[ترجمه گوگل] خدایی در تجلی انسانی اش [ترجمه ترگمان] خدایی که در ظاهر انسانی او بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4)تعریف: a public demonstration, usu. for political purposes. • مشابه: show
جمله های نمونه
1. that prophet claimed to be a new manifestation of the divine spirit
آن پیامبر ادعا می کرد که تجلی نوینی از روح الهی است.
2. These latest riots are a clear manifestation of growing discontent.
[ترجمه گوگل]این شورش های اخیر مظهر آشکار نارضایتی فزاینده است [ترجمه ترگمان]این شورش های اخیر، تجلی روشنی از نارضایتی فزاینده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. This riot is only one manifestation of people's discontent.
[ترجمه گوگل]این شورش تنها یکی از مظاهر نارضایتی مردم است [ترجمه ترگمان]این شورش فقط یک تجلی از نارضایتی مردم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. The manifestation of the disease in adults is less dramatic.
[ترجمه گوگل]تظاهرات بیماری در بزرگسالان کمتر چشمگیر است [ترجمه ترگمان]ظهور این بیماری در بزرگسالان کم تر دراماتیک است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Many animals were seen as the manifestation of a deity.
[ترجمه گوگل]بسیاری از حیوانات را مظهر یک خدا می دانستند [ترجمه ترگمان]بسیاری از حیوانات به عنوان تجلی یک خدا نگریسته می شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The riots are a clear manifestation of the people's discontent.
[ترجمه گوگل]اغتشاشات مظهر بارز نارضایتی مردم است [ترجمه ترگمان]این شورش مظهر روشنی از نارضایتی مردم است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Manifestation of the disease often doesn't occur until middle age.
[ترجمه فاطمه طاهریان] نشانه های بیماری غالبا تا میانسالی بروز نمیکنند.
|
[ترجمه گوگل]تظاهرات بیماری اغلب تا میانسالی رخ نمی دهد [ترجمه ترگمان]اغلب این بیماری تا زمانی که به سن متوسط برسد رخ نمی دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. In a minimal deficit, the only manifestation may be unilateral diminution of arm swing during spontaneous walking.
[ترجمه گوگل]در کسری حداقلی، تنها تظاهرات ممکن است کاهش یک طرفه چرخش بازو در حین راه رفتن خود به خود باشد [ترجمه ترگمان]در کم ترین کسری، تنها تجلی ممکن است کاهش یک جانبه حرکت بازو در طول راه رفتن به خود باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Seizures may occur as an early manifestation of meningitis, encephalitis, or cerebral abcess.
[ترجمه گوگل]تشنج ممکن است به عنوان تظاهرات اولیه مننژیت، آنسفالیت یا آبسه مغزی رخ دهد [ترجمه ترگمان]Seizures ممکن است به عنوان ظهور زودرس مننژیت، encephalitis و یا مغزی مغزی رخ دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. She sees them as a manifestation of spirituality.
[ترجمه گوگل]او آنها را مظهر معنویت می داند [ترجمه ترگمان]او آن ها را به عنوان تجلی معنویت می بیند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. This latest outbreak of violence is a clear manifestation of discontent in the city.
[ترجمه گوگل]این شیوع اخیر خشونت، مظهر آشکار نارضایتی در شهر است [ترجمه ترگمان]آخرین شیوع خشونت، ظهور روشن نارضایتی در شهر است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The gravitational forces are the manifestation of space-time curvature due to the presence of matter.
[ترجمه گوگل]نیروهای گرانشی مظهر انحنای فضا-زمان به دلیل وجود ماده هستند [ترجمه ترگمان]نیروی جاذبه، ظهور انحنای فضا - زمان به دلیل حضور ماده هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. After the initial manifestation of gout, patients will often remain asymptomatic for several months to years.
[ترجمه گوگل]پس از تظاهرات اولیه نقرس، بیماران اغلب برای چندین ماه تا سالها بدون علامت می مانند [ترجمه ترگمان]پس از ظهور بیماری نقرس، بیماران اغلب به مدت چند ماه به مدت چند ماه باقی خواهند ماند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The conditions under which this manifestation is excited are infinitely varied, according to the nature of particular bodies.
[ترجمه گوگل]شرایطی که تحت آن این تجلی برانگیخته می شود، با توجه به ماهیت اجسام خاص، بی نهایت متفاوت است [ترجمه ترگمان]شرایطی که در آن این تجلی به هیجان می آید، با توجه به ماهیت اجسام به طور نامحدود متفاوت است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Only surrounded by an even more far-reaching particular manifestation of life, such a thing as the expression of sorrow or affection.
[ترجمه گوگل]فقط با یک جلوه خاص حتی گسترده تر از زندگی احاطه شده است، چیزی مانند ابراز اندوه یا محبت [ترجمه ترگمان]تنها او را احاطه کرده بودند تا به یک تجلی خاصی از زندگی برسند، چیزی که تجلی غم و محبت را در خود دیده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• act of manifesting; state of being manifested; demonstration or indication or something; materialization of a spirit; public rally or demonstration a manifestation of something is a sign that it is happening or exists; a formal word.
پیشنهاد کاربران
تجلی تقریبا معادل کلمه indication برای مثال: . The team's success was a manifestation of their hard work
تظاهر
مظاهر
به واقعیت تبدیل شدن یا محقق شدن چیزی در زندگی یک فرد هم می تونه این کلمه معنی بده
The manifestation of beauty : مظهر زیبایی Cleopatra used to be the manifestation of beauty for decades among Egyptian people : کلوئپاترا برای دهه ها مظهر زیبایی بود در میان مردم مصر noun ... [مشاهده متن کامل]
[count] formal 🔴1 : a sign that shows something clearly — usually of ◀️The first manifestations of her behavior problems occurred soon after she left home. ◀️Her work with the poor was a manifestation [=indication] of her compassionate nature. 🔴2 : one of the forms that something has when it appears or occurs ◀️Hate in all its manifestations [=forms] is wrong. 🔴3 : an occurrence in which the ghost or spirit of a dead person appears ◀️ghostly manifestations