manful

/ˈmænfəl//ˈmænfəl/

معنی: دلیر، شجاع، مردانه، مصمم، مردوار
معانی دیگر: دلیر، شجاع، مصمم، مردانه، مردوار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: manfully (adv.), manfulness (n.)
• : تعریف: having or showing qualities associated with manhood; staunch or brave.
مترادف: manly, masculine
مشابه: ballsy, brave, gallant, macho, male, staunch, stout-hearted, valiant, virile

جمله های نمونه

1. He made manful effort to the heavy furniture, but failed .
[ترجمه گوگل]او تلاش مردانه ای برای اثاثیه سنگین انجام داد، اما شکست خورد
[ترجمه ترگمان]برای to سنگین تلاش می کرد، اما موفق نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Let your recreations be manful not sinful.
[ترجمه گوگل]بگذار تفریحاتت مردانه باشد نه گناه
[ترجمه ترگمان]بگذار تفریحات شما از آن manful باشد که گناه نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He made manful effort to move the heavy furniture, but failed.
[ترجمه گوگل]او تلاش مردانه ای برای جابجایی اثاثیه سنگین انجام داد، اما ناکام ماند
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد اثاثیه سنگین را جابجا کند، اما موفق نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He manful efforts to move the heavy furniture .
[ترجمه گوگل]او تلاش مردانه ای برای جابجایی اثاثیه سنگین می کند
[ترجمه ترگمان]او تلاش می کند تا اسباب اثاثیه سنگین را جابجا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He makes manful effort to the heavy furniture, but fail .
[ترجمه گوگل]او تلاش مردانه ای برای اثاثیه سنگین انجام می دهد، اما شکست می خورد
[ترجمه ترگمان]او سعی می کند برای اثاثیه سنگین تلاش کند، اما موفق نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He made manful efforts to move the heavy furniture.
[ترجمه گوگل]او برای جابجایی اثاثیه سنگین تلاش مردانه کرد
[ترجمه ترگمان]او تلاش های جدی برای جابه جا کردن اثاثیه سنگین انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He made manful efforts to move the heavy furniture, but failed.
[ترجمه گوگل]او برای جابجایی اثاثیه سنگین تلاش زیادی کرد، اما ناکام ماند
[ترجمه ترگمان]او برای جابه جا کردن اثاثیه سنگین تلاش فراوانی کرد، اما موفق نشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Make a decision not only needs a actual sense and an attitude with caution but also a manful resolve . It would take your a lot of time to make on .
[ترجمه گوگل]تصمیم گیری نه تنها به یک حس واقعی و نگرش با احتیاط نیاز دارد، بلکه به یک عزم مردانه نیز نیاز دارد ساختن آن زمان زیادی از شما می گیرد
[ترجمه ترگمان]تصمیم بگیرید که نه تنها به یک حس واقعی و نگرش نسبت به احتیاط نیاز دارد بلکه یک تصمیم manful نیز دارد خیلی طول می کشد تا ادامه پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I know break snow to scold ahead I ache you, to, I am really a coward, I have not manful take you to walk, after you enter a temple also have no courageous come out you in temple.
[ترجمه گوگل]من می دانم برف را بشکن تا پیشاپیش سرزنش کنی، من تو را ناراحت می کنم، من واقعاً یک ترسو هستم، من تو را مردانه به راه رفتن نمی برم، بعد از اینکه وارد معبدی شدی، هیچ شجاعی هم در معبد بیرون نیامده
[ترجمه ترگمان]من می دانم که اگر شما وارد یک معبد شوید من از آن manful که شما را به معبد دعوت کنم، از آن manful که شما را به معبد می برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دلیر (صفت)
adventurous, brave, courageous, plucky, gallant, bold, chivalric, hardy, intrepid, valorous, doughty, stout-hearted, lion-hearted, manful, pushing

شجاع (صفت)
brave, courageous, gallant, stark, intrepid, valorous, valiant, manful

مردانه (صفت)
courageous, manly, male, masculine, virile, mannish, manful

مصمم (صفت)
intent, determined, stalwart, resolute, unflinching, decided, resolved, having decided, having made up one's mind, manful

مردوار (صفت)
manly, manlike, manful

انگلیسی به انگلیسی

• courageous, brave, decisive, determined

پیشنهاد کاربران

بپرس