبک، اسلوب، گونه، جور، عادات

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: way of doing; style.
مترادف: fashion, mode, style, way
مشابه: approach, custom, habit, idiosyncrasy, method, wise, wont

- She sets the table in the same manner as her mother did.
[ترجمه مریم کیا] او جدول را همانطوری که مادرش انجام می داد او هم انجام می داد
|
[ترجمه نرگس] او میز را همانطور که مادرش چید، می چیند.
|
[ترجمه گوگل] میز را به همان روشی که مادرش می چیند می چیند
[ترجمه ترگمان] همان طور که مادرش می کرد میز را مرتب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This manner of farming has become more common recently.
[ترجمه گوگل] این شیوه کشاورزی اخیراً رایج شده است
[ترجمه ترگمان] این طرز کار کشاورزی اخیرا رایج تر شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: personal way of behaving or acting, esp. in relation to others.
مترادف: bearing, demeanor, deportment, mien, way
مشابه: address, air, approach, behavior, carriage, conduct, fashion, mode, posture, presence, style

- He's a kind man at heart, but he has a rough manner.
[ترجمه shahbarg] اومردی با قلب مهربان است اما رفتاری خشن دارد
|
[ترجمه گوگل] او در قلب مرد مهربانی است، اما رفتاری خشن دارد
[ترجمه ترگمان] مرد مهربانی است، اما رفتار خشنی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She conducted the tour in a grand manner.
[ترجمه گوگل] او تور را به شیوه ای باشکوه انجام داد
[ترجمه ترگمان] او تور را به صورت بزرگی هدایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I hate when he speaks to me in that superior manner.
[ترجمه محمد] من متنفرم از اینکه او از بالا با من صحبت می کند
|
[ترجمه گوگل] من از وقتی با من به این شیوه برتر صحبت می کند متنفرم
[ترجمه ترگمان] متنفرم از اینکه با این روش مافوق با من حرف بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (pl.) one's conduct in social situations as judged by society.
مشابه: behavior, conduct

- It is considered good manners to send thank-you notes for presents one has received.
[ترجمه گوگل] فرستادن یادداشت های سپاسگزاری برای هدایایی که دریافت کرده اید، رفتار خوبی محسوب می شود
[ترجمه ترگمان] رفتار خوب در نظر گرفته می شود تا از شما تشکر کند و برای هدایایی که دریافت کرده است تشکر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some people feel it is bad manners to eat with one's elbows propped on the table.
[ترجمه گوگل] برخی افراد احساس می‌کنند که غذا خوردن در حالی که آرنج‌های خود را روی میز قرار داده‌اند، اخلاق بدی است
[ترجمه ترگمان] برخی از مردم احساس می کنند که خوردن با آرنج روی میز نامناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (pl.) proper behavior; polite conduct.
مترادف: decorum, etiquette, politeness, politesse, propriety
مشابه: behavior, civility, comity, comportment, conduct, courtesy

- You should be ashamed; didn't your parents teach you manners?
[ترجمه گوگل] باید خجالت بکشی؛ آیا پدر و مادرت به تو ادب نیاموختند؟
[ترجمه ترگمان] تو باید خجالت بکشی، پدر و مادرت به تو ادب یاد ندادن؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: type; kind; sort.
مترادف: ilk, kind, sort, species, stripe, type, variety
مشابه: breed, category, class, example, specimen

- One finds all manner of wildlife in the forest.
[ترجمه SaeidT] آدم انواع و اقسام حیوانات وحشی را تو جنگل میبینه ( منظور همون پیدا کردن غیرمنتظره است )
|
[ترجمه گوگل] آدم همه نوع حیات وحش را در جنگل پیدا می کند
[ترجمه ترگمان] انسان تمام انواع حیات وحش را در جنگل پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. all manner of men
انواع و اقسام آدم ها

2. all manner of things
همه جور چیز

3. his manner reeks of prosperity
رفتار او دال بر کامیابی است.

4. sneaking manner
روش خائنانه

5. the manner of opening this box
طرز باز کردن این جعبه

6. what manner of man is he?
او چه طور آدمی است ؟

7. all manner of
همه جور،همه قبیل،همه نوع

8. a peremptory manner
رفتار آمرانه

9. a quiet manner
رفتار یا روش ملایم

10. an easy manner
طرز رفتار خالی از تکلف

11. from the manner of carrying themselves it was evident that they were rich
از حرکات و رفتار آنها معلوم بود که پولدارند.

12. his cheerful manner belied his real feellings
رفتار شاد او احساسات واقعی او را مستور می کرد.

13. his sarcastic manner
رفتار سخره آمیز او

14. in this manner and no other
بدین روش و نه روشی دیگر

15. by all manner of means
البته،حتما،هرطور که شده،به هرطریق

16. by any manner of means
1- اصلا،به هیچ وجه 2- به هر صورت،به هر طریق

17. by no manner of means
1- ابدا،هرگز،به هیچ وجه 2- به هر صورت،به هر طریق

18. in a manner born
به اصطلاح،از برخی نظرها،تااندازه ای

19. to the manner born
آموخته از بدو زندگی،خوگرفته از زمان تولد،طبیعتا مناسب برای

20. his looks and manner of speaking disposed the audience to accept his demands
قیافه و طرز حرف زدن او حضار را مستعد قبول کردن خواسته های او کرد.

21. he picked up all manner of more or less important information
او همه گونه اطلاعات کم و بیش مهم را کسب کرد.

22. she has an off-putting manner
او طرز رفتار زننده ای دارد.

23. food prepared in the chinese manner
خوراکی که به روش چینی تهیه شده است

24. he spoke in an offensive manner
او به طرز زننده ای حرف می زد.

25. paintings done in his early manner
نقاشی هایی که به سبک ابتدایی او کشیده شده است

26. she minced her words in the manner of old ladies
او مثل پیرزن ها واژه ها را بریده بریده ادا می کرد.

27. by no means (or by no manner of means)
اصلا،ابدا،به هیچ وجه

28. he welcomed us in a very unfriendly manner
با روشی بسیار غیردوستانه از ما استقبال کرد.

29. he spoke to his commander in a confident manner
او با قاطعیت با فرمانده خود صحبت کرد.

30. he spoke to all the children as was his manner
او طبق عادت با همه ی بچه ها صحبت کرد.

مترادف ها

راه (اسم)
pass, access, way, road, path, route, avenue, entry, manner, method, how, autobahn, highway, track

رفتار (اسم)
action, exploit, gesture, behavior, conduct, treatment, manner, demeanor, bearing, dealing, deportment, comportment, thews, step, demarche, ethic, gest

طرز عمل (اسم)
action, manner, procedure, modus operandi, mode

عنوان (اسم)
way, address, cause, reason, motive, head, excuse, manner, title, superscription, heading, caption, headline, pretext, method, capitulary, fashion, salvo, lemma

قسم (اسم)
persuasion, sort, manner, adjuration, kind, type, species, genre, gender, genus, speckle

سیاق (اسم)
order, style, way, arithmetic, manner, form, method

فن (اسم)
art, manner, mode, technique, branch of knowledge, branch of science

نوع (اسم)
breed, persuasion, order, quality, nature, suit, sort, manner, kind, type, stamp, brand, method, class, species, genre, gender, genus, ilk, kidney, variety, speckle

سبک (اسم)
style, way, manner, mode, system, method, shape, fashion, casting, melting, molding

چگونگی (اسم)
circumstance, quality, manner, condition, state, how, lie, posture, modality

تربیت (اسم)
manner, steerage, cultivation, civility, nurture, upbringing, pedagogy, gentry, gentrice, pedagogics

ادب (اسم)
manner, politeness, complaisance, curtsey, curtsy, gentilesse, decorum, politesse, pleasance

روش (اسم)
rate, style, way, growth, manner, procedure, course, march, system, form, method, how, rut, fashion, habitude, demarche

رسوم (اسم)
manner, mores, etiquette

طرز (اسم)
way, sort, manner, mode, kind, form, method, how, shape, garb, genre, fashion, modus

طریقه (اسم)
way, path, manner, mode, method, fashion, modus

طریق (اسم)
way, road, path, manner, mode, method, fashion, modus

سان (اسم)
way, manner, parade, how, inspection, ostentatious show

طور (اسم)
way, manner, mode, method

مسلک (اسم)
way, path, manner, method

سلیقه (اسم)
taste, style, manner, tact

تخصصی

[ریاضیات] طریقه، روش

انگلیسی به انگلیسی

• mode, fashion, style; behavior, way; type, kind
the manner in which you do something is the way that you do it.
if you have good manners, you behave and speak very politely.
all manner of things means things of many different kinds.
you say in a manner of speaking to indicate that what you have just said is not absolutely or literally true, but is true in a general way.

پیشنهاد کاربران

شیوه
روش
in such a manner that
به طریقی که
BM:bad manner
رفتار بد
روش
مثال: He spoke in a polite manner.
او به روش مودبانه صحبت کرد.
نحوۀ
Where are my manners?
ادبم کجا رفته؟
برای مثال در یه گفت و گو یادت میره به شخص مقابل سلام کنی!میتونی از این جمله استفاده کنی
manner: راه، روش
نزاکت
طرز
in a calm manner
به طرزی آرام
a friendly manner
یک طرز رفتار دوستانه
دراینجا معنی حالت میدهد
Adverbs of manner قیدهای حالت
رفتار !
the manner in which
the US Immigration Service treated former prisoner of opinion
Dr Haluk Gerger
1
a way in which a thing is done or happens.
taking notes in an unobtrusive manner
Behavior: رفتار
هم معنی
قسم
نوع
جور
ادب. نحوه برخورد
شیوه
راه
روش
رفتار
اخلاق
به صورت خودمونی تر: خلق و خو
منش
رفتار ، روش ، معیار ( خلق ، خو )
vein
اسلوب
شیوه ، روش ، رفتار
things had been done in the same manner for centuries
قرن ها بود که کار ها به همین شکل انجام شده بودند 👩‍👩‍👧‍👧👩‍👩‍👧‍👧
انسانی 94 ، تجربی 86
حالت
ادا و اطوار
The way in which something is done or happens
روش
Way روش رفتار
manner روش ، طرز ، رفتار
اگر راهش رابدانی ، هر سختی می توان گفت، و گر نه هیچ . ظرافت در دانستن آن راه است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)

بپرس