manly

/ˈmænli//ˈmænli/

معنی: مرد، جوانمرد، مردانه، مردوار
معانی دیگر: مرد مانند، بزرگوار، مردآسا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
حالات: manlier, manliest
مشتقات: manliness (n.)
• : تعریف: possessing qualities that are considered to be desirable in or befitting a man; masculine.
مترادف: masculine, virile
متضاد: effeminate, feminine, unmanly, womanish, womanly
مشابه: ballsy, macho, male, manful, manlike, mannish, two-fisted

- She thought it was manly of him to join the fight.
[ترجمه گوگل] او فکر کرد که پیوستن به دعوا از جانب او مردانه است
[ترجمه ترگمان] فکر می کرد مردانه است که به مبارزه می پیوندد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. manly art of self-defence
هنر جوانمردانه ی مشت بازی

2. a manly countenance
قیافه ای مردانه

3. the manly voice of that boy
صدای مردانه ی آن پسر

4. The boy walked with a manly stride.
[ترجمه گوگل]پسر با گامی مردانه راه می رفت
[ترجمه ترگمان]پسر با قدم های مردانه به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He has such a manly voice.
[ترجمه گوگل]او چنین صدای مردانه ای دارد
[ترجمه ترگمان] اون صدای مردونه داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was the ideal of manly beauty.
[ترجمه گوگل]او آرمان زیبایی مردانه بود
[ترجمه ترگمان]او ایده آل زیبایی مردانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He looked so manly in his uniform.
[ترجمه گوگل]در لباس فرمش خیلی مردانه به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]لباس مردانه مردانه به تن داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. My mother used to tell me it wasn't manly for little boys to cry.
[ترجمه گوگل]مادرم به من می گفت که این مردانه نیست که پسرهای کوچک گریه کنند
[ترجمه ترگمان]مادرم عادت داشت به من بگوید مردانه نیست که گریه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As Guglielmo, Bar gives a stylish, manly performance.
[ترجمه گوگل]به عنوان Guglielmo، بار عملکردی شیک و مردانه ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]به عنوان Guglielmo، بار عملکرد مردانه و شیک خود را ارایه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The rugged manly types on the scaffolding flung nuts and bolts at them.
[ترجمه گوگل]گونه های ناهموار مردانه روی داربست مهره ها و پیچ ها را روی آنها پرتاب می کند
[ترجمه ترگمان]انواع نیرومند مردانه در داربست، پیچ و مهره و پیچ و مهره را به سوی آن ها پرتاب می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. D' you think he's manly or something?
[ترجمه گوگل]آیا فکر می کنید او مرد است یا چیزی؟
[ترجمه ترگمان]فکر می کنی مردونه یا همچین چیزی باشه؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Is it worthy of that manly fortitude that ought to characterize republicans?
[ترجمه گوگل]آیا شایسته آن شجاعت مردانه است که باید جمهوری‌خواهان را مشخص کند؟
[ترجمه ترگمان]این شایستگی مردانه را دارد که جمهوری خواهان را توصیف کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Once more I was impressed with his manly bearing.
[ترجمه گوگل]یک بار دیگر تحت تأثیر رفتار مردانه او قرار گرفتم
[ترجمه ترگمان]بار دیگر تحت تاثیر رفتار مردانه او قرار گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. After the tour, Manly was joined in the chase for Ofahengaue's signature by St. George.
[ترجمه گوگل]پس از تور، مانلی در تعقیب و گریز برای امضای اوفاهنگائه توسط سنت جورج همراه شد
[ترجمه ترگمان]پس از تور، توسط Manly به دنبال امضای Ofahengaue توسط سنت جورج شرکت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her big manly husband - at this moment she hated him.
[ترجمه گوگل]شوهر بزرگ مرد او - در این لحظه از او متنفر بود
[ترجمه ترگمان]شوهر بزرگ مردانه او - در این لحظه از او متنفر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرد (صفت)
brave, valiant, manly

جوانمرد (صفت)
chivalrous, chivalric, manly, sportsmanlike, youth

مردانه (صفت)
courageous, manly, male, masculine, virile, mannish, manful

مردوار (صفت)
manly, manlike, manful

انگلیسی به انگلیسی

• having masculine qualities, virile, masculine
in a masculine manner, in a manly manner, like a man
manly behaviour is typical of a man rather than a woman or boy; used showing approval.

پیشنهاد کاربران

بپرس