• : تعریف: of, related to, or affected by mania, esp. the excitable state in manic-depressive disorders. • متضاد: calm, depressive • مشابه: nervous
جمله های نمونه
1. Tonight he is manic, wired and uptight.
[ترجمه فاطمه] امشب او دیوانه شده، عجیب و عصبی است
|
[ترجمه گوگل]امشب او شیدایی، سیمی و تنبل است [ترجمه ترگمان]امشب او دیوانه شده و عصبی و عصبی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. She seemed slightly manic.
[ترجمه گوگل]کمی شیدایی به نظر می رسید [ترجمه ترگمان]کمی دیوانه به نظر می رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He's a bit manic - I wish he'd calm down.
[ترجمه گوگل]او کمی شیدایی است - ای کاش آرام می شد [ترجمه ترگمان]او کمی دیوانه است - ای کاش آرام بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Things are manic in the office at the moment.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر همه چیز در دفتر دیوانه است [ترجمه ترگمان]در حال حاضر همه چیز دیوانه وار در دفتر کار می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Mortimer continued to shoot, a manic grin on his face.
[ترجمه گوگل]مورتیمر به تیراندازی ادامه داد و پوزخندی شیدایی روی صورتش بود [ترجمه ترگمان]مورتیمر همچنان به شلیک کردن ادامه داد، لبخند جنون آمیزی بر چهره اش نقش بست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He was really manic.
[ترجمه گوگل]او واقعا شیدایی بود [ترجمه ترگمان] اون واقعا قاطی کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Manic brushing will only cause frizz.
[ترجمه گوگل]مسواک زدن مانیک فقط باعث ایجاد موخوره می شود [ترجمه ترگمان]مسواک زدن تنها باعث frizz می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The performers had a manic energy and enthusiasm.
[ترجمه گوگل]اجراکنندگان انرژی و اشتیاق شیدایی داشتند [ترجمه ترگمان]اجراکنندگان، انرژی و شور و شوق جنون آمیزی داشتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Her mother is a manic depressive.
[ترجمه گوگل]مادرش یک شیدایی افسرده است [ترجمه ترگمان]مادر او افسرده کننده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He seemed to have an almost manic energy.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که او انرژی تقریباً شیدایی دارد [ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که او تقریبا یک انرژی دیوانه کننده دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Manic depressives oscillate between depression and elation.
[ترجمه گوگل]افسردگی های شیدایی بین افسردگی و شادی در نوسان هستند [ترجمه ترگمان]نوسان depressives بین افسردگی و شادی نوسان می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Just something to distinguish hair f nail manic facial. How does that sound to you?
[ترجمه گوگل]فقط چیزی برای تشخیص مو و ناخن صورت شیدایی به نظر شما چطور است؟ [ترجمه ترگمان]فقط یه چیزی برای تشخیص موهای پریشان چهره این چطور به نظرت میاد؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Williams is a comedian with a lot of manic energy.
[ترجمه گوگل]ویلیامز یک کمدین با انرژی شیدایی فراوان است [ترجمه ترگمان]ویلیامز یک کمدین با مقدار زیادی انرژی دیوانه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Events unfolded with a manic slowness at first.
[ترجمه گوگل]وقایع در ابتدا با کندی جنون آمیز آشکار شدند [ترجمه ترگمان]ابتدا با کندی دیوانه وار شروع به صحبت کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Let us take a forceful manic who is displaying and functioning on 500 arbitrary units of life force.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید یک شیدایی نیرومند را در نظر بگیریم که بر روی 500 واحد دلخواه نیروی حیات نمایش داده و عمل می کند [ترجمه ترگمان]بگذارید یک دیوانه قوی را انتخاب کنیم که ۵۰۰ واحد دل خواه از نیروی زندگی را نمایش می دهد و اجرا می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• of or pertaining to mania, affected with mania you use manic to describe behaviour which is very energetic, because the person concerned is excited or anxious.
پیشنهاد کاربران
1. ( روانشناسی ) شیدا. دیوانه. مانیایی 2. دیوانه وار. جنون آمیز مثال: he tried to quieten manic patients او سعی کرد بیماران شیدا و دیوانه را آرام و ساکت کند.