manipulative

/məˈnɪpjəˌletɪv//məˈnɪpjʊlətɪv/

معنی: بادستکاری
معانی دیگر: بادستکاری

جمله های نمونه

1. She was sly, selfish, and manipulative.
[ترجمه الهه] او خجالتی، خودخواه و فریبکار بود
|
[ترجمه Aurora] او خجالتی ، مغرور و فریبنده بود
|
[ترجمه Liam] او حیله گر، خودخواه و فریبکار بود.
|
[ترجمه امین] او رند و خودخواه و هفت خط بود
|
[ترجمه Amin] رند، خودخواه، هفت خط
|
[ترجمه گوگل]او حیله گر، خودخواه و حیله گر بود
[ترجمه ترگمان]او موذی و خودخواه و manipulative بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She is devious and sly and manipulative.
[ترجمه گوگل]او حیله گر و حیله گر و دستکاری است
[ترجمه ترگمان]او منحرف و فریبکار و فریبکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He's extremely manipulative, so don't let him persuade you.
[ترجمه یسرا] او بسیار فریبکار است بنابراین اجازه ندهید که او را متقاعد کنید.
|
[ترجمه مهدی] او بسیار فریبکار است. بنابراین اجازه ندهید او شما را متقاعد کند
|
[ترجمه گوگل]او به شدت دستکاری است، بنابراین اجازه ندهید شما را متقاعد کند
[ترجمه ترگمان]اون به شدت تحت تاثیر قرار گرفته، پس نذار تو رو قانع کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Even as a child she was manipulative and knew how to get her own way.
[ترجمه گوگل]او حتی در کودکی دستکاری می‌کرد و می‌دانست چگونه راه خود را طی کند
[ترجمه ترگمان]حتی به عنوان بچه ای که او را فریب می داد و می دانست چطور راه خود را باز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He is sharp and manipulative with a strong personality.
[ترجمه گوگل]او تیزبین و دستکاری کننده با شخصیتی قوی است
[ترجمه ترگمان]او باهوش و فریبکار است و شخصیت قوی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Wary of his manipulative skills, she agreed, on her own terms.
[ترجمه گوگل]او که مراقب مهارت های دستکاری او بود، با شرایط خودش موافقت کرد
[ترجمه ترگمان]او در مورد شرایط خودش با او موافق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Advertisements of the grossest, most manipulative kind, insinuating their poison into every cranny of the country.
[ترجمه گوگل]تبلیغاتی از بدترین، دستکاری ترین نوع، که زهر خود را به هر نقطه از کشور القا می کند
[ترجمه ترگمان]تبلیغات از grossest، بسیار مکار، زهر خود را در هر شکاف کشور پنهان می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Jordan is portrayed as mean-spirited and manipulative in the book.
[ترجمه گوگل]جردن در این کتاب فردی بداخلاق و دستکاری به تصویر کشیده شده است
[ترجمه ترگمان]جردن به عنوان mean و فریبکار در کتاب به تصویر کشیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Often this is some form of manipulative skill.
[ترجمه گوگل]اغلب این نوعی مهارت دستکاری است
[ترجمه ترگمان]اغلب این نوعی از مهارت موذیانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. What a scheming, clever, manipulative little beast.
[ترجمه گوگل]چه جانور کوچولوی مکر، باهوش و دستکاری
[ترجمه ترگمان] عجب a، باهوشی، یه حیوون کوچیک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He's self-centred, manipulative, insensitive; classic signs of a personality problem.
[ترجمه گوگل]او خود محور، دستکاری، بی احساس است نشانه های کلاسیک یک مشکل شخصیتی
[ترجمه ترگمان]او خود محور، فریبکار، غیر حساس، و نشانه های کلاسیک یک مشکل شخصیت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Antony here is extremely clever and manipulative.
[ترجمه گوگل]آنتونی در اینجا بسیار باهوش و دستکاری است
[ترجمه ترگمان]آنتونیوس در اینجا بسیار زیرک و فریبکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Learning a manipulative skill, such as typing, takes hours.
[ترجمه گوگل]یادگیری یک مهارت دستکاری، مانند تایپ کردن، ساعت ها طول می کشد
[ترجمه ترگمان]یادگیری یک مهارت فریبکار مثل تایپ کردن، ساعت ها طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

با دستکاری (صفت)
manipulative

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to manipulation; controlling, influencing
manipulative behaviour is behaviour where one person skilfully causes another to act in exactly the way that he or she wants them to; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

قابل دستکاری ( شدن )
Manipulative به معنای تبانی کننده هست
A manipulative person tries to control people to their advantage
یک شخص تبانی کار سعی می کند دیگران را برای منفعت خود کنترل کند
tending to influence or control someone or something to your advantage, often without anyone knowing it
...
[مشاهده متن کامل]

تمایل داشتن به تاثیر گذرای یا کنترل کردن کسی یا چیزی به نفع خودت، اغلب بدون اینکه کسی بداند
البته کلمه manipulative به معنای درستکاری کننده هم معنا می دهد اما درستکاری کننده در جمله های خوب نمیشینه و در فارسی طبیعی به گوش نمیاد.

فریبکارانه
بنظرم هفت خط هم مترادف جالبی میاد کسی که با دغل کاری از کسی یا چیزی استفاده می کنه
عوام فریب. فریب کار ۲. عوام فریبانه. فریب کارانه
مثال:
He's extremely manipulative, so don't let him persuade you.
او به شدت عوام فریب است پس بهش اجازه نده تو را متقاعد کند.
"با دست درست کردنی، با دست درست شده، وابسته به کارهای دستی
"
زیاده خواهانه
فردی که دیگران را به بازی میگیرد.
دغل باز
مکار و حیله گر
فریبکار
حقه باز
و . . .
Skillfully handle, control, or use sth
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : manipulate
✅️ اسم ( noun ) : manipulation / manipulator
✅️ صفت ( adjective ) : manipulative
✅️ قید ( adverb ) : _
( در زباشناسی ) عنصر تنظیم کننده
Manipulative element
فریب کار
مکار
به صورت جمع و در بحث آموزش اغلب به معنای اسباب بازیهای آموزشی برای کودکان است.
اغواگر
If you describe someone as manipulative, you disapprove of them because they
skilfully force or persuade people to act in the way that they want.
اگر شخصی را به عنوان اغواگر توصیف کنید، او را تأیید نمی کنید زیرا آنها ماهرانه مردم را مجبور می کنند یا متقاعد می کنند تا به روشی که می خواهند رفتار کنند.
...
[مشاهده متن کامل]

سلطه جو
● اغوا کننده دیگران به منظور رسیدن به اهداف
● manipulative abilities ( skills ) :
یعنی مهارت های حرکتی که نیازمند کنترل و مدیریت بخش های مختلف بدن هست، مثلا دریبل کردن، یا شوت زدن
سوءاستفاده چی
لزوما همیشه معنی منفی نمیده. بعضی وقتها به معنی دستکاری و تغییر عامدانۀ چیزی برای رسیدن به هدفی ( مثلاً علمی ) هست.
بازی دهنده
آب زیر کاه - دست پشت پرده
دست سازه
دستکاری گرانه
ملعبه کننده، ملعبه ساز، کسی که دیگران را آلت دست/ملعبه/بازیچه خود قرار می دهد
وزه
فریبکارانه، عوام فریبانه
سلطه گر
دستکاری گر
فریبکار
دستکاری شده
تغییر اوضاع با فریبکاری تحت خواسته قبلی خود
بازیچه قرار دادن ، یعنی جوری یه شخصی رو کنترل کنی که کاری رو انجام بده که تو میخوای .
دودره باز
( بیشتر در جمع، در بحث آموزش ) اسباب بازی های آموزشی برای کودکان
متقلب. . فریب دهنده
مکار
کلک باز
مصنوعی
کنترل گر
سوءاستفاده گر و فریبکار
اصطلاح دقیقش خیلی سخته و پیدا نکردم؛ درواقع وقتی فردی کاری را با روشی ماهرانه انجام دهد تا دیگری دقیقا به همان صورتی که خواسته عمل کند
هفت خط
فریبنده
زبان باز
شارلاتان، شیاد
دغل، حقه باز، دغل باز، رِند ( با بار معنایی منفی )
دور رو - دغل کار - پست
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٦)

بپرس